ضرورت بازنگری در سیاستهای داخلی ایران
مهدی شاه میرزا . فعال سیاسی
از سال 1384 و پس از بهقدرترسیدن دولت بهار که اصل و اساس بهقدرترسیدن این دولت «پوپولیستی» از طرفی وعدههای خوشرنگولعاب رئیس وقت دولت مزبور و در طرف دیگر ضعف عملکرد و خودخواهی جریان سیاسی اصلاحطلبی در کارزار انتخابات آن سال برآورد میشود، شاهد جاریشدن تفکر سوسیالیستی رادیکالی در عرصه «اقتصاد» هستیم که از عایده فروش رقم انبوه قریب به 700 میلیارد دلاری نفت کشور در هشت سال خود نهتنها میراث توسعهای صحیح و فزاینده بر جای نگذاشت بلکه با جاریکردن پول تورمزا به حساب مردم و رشد بیسابقه نقدینگی حاصل از آن بدون درنظرگرفتن تبعات بعدی موجبات کوچکترشدن سفره قشر متوسط و عدم میل به کار طبقه ضعیف را فراهم آورد. برای مثال طرح موسوم به «مسکن مهر» از منظر دیدگاه اقتصاد بازار آزاد نوعی دخالت دولت در امر ساخت مسکن بود و دیدیم که این سیاست جز به راهاندازی رانتی بزرگ برای برخی افراد و افزایش لجامگسیخته نرخ مسکن ارزش افزوده دیگری به ارمغان نیاورد. این موارد در کنار برخی تندرویها از قبیل فعالسازی بیمهابای برنامه هستهای کشور بدون درنظرگرفتن جزئیات پیمان NPT و تبعات حاصل از آن که نتیجهاش قرارگرفتن ایران در ذیل فصل (7) منشور ملل متحد، اتفاقات سیاسی سال 1388 و نمونههای بسیار از اشاعه تفکر پوپولیستی و سوسیالیستی همراه بوده، همچنان گریبانگیر کشوری است که بیشترین بازتابش در زندگی مردم نمایان
شده و میشود. تمام گفتههای فوق به معنی تأیید عملکرد دولت فعلی نیست. دولت فعلی حسن روحانی تنها در چهارساله اول خود که جریان اصلاحطلبی در بدنه دولت میجوشید، عملکرد قابلقبولی داشت و شیرینترین ثمره آن توافق «برجام» بود که شور و امید مجدد میان مردم به وجود آورد و «ملت» با رأیی قاطع مجددا او و کابینهاش را راهی پاستور کردند. اما چه شد که برجام مورد نظر این دولت و وزیر خارجهاش یعنی جواد ظریف به آن نتیجه مطلوب نرسید؟ آیا سهم جریانهای سیاسی مخالف برجام کم بوده؟ آیا همه تلاطمات بر سر ظهور اعجوبهای مانند دونالد ترامپ بود؟ صرفنظر از توضیح و تحلیل کارشکنیهای متعدد عناصر داخلی که توضیح و اشاره به آن به مثابه طوماری قطور است، باید گفت سهم ایالات متحده با ایدئولوژی نوظهور «ترامپیسم» و زیادهخواهی این فرد بیش از هرگونه کارشکنی داخلی است؛ زیرا این فرد نه به منافع آمریکا نظر دارد و نه منافع کشورهای دیگر، بلکه تنها هدف او تغییر انواع استانداردهای آمریکایی و بینالمللی به نام خود برای درج در تاریخ است و بس. چندی است از آخرین انتخابات ریاستجمهوری بزرگترین دموکراسی جهان یعنی ایالات متحده آمریکا میگذرد و جو بایدن به گفته رسانههای کشور فوقالذکر با اخذ رأیی تاریخی از سوی شهروندان ایالات آمریکا پیروز کارزار 2020 شد. از فاکتورهای اصلی شکست دونالد ترامپ در کارزار 2020 یکجانبهگرایی، رادیکالیسم، مرکانتالیسم و از همه مهمتر «وعدههای پوپولیستی» او میتوان نام برد. همان سمومی که شاید یک بار دیگر بر آسمان این کشور نیز سایه اندازد. پوپولیسم و رادیکالیسم دو مکتب و تفکری هستند که در سنوات مختلف عیار خود را در اقصانقاط جهان به نمایش گذاشته که نزدیکترین و شاید گویاترین آن سیاستهای دولت ایالات متحده آمریکا از سال 2016 تا 2020 بوده است. درحالحاضر رئیسجمهور کنار گذاشتهشده از سوی مردم حاضر نیست قدرت را ترک کند، این همان تفکر رادیکال است. بااینحال بازنگری در بخش عظیمی از سیاستهای داخلی کشور امری ضروری و غیرقابلگذشت است و باید بدانیم که چهار سال پیشرو میتواند سالهای عبور از این کابوس همیشه نهان باشد. نمیتوان از جامعه جهانی عبور کرد و از طریق آن به رشد اقتصادی رسید. نمیتوان ارتباطات تجاری، سیاسی و فرهنگی را با اکثر کشورها قطع کرد و شاهد این حجم از فساد اقتصادی در لایههای مختلف مدیریتی کشور نبود. بنابراین مردم درحالحاضر به «شعار» رأی نمیدهند بلکه «اقدام سریع» مطالبه آنان است. امید است با رأیآوری شخصی لایق، تکنوکرات و پراگماتیست و کابینهای لایقتر بتوانیم شاهد حل بحرانهای فعلی باشیم.