«ماکس پلانک» و اندوه بزرگ
حسن فتاحی. عضو هیئتتحریریه فصلنامه نقد کتاب علوم محض و کاربردی
دو هفته پیش در صفحه علم روزنامه «شرق» یادداشتی را درباره یکی از دانشمندان آلمانی به نام «هابر» منتشر کردم. در آن یادداشت به زندگی و نقش «فریتس هابر» در جنگ جهانی اول پرداختم. او با دو دستاورد مهم شناخته میشود؛ فرایند تولید آمونیاک صنعتی و تولید گاز شیمیایی. در آن یادداشت تقابل «آلبرت اینشتین» و سه دانشمند برجسته آلمانی را درباره جنگ جهانی اول گفتم. «اینشتین» مخالف سرسخت جنگ بود و «هابر» موافق آن. از «ماکس پلانک»، دانشمند نامور آلمانی هم نام بردم و او را یکی از حامیان جنگ برشمردم. بعد از انتشار آن یادداشت یکی از استادان برجسته فیزیک و تاریخ علم با من تماس گرفت و توضیحات مهمی را به من یادآوری کرد تا اشتباهم را تصحیح کنم. او با چیدن منابع معتبر و متعدد نشان داد «پلانک» حامی جنگ نبود و این موضوع یک خطای تاریخی است که در برخی کتب علمی و تاریخی، ازجمله کتاب معتبری که مورد استناد من بود، ذکر شده است. این یادداشت درواقع ادای دین به «ماکس پلانک» است و تصحیح یک خطای تاریخی. نظریه کوانتومی در گامهای نخستینش سه رهبر بزرگ داشت که یکی از آنها «ماکس پلانک» است. او یکی از نظریهپردازان بزرگ و انقلابی کوانتوم است و یکی از ثابتهای مهم علمی که با نماد «h» نشان میدهند، مزین به نام اوست: ثابت پلانک. «اینشتین» درباره «ماکس پلانک»، مردی که بخشی از پیشرفت علمی خود را مدیون او بود، چنین گفت: «مردی منضبط و عطش روحی برای علم». در این یادداشت میخواهم به زندگی شخصی «پلانک نگاهی» بیندازم و دستاوردهای علمی او را در مقالهای جداگانه بنویسم. «پلانک» با وجدانش زیست. جملهای که زندگینامهنویس «پلانک»، «جان هیلبرون» دربارهاش گفته و چنین نوشته: «وجدان پاکش تنها جهتیابی بود که نیاز داشت. جهتیابی که او را در عوالم بسیاری از یک زندگی ظفرمند و البته به غایت مصیبتبار راهنمایی میکرد». «ماکس پلانک» فیزیکدانی طرازاول، مردی خانوادهدوست، سخنرانی ماهر، نوازنده خوشذوق پیانو، کوهنوردی خستگیناپذیر، مدیری باصلابت، مشاوری محترم برای همکاران تازهکار و منبع امید و الهام برای همه بود. «اینشتین» که چنین بهنظر میرسد نقطه مقابل «پلانک» بود، وقتی روزهای خوب بودن در برلین را برای «ماکس بورن» نقل میکند، در پایان چنین میگوید: «اما فراتر از هرچیز، همجواری با پلانک نشاطآور است». «پلانک» مردی خانوادهدوست بود و به گفته خودش، خوشترین اوقات زندگیاش در کنار خانواده سپری شده است. همسر اولش به سال ۱۹۰۹م. چشم از جهان فروبست و مابقی عمر را با «مارگا»، همسر دومش زیست. «پلانک» از همسر اولش چهار فرزند داشت. دو پسر با نامهای «کارل» و «اروین» و دو دختر دوقلو با نامهای «اِما» و «گِریت». اجازه دهید قبل از پرداختن به حوادث زندگی «پلانک»، کمی درباره این فیزیکدان نامور از زبان «لیزه مایتنر» بشنویم. «لیزه مایتنر» دختر جوان، باهوش و باپشتکاری بود که برای گذراندن یک دوره درسی فیزیک پیشرفته به برلین رفت تا در کلاس درس «پلانک» حاضر شود. او از همکاری و همیاری «پلانک» برخوردار بود و حتی با خانواده «پلانک» معاشرت نزدیکی داشت. «مایتنر» چنین نوشته است: «پلانک» مصاحبت