نگاه روانشناسانه شمس تبریزی به مدلهای دوستی
بیستوهفتمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی درباره شمس تبریزی در روز چهارشنبه ۱۵ مرداد با سخنرانی دکتر احمد پاکتچی به «دوستی اساس خلقت و پایه زندگی از منظر شمس تبریزی» اختصاص داشت که بهصورت مجازی پخش شد. پاکتچی سخنانش را چنین آغاز کرد و گفت: مسئله همبستگی اجتماعی از جمله مسائلی است که نهتنها در فضای علوم اجتماعی معاصر مطرح است بلکه از سوی صاحبنظران در کشور ما با حساسیت بیشتری به آن نگریسته میشود. موضوع دوستبودن با یکدیگر در سطح زیست اجتماعی و دوستداشتن به مثابه مبنایی برای دستیافتن به همبستگی سازنده و پویا در جامعه، چنددههای است که در محافل علمی توجه صاحبنظران جهانی را به خود جلب کرده و نظریههایی دراینباره ارائه شده است. بیتردید استفادهکردن از ظرفیتهای تاریخی و میراث فرهنگی که یک جامعه از آن برخوردار است، میتواند راههای رسیدن به چنین همبستگیای را هموارتر كند و در بحث حاضر، در همین راستا، آموزه شمس تبریزی بهعنوان یکی از ذخایر فرهنگی انتخاب شده است. کوشش بر آن است تا محوریت دوستی بهعنوان پایه زندگی اجتماعی و درعینحال اساس خلقت از دیدگاه شمس مورد بحث قرار گیرد و ابعاد مختلف مطرح از سوی وی برای اثربخشی دوستی در تعالیبخشیدن به زندگی اجتماعی انسان به گفتوگو نهاده شود. علت اینکه از کلمه دوستی استفاده کردم و واژه آشنایی مثل عشق را به کار نبردم، این بود که شمس تبریزی بهعنوان عارف در حوزه ادبیات عرفانی ایران شناخته میشود و هنگامی که نامش شنیده میشود، ما را به سمت مباحث انتزاعی عرفانی میبرد. وقتی کلمه عشق را اضافه میکنیم، دچار نوعی غرقشدگی در نگرشهای عرفانی میشویم. دوستی در کتاب مقالات شمس تبریزی یک واژه کلیدی است و بسیار از آن استفاده شده است؛ مثل محبت، عشق، مودت و... که بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. آیا چنین مباحثی در حوزه اندیشمندان ما و کسانی که در همین کشور و مرزهای فرهنگی به اندیشه و تفکر پرداختهاند، وجود داشته است یا خیر؟ بخش دومی که اهمیت بسیار زیادی دارد، این است که فروم عشق و دوستداشتن را حاصل یک اتفاق نمیداند مثل داستانهای رمانتیک نیست که در جایی ناگهان یک دل نه صد دل عاشق هم بشوند بلکه فروم معتقد است که دوستداشتن یک هنر است که میتوان این هنر را ایجاد کرد و آموزش داد. فروم مسئله را از این منظر میبیند که ما امروز در عصر مدرنیته در موقعیتی قرار گرفتیم که تواناییها و مهارت ما در دوستیافتن، دوستداشتن و دوست نگهداشتن بسیار کم است. اگر امثال آرنت و فروم به سمت چنین نظریههایی رفتند، چون ما در زندگی مدرن بهشدت با کمبود دوستداشتن مواجه هستیم. جوامع ما بسیار شکننده و مکانیکی شده است و ویژگی زندگی اجتماعی ما بهنوعی بازنمودی از عصر جدید چارلی چاپلین است؛ یعنی ما درگیر زندگی چرخدندهای و مکانیکی هستیم. چیزی که میتواند ما را از وضعیت مکانیکی خارج کند و روحی در زندگی ما بِدمَد همین دوستداشتن است. اگر ما بپذیریم در دیدگاه شمس چنین رابطهای (اتفاقافتادن دوستی) در عالم خلقت وجود دارد، باید به این مسئله اهمیت داده شود و در لابهلای مباحث خود روی این موضوع سرمایهگذاری کرده باشد که این دوستی چیست و چگونه اتفاق میافتد؟ اولین نکتهای که شمس در حوزه دوستی و محبت بحث میکند، در کتاب مقالات آمده است که نگاه دوسویه و اعتدالگرایی است که شمس در رابطه با دوستی و احساس دارد. نگاه سانتیمانتال و رمانتيک ما را به این سمت میبرد که دوستی را سراسر امر احساسی ببینیم و فکر کنیم دوستی همین است و ما درگیر رابطهای میشویم و تماما در فضای احساس حرکت میکنیم. این دوستی در نگاه شمس معنایی ندارد، نگاه ما به دوستی باید نگاهی هدفمند باشد و چیزی که اساس خلقت بر آن نهاده شد که این را میتوان در اندیشه و افکار شمس دید. وی بر این باور است که باید در دوستی جنبهای از معرفت و دانایی باشد. محور دوم «دوستی در مقام تعامل» است. این دوستی بهمثابه نوعی تعامل با دیگری هم در مقام ایجاد و هم در مقام حفظ دوستی بسیار مهم است. انسانهایی هستند که خیلی زود میتوانند دوست به دست بیاورند اما قادر نیستند دوستان خود را حفظ کنند؛ این انسانها ناتوان هستند که نمیتوانند دوستان خود را حفظ کنند، مثل کسی که درآمد بالا دارد اما به باد میدهد! شمس به دنبال این است که چگونه میتوان راهکارهایی را پیشنهاد کرد که هم بتواند موجب ایجاد دوستی شود و هم کمک کند که اين دوستیها حفظ شود. چه مسائلی هستند که مانع ایجاد دوستی میشوند و چه مسائلی باعث میشود دوستیها فرو بنشینند و باعث میشود به آن لطمه وارد شود. با تمام ارجی که برای عرفان و دیدگاه عرفانی آنها قائل هستیم ولی باید به این نکته توجه داشته باشیم که این ما هستیم که بر این افراد نام میگذاریم و باید بر این نامگذاریها مطلقنگری نداشته باشیم. ما نام شمس را عارف گذاشتیم اما وقتی آثارش را ورق میزنیم، بیشتر شمس را متفکر و اندیشمند میبینم که مسائل عصر خود را در جامعه رصد کرده، دردها و آسیبهای جامعه را شناسایی کرده و به دنبال راهحلهایی برای غلبه بر این آسیبهاست و بازخوانی این دیدگاهها در عصر ما میتواند در زمینههای مختلف اجتماعی برای ما کارساز و مفید باشد نه اینکه تنها با یک نام عارف بسیاری از این کاربردها و بهرهگیریها را از دست بدهیم.