|

تعارضات؛ تقابل روایت‌ها

شایان مرشدی

هرکدام از ما بنا بر ادراکی که مغز ما از وقایع و محیط دارد، روایتی از زندگی داریم. من نمی‌دانم این روایات چقدر مبتنی‌بر حقیقت زندگی هستند، اما آنچه به نظر می‌رسد این است که روایات ذهنی ما از واقعه یکسان، بر هم منطبق نیستند. در واقع ما در دنیایی مملو از روایات ذهنی زندگی می‌کنیم که از قضا به واسطه توانایی شناخت اجتماعی، قادر به برقراری ارتباط با یکدیگر و زیستنی سیال در دریای روایات هستیم. درواقع ما روایتی از زندگی در جریان داریم که این روایت در تعامل با اذهان دیگران و روایات آنهاست. در دنیایی چنین متکی بر ادراک‌های منحصربه‌فرد، احتمال بروز تعارض بسیار است. بنابراین وجود تعارضات، امری عجیب نیست و نبود آن است که مایه تعجب خواهد بود. ما در برخورد با تعارضات ممکن است دیدگاه‌های متفاوتی داشته باشیم که دو دیدگاه را در اینجا می‌خواهم مطرح کنم. در یک دیدگاه، افراد، تعارضات را جنگ می‌دانند و قوه درک و همدلی خود را بسته و به‌دنبال «دفاع» از نظر برحق خودشان هستند. این نگاه که از قضا نگاه غالب به نظر می‌رسد، معمولا تعارضات را به منازعات تبدیل کرده و افراد متکی بر این دیدگاه، احتمالی برای اشتباه‌بودن خود قائل نیستند. در واقع مجهز به یک باورمندی قوی نسبت به نظر (شما بخوانید روایت) خود هستند. در این نگاه، افراد بیش از آنکه به‌دنبال «شنیدن دیگری» یا «توصیف» نظر خود باشند، تلاش بر سرکوب نظر دیگری و به‌کرسی‌نشاندن نظر خود دارند. درواقع حل تعارض در ذهن ایشان، این‌گونه رخ می‌دهد که دیگران نیز مطابق نظر آنان نظر دهند و تنها روایت برحق، روایت آنان قلمداد شود. بنابراین در دیدگاه اول مواجهه با تعارضات وابسته به قدرت و با هدف «پیروزی» روی می‌دهد؛ این دیدگاه، مستعد منازعات، خصومت و خشونت بیشتری است و تلاش در یک‌شکل‌‎کردن افراد دارد و منتهی به منفرد و جداکردن انسان‌ها می‌شود؛ جداکردن به این دلیل که ما هر روز با تعارضات مواجهیم و آن‌گاه که با بروز تعارض، جنگی در پیش باشد (استعاره ذهنی استفاده‌شده در این دیدگاه برای تعارض)، دیدار با هر روایت متفاوتی، مستعد جنگی است و این انسان‌ها را از هم خسته می‌کند و فردیت هر فرد را روبه‌روی دیگری قرار می‌دهد.

دیدگاه دوم چنین است که مردم، تعارضات را برگرفته از عدم آگاهی به کلیت مسئله می‌دانند و برای حل آن تلاش می‌کنند تا جوانب مختلف مسئله را روشن کنند. در این نگاه کمتر مرسوم، مردم به دنبال وضوح بیشتر مسئله هستند. در واقع آنان در مواجهه با تعارضات، با دقت می‌شنوند و سعی در درک و فهم دیگری دارند. در این دیدگاه، استعاره پیروزی در تعارض بی‌معناست، چراکه تعارض را جنگ نمی‌پندارند؛ بلکه آن را یک مسئله می‌دانند که باید «حل» شود. در مسئله حل تعارضات، توجه به متفاوت‌بودن روایات ذهنی ما، می‌تواند کمک کند تا اختلاف را بهتر درک کنیم و در راستای حل تعارض، به جای منازعه، به توصیف منظر خود بپردازیم تا دیگری به آنچه ما در ذهن داریم نزدیک‌تر شود و روایت ما را بهتر درک کند و بالعکس. در واقع با توجه به تفاوت ادراک، باید تلاش کرد مسیر ذهن خود را برای دیگران ترسیم کنیم تا بتواند روایت ما را شبیه‌تر به آنچه هست ببیند و از سوی دیگر، با گفت‌وگو و پرسش‌های دقیق، با استفاده از واژگان مناسب، روایت ذهنی دیگری را نیز بهتر درک کرد. بنابراین در دیدگاه دوم، رویکرد، «حل» تعارضات است. این نگاه، متکی بر همدلی و درک دیگری است و برای حل تعارضات به فهم و زبان مشترک با دیگری نیاز است. این دیدگاه منجر به این می‌شود که مردم به‌صورت جمعی‌تر و همدلانه‌تری در کنار هم (و نه در تقابل با هم) زندگی کنند. نهایتا، مقصود این نوشته این است که به خاطرمان بیندازد که ما براساس روایات ذهنی‌مان زندگی می‌کنیم و بروز اختلاف و تعارضات، امری محتمل و طبیعی است. بنابراین چه بهتر که این را درک کنیم که دیگران نیز همچون ما براساس روایات ذهنی‌شان زندگی می‌کنند و هنگام بروز تعارض، به‌دنبال «حل» آن باشیم؛ چراکه در استعاره «تعارضات جنگ است»، با جنگی بی‌پایان روبه‌رو هستیم که هرقدر هم در آن «پیروز» شویم، جنگ پایان نمی‌یابد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها