کیانوش عیاری از تجربه ساخت «تنوره دیو» و «شبح کژدم» گفت
در ادامه مجموعه نشستهای «پژوهش و خلق اثر هنری» که بهصورت زنده در صفحه اینستاگرام خانه هنرمندان ایران برگزار میشود، نشست «نسبت میان فلسفه و هنر در روند تبدیل نوشتار به تصویر» برگزار شد. کیانوش عیاری و امیر مازیار میهمانان این برنامه بودند و شیوا بیرانوند مدیریت نشست را برعهده داشت.
عیاری در ابتدای این نشست گفت: در تاریخ سینمای جهان و ایران فیلمهایی با گرایش به فلسفه ساخته شدهاند. در تجربه کشور خودمان، این مسئله هیچ وقت موفق نبوده است؛ حتی اگر پیش از فلسفه وارد مقوله ادبیات شویم، بازهم فاصله زیادی بین ادبیات و سینما میبینم، چون هرکدام ویژگیهای خاص خودش را دارد و هر زمان کارگردان بخواهد نسبت به زبان ادبیات متعهد باشد، قاعدتا باید از کیفیت کار خودش کم کند. البته معدود فیلمهای موفقی مثل فیلم «گاو» اثر داریوش مهرجویی داریم که بر اساس رمان هم ساخته شده اما مابقی در عرصه استفاده از ادبیات موفقیت زیادی نداشتهاند. ممکن است فیلمی بر اساس یک رمان مشهور و پرمخاطب ساخته شود و به همین دلیل مخاطبان بیشتری را بهسوی خود جذب کند اما بههرحال کارگردان به آثار بزرگ ادبی احترام میگذارد و جز در مواردی استثنائی، به ناچار بخشی از ارزشهای کار خودش از دست میرود.
او ادامه داد: وقتی کار به یک مقوله دشوارتر و پرآبورنگتر به اسم فلسفه میرسد، این مناقشه پیچیدهتر و دشوارتر میشود. ایرادی ندارد که فیلم به نیت مأموریتی از جانب دنیای فلسفه ساخته و بوی فلسفه در آن مستتر باشد. تماشاگری که با الفبای فلسفه آشنا باشد هم خواهناخواه احساس میکند که فیلم نیمنگاهی هم فلسفه دارد ولی نه با مأموریت اینکه به فلسفه بپردازد. اگرچه تا این لحظه موفق نشدهام در زمینه فلسفه یا سینمایی که به فلسفه گرایش دارد، به اثری نامآشنا برخورد کنم. این مأموریت وقتی متوجه فیلمسازی میشود که گرایشهای اجتماعی دارد و بر اساس متغیرهای اجتماعی و نیازهای روز یک جامعه فیلم میسازد، که خود کار دشواری است، عرصه فلسفه کار را بهمراتب دشوارتر خواهد کرد. آیا فیلمساز، فیلسوفی است که دارد از زبان سینما استفاده میکند یا فیلمسازی است که فلسفه را میشناسد و به آن علاقهمند است و از طریق سینما به فلسفه کمک میکند؟ درهرحال نگرانکننده است. کارگردان «آنسوی آتش» اضافه کرد: هر فیلمسازی با هر کیفیتی، ولو کیفیت نازل، فلسفه خاص خودش را دارد؛ فلسفه را میتوانیم نگاه به دنیا از منظر یک آدم بدانیم و بهاینترتیب هر
کسی میتواند فلسفهای داشته باشد. مثلا فلسفه کسی میتواند این باشد که در سینما اخلاقیات یا خشونت باید مدنظر قرار گیرند. اما کسانی هستند که به سمتوسوی فیلمهای بهتری میروند و حرفی برای گفتن دارند و دغدغههای بسیار شرافتمندانه و اصیل دارند. من بهعنوان یک تماشاگر اگر شانس بیاورم و دغدغه یک فیلمساز را ببینم که استعداد فیلمسازی دارد، احساس خوبی خواهم داشت؛ نه از این جهت که از دغدغه یک فرد مطلع شوم بلکه دغدغهای با زبان سینما مطرح میشود.
عیاری سپس به تجربه ساخت فیلم «تنوره دیو» اشاره کرد و گفت: در سال ۱۳۶۴ فیلم «تنوره دیو» را بهعنوان اولین فیلم سینمایی خودم با سرمایهگذاری بنیاد سینمایی فارابی ساختم. حدود پنج یا شش بار فیلمنامه فیلم به وزارت ارشاد داده شد و رد شد و اصلاحات مدنظر آنها، ساختمان سناریوی فیلم را کاملا ویران میکرد.
اما من سمج و مشتاق و پرانرژی بودم و روی فیلمنامه کار میکردم و در نهایت وقتی بنیاد فارابی شکل گرفت، از من هم دعوت شد که بهعنوان یکی از فیلمسازان جوان سینمای آزاد پیش از انقلاب دعوت شد. در آنجا بسیار گله کردم که دوستان در ارشاد ششبار فیلمنامه را رد کردهاند و من مجددا آن را نوشتهام. او ادامه داد: شاید تعداد کمی از افراد فیلم «تنوره دیو» را دیده باشند؛ در فیلم شاهد عشقورزی بین یک زن و شوهر پیر هستیم، هرچند زن بهشدت از شوهرش دلخور است و او را ملامت میکند. بعدها متوجه شدم در هر ششباری که این فیلمنامه اصلاح و جور دیگری نوشته میشد، همیشه یک صحنه وجود داشت که این عشق بین پیرزن و پیرمرد را به زبانی بیان میکرد. این آبشخور واحدی داشت و من هرگز به عمد و آگاهانه چنین کاری نمیکردم. در تمام اینها به مفهوم عشق اشاره میشود که بخشی از حیات بشر است و میتواند در فلسفه هم معنا پیدا کند. چنین موضوعی چگونه از شش فیلمنامه که اصلاح شدهاند، به اشکال مختلف سر درمیآورد؟ او اضافه کرد: تمام تجارب بشر بیآنکه خود از آن آگاه باشد، به خواب تبدیل میشود. در خواب خلقوخوی یک انسان و ذرات خاطرات او و نگاهی او تماما
در کنار هم قرار میگیرد و بعد یک پیشبینی کاملا درستی میکند. در خواب چیزهایی هست که ممکن است هیچگاه متوجه آنها نبوده باشیم. مغز بهشکلی پیچیده در طول روز همهچیز را به هم وصل میکند و در زمان لازم آنها را بهعنوان نتیجه نهایی به ما تحویل میدهد. «شبح کژدم» از چنین مسیری عبور میکرد. خاطرات سینمایی من در اینجا حضور داشتند و برای من جالب بود که بعضی از مواردی که در فیلمنامه رخ میداد، برایم تازگی داشتند. اما اکنون پس از گذشت 35 سال میتوانم بگویم آنها برای من تازگی نداشتند بلکه بخشی از تجربیات کاملا پنهان و ناپیدای من در زندگیام در ارتباط با علایقم اعم از سینما و غیر از آن بودهاند. این مهندسی که درون من برایم انجام داد، در زمینه فیلمنامه کار من را خیلی راحت کرد اما چیزی بود که در واقع در طول زندگیام برای آن زحمت کشیده بودم. «شبح کژدم» تجربه من در گذر از خاطرات سینماییام است؛ از ناکامیهای سینمایی، از آرزوهای برآورده شده و برآورده نشده سینمایی و چیزهایی که در اطرافم بوده است.