گرفتاریهای ديگر دختران در آموزش
محمدرضا نیکنژاد
با انتشار عکس روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان که به بهانه شلوغی تصویر! دختران حذف و پسران باقی مانده بودند، هیاهویی در فضای مجازی و واقعی برپا شد و تا آنجا پیش رفت که وزیر آموزشوپرورش را وادار به عذرخواهی کرد. جدای از بازتاب گسترده این رخداد و قول کاربهدستان برای اصلاح این خطا و به گفته وزیر «بیسلیقگی»، چنین بحثهایی در فضای عمومی را باید به فال نیک گرفت و با توجه به گستردگی رسانهها در جهان امروز، میبایست خوشبین بود که چنین حساسیتهایی زمینه افزایش آگاهی جامعه و اصلاح مسیر دستاندرکاران را در پی خواهد داشت. اما در میانه چنین گفتوگوهایی نقش پژوهشگران، اندیشمندان و کارشناسان باید پررنگتر از همیشه باشد. یکی از این نقشها میتواند کشاندن این بگومگوها از لایههای سطحی به لایههایی ژرفتر و پنهانتر باشد تا دستکم امیدوار بود که دستاورد چنین بحثهایی، زودگذر نباشد و پس از اندکزمانی، به فراموشی سپرده نشود. در ماجرای حذف دختران از روی جلد کتاب ریاضی، بیشتر نگاهها به سوی دیدگاههای ایدئولوژیک دستاندرکاران سیاسی و آموزشی رفت و البته شاهد اندکتوجهی نیز به درونمایههای آموزشی و روند دگرگونیهای آنها در دهههای گذشته بودیم که بیگمان جستاری درست و تأثیرگذار است. اما موضوع دیگر، آمار بازماندگان از آموزش در میان دختران است. عکس روی جلد کتاب، چون نماد یک اندیشه و دیدگاه و تا اندازهای نشاندهنده هدف و نقشه راه است، به خودی خود و به شکل نمادین مهم است، اما خبرهای دیگری هم هست که دستگاه عصبی جامعه در برابر آنها بیحسوحال است. برای نمونه در شهریور سال 98 معصومه ابتکار، معاون امور زنان و خانواده رئیسجمهور، در استان کهگیلویهوبویراحمد گفت: «آمار دختران بازمانده از تحصیل سه تا چهار برابر پسران است». گرچه آمار رسمی بازماندگی از آموزش در آن سال، 142 هزار کودک اعلام شده بود، اما این آمار، هم از سوی نهادهای مدنی مستقل و هم از سوی مرکز پژوهشهای مجلس تا سهونیم میلیون دانشآموز هم رسید؛ یعنی میلیونها دختر بازمانده از آموزش به دلیل نبود زمینههای نرمافزاری و سختافزاری، آنهم نه مانند حذف نمادین دختران در کتابهای درسی بلکه واقعیِ واقعی، از گردونه آموزش حذف میشوند و شوربختانه نه موجی درست میشود و نه حساسیت چندانی برمیانگیزد و نه درباره آن گفتوگویی عمومی شکل میگیرد! نمونهای دیگر در گفتوگوی دوماهنامه «چشمانداز ایران» با دکتر رضا امیدی، استاد دانشگاه و پژوهشگر سیاستگذاری اجتماعی، مطرح شد. دکتر امیدی در آن گفتوگو میگوید: «میانگین آمار بازماندگی دختران از دوره متوسطه اول در کشور 9 درصد است و این در حالی است که این درصد برای سیستانوبلوچستان 34 درصد است! یعنی 34 درصد دختران سیستانوبلوچستان که باید در مقطع راهنمایی یا متوسطه اول باشند، نتوانستهاند به مدرسه بروند. بخش عمدهای از این رویداد، برخلاف ادعاهایی که میشود، اصلا مسئله فرهنگی نیست؛ مسئله عدم دسترسی است... . میانگین کشوری بازمانده از تحصیل دختران در دبیرستان 11 درصد، اما در سیستانوبلوچستان 47 درصد است! یعنی تقریبا نصف دختران سیستانوبلوچستان عموم به دلیل عدم دسترسی به مدرسه از تحصیل جا ماندهاند. سایر استانهای محروم را هم اگر بررسی کنیم، باز عمده بازماندگان از تحصیلات در استانهایی است که با محرومیتهای زیرساختی و راه و امکانات آموزشی و برق و اینگونه مسائل روبهرو هستند...». ریشه این بازماندگی، چه فرهنگی و اجتماعی باشد و چه نبود امکانات فیزیکی مانند عدم دسترسی، این وظیفه دولت است که دستاندازهای جلوی آموزش پسران و دختران را بردارد و زمینه آموزش بهعنوان یک حق انسانی را برای همه افراد فراهم کند. سوی دیگر ماجرا، کسانی هستند که بهدرستی در برابر حذف عکس دختران از جلد کتاب درسی هیاهو بهپا کرده و البته دستاندرکاران را وادار به عذرخواهی و اصلاح مسیر کردند. آیا نباید چنین جريان اجتماعیای را نیز برای بازماندگی از آموزش پسران و دختران کشورمان راه بیندازیم؟ آیا نباید به چنین گرفتاری فراگیر و آسیبزایی نیز حساسیت نشان داد؟ آیا نباید چنین گرفتاری گستردهای را نیز در بوق و کرنا کرد؟ آیا لازم نیست در این زمینه نیز به گفتوگو در فضای عمومی پرداخت؟ چهبسا اگر برای بازماندگی از آموزش نیز خیزی برداریم، شاید روزی دستاندرکاران وادار به عذرخواهی و اصلاح دیدگاهها و برنامهها شوند! باید خوشبین و امیدوار بود و کوشش کرد.