بیتکلف و شادیبخش را دوست داشت. خانه او کانون گرم چنین گردهماییهایی بود. دانشجویان پیشرفتهتر و دستیاران فیزیک بهطور منظم به وانگنهایماشتراسه دعوت میشدند. در تابستانها گرگمبههوا بازی میکردند و «پلانک» هم با روحیهای شاد و کودکانه شرکت میکرد. پسر بزرگ «پلانک»، «کارل»، در اثر جراحات وارده در جنگ جهانی اول فوت کرد. چند سال بعد یکی از دختران دوقلویش مدتی بعد از زایمان فرزندش بیمار شد و درگذشت. دختر دیگرش، «اِما»، با نهایت مسئولیتپذیری با همسر خواهرش ازدواج کرد تا از فرزند خواهر مراقب کند اما دست تقدیر بر مراد خانواده «پلانک» نبود. «اِما» سر زایمان فرزند خودش فوت شد و صرفا فرزندش به یادگار ماند. حالا «پلانک» سه فرزند خود را از دست داده بود و گویی اندوهی سترگ این مرد بزرگ را در خود غرق کرده بود. «پلانک» پس از مرگ دوقلوهایش مبهوت و گیج بود، آنچنان که در نامهای برای «لورنتس» چنین نوشت: «اکنون من در ماتم دو فرزند محبوبم دردناک اشک میریزم و حس میکنم بنیهام تحلیل رفته است. احساس میکنم به بخشی از وجودم دستبرد زده شده. بارها پیش آمده که بهمعنای واقعی ارزش زندگی تردید کردهام». پسر کوچکتر «پلانک»، «اروین»، هم سرنوشت غمباری داشت. اواخر جنگ جهانی دوم، تنها یادگار بهجامانده از همسر اولش را به اتهام تبانی علیه «هیتلر» دستگیر کردند و خیلی زود اعدام شد. «پلانک» در نامههایی که از او باقی مانده چنین نوشته است: «او پاره پرارزشی از وجود من بود، او آفتاب زندگی من، مایه افتخار و امید من بود. با هیچ کلماتی نمیتوانم توصیف کنم که چه موجود ارزشمندی را از دست دادم». اما شاید از خودتان بپرسید چه چیزی باعث شد تا برخی نویسندگان و ازجمله خود من در یادداشت دو هفته پیش به خطا دچار شوم! «پلانک» 90 سال زیست. او شاهد دو جنگ جهانی، دو رایش و جمهوری وایمار بود. «پلانک» به خاطر جایگاه بلندمرتبه علمی که داشت با وزرا، نمایندگان، بانکداران، صنعتگران، خبرنگاران و سیاستمداران بود. او بهعنوان «ندای پژوهش علمی آلمان» شهرت یافته بود و درعینحال که نفوذی کامل در آکادمی برلین داشت، در انجمن فیزیک آلمان هم حضوری فعال داشت. در جنگ جهانی اول و دوم دانشمندان آلمانی چند دسته شدند. دستهای صلحطلب بودند مثل «اینشتین»، دستهای هم حامی جنگ بودند، همچون «هابر». از سویی یهودیان مورد آزار و اذیت واقع شدند و دانشمندان زیادی مثل «امی نوتر» و «اینشتین» جلای وطن کردند. عدهای از دانشمندان هم در آلمان ماندند. آنها که در آلمان ماندند دو دسته بودند؛ دستهای حامی نازیها و دستهای مخالف نازیها. اتفاقی که در برخی منابع افتاده از این قرار است؛ دانشمندانی که زندگی در آلمان را برگزیدند غالبا حامی جنگ تلقی میکنند و این نگرش غلط درباره فیزیکدانان بیشتر است؛ چون برخی معتقدند آلمان بهشدت در پی ساخت سلاح هستهای بود. اما «پلانک» نهتنها حامی جنگ نبود بلکه منتقد آن بود و حتی از سیاستهای نژادپرستی ضدیهودی نازیها انتقاد میکرد. اما درعینحال تلاش میکرد نگذارد بنیاد تشکیلات علمی آلمان که خودش در ساختن آن سهیم بود، ویران شود. «پلانک» در آلمان ماند و حتی خانهاش در بمباران ویران شد اما باور داشت باید در ساختن آلمان حضور داشته باشد. او حامی جنگ نبود، حامی علم بود.