مدئا در جهان سرمایهداری
شرق: ائوریپیدس را از نسل سوم تراژدینویسان بزرگ یونان دانستهاند؛ نویسندهای که هم منتقدان باستان و هم پژوهشگران معاصر او را نویسنده و درامنویسی نامتعارف و سنتشکن نامیدهاند. تراژدی «مدئا» از آثار مشهور او است که در سال 431 پیش از میلاد نوشته شده است. این نمایشنامه در همان سال روی صحنه میرود و همراه با سه نمایشنامه دیگر، یعنی «فیلوکتتس»، «دیکتوس» و «خرمنچینان»، در رقابتی نزدیک جایزه سوم را بعد از ائورفوریون و سوفوکلس برای ائوریپیدس به ارمغان میآورد. این نمایشنامه تا امروز مورد توجه بسیاری بوده و دستمایه خلق آثار متعددی در فرمهای مختلف هنری و ادبی بوده و در قالبهای نمایشنامه، فیلمنامه، داستان، شعر، نقاشی، موسیقی و اپرا مورد اقتباس قرار گرفته است. «مدئای منهتن» از دئا لوهر، یکی از نمایشنامههایی است که با دستمایه قراردادن «مدئا»ی ائوریپیدس نوشته شده است. مدتی پیش این کتاب با ترجمه نگار یونسزاده در مجموعه جهان نمایش نشر نی منتشر شد. مجموعه جهان نمایش، مجموعهای از متنهایی است که برای صحنه نمایش یا درباره آن نوشته شدهاند. انواع نمایشنامه، چه برای اجرا و چه صرفا برای خواندهشدن، ازجمله نمایشنامههایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی و نیز متنهای نظری در حوزه درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای میگیرند و به مرور منتشر میشوند. آنطور که مترجم «مدئای منهتن» توضیح داده، نمایشنامه «مدئا» پسزمینهای از سحر و جادو دارد اما نمایشنامهای رمانتیک نیست بلکه تراژدی شخصیت و موقعیت است. ائوریپیدس در روایت خود از مدئا که روایتی آزاد و بیپرواست، شاهکاری دراماتیک میآفریند و به کندوکاو در مضمون ستم و انتقام میپردازد. در تراژدی «مدئا» روایت شده که یاسون، پسر آیسون، شاه ایولکوس، زندگی را در تبعید آغاز میکند؛ چراکه عموی او، پلیاس، تاج و تخت پدر یاسون را تصرف کرده است. یاسون در میانسالی تاج و تخت را طلب میکند و پلیاس با او عهد میبندد که پادشاهی ایولکوس را به او واگذار کند، به شرط آنکه یاسون پشم زرینی را از کولخیس برای او بیاورد. یاسون کشتی آرگو را میسازد و با پهلوانانی دلیر و آزموده با نام آرگونائوتها راهی سرزمین آیئتس میشود. در آستانه شکست او و یارانش، مدئا، دختر آیئتس که ساحرهای ماهر است، دل به او میبازد. او به خاطر یاسون در مقابل قول ازدواج او، تمام خطرها را به جان میخرد و با سرپیچی از فرمان پدر پشم زرین را برای یاسون میآورد. داستان به اینجا ختم نمیشود. مدئا که در آخرین لحظات درمییابد برادرش، آپسورتوس، قصد جان یاسون را کرده است، برادرش را میکشد و با یاسون به دریا میزند. مدئا از همهچیز دست شسته و حالا خواهان عشقی کامل است اما در سرزمین یاسون که پلیاس حاکم آن است، اوضاع یکباره عوض میشود. مدئا که دریافته پلیاس قصد دارد پادشاهی را از یاسون دریغ کند، سحر و جادویش را به کار میگیرد و پلیاس را نیز میکشد تا بیش از پیش پاسون را مدیون خود کند. در پی این جنایت هر دو به ناچار از ایولکوس میگریزند و به سرزمین کورنت میروند. کرئون، پادشاه کورنت، پیر شده و تنها وارثش یگانه دختر او گلائوکه است. او یاسون را به دامادی برمیگزیند و یاسون چشم بر مدئا میبندد. مدئای عاشق به خشم میآید و کرئون حکم به تبعید او میدهد. نمایشنامه «مدئا» در همان دوران کلاسیک اعتبار زیادی داشت و مورد توجه زیادی بود و نخستین اقتباسها از این اثر به تراژدینویسان رومی نظیر سنکا، انیوس و لوکیوس آکیوس مربوط است. بهجز این اقتباسهای اولیه، نمایشنامههای متعددی در طول قرنهای مختلف با دیدگاههای مختلف سیاسی، هنری، روانکاوی و... با اقتباس از این اثر نوشته شده است. آنطور که مترجم «مدئای منهتن» نیز اشاره کرده، «مدئا» در قرن شانزدهم دوباره مطرح شد و در قرن بیستم پراجراترین تراژدی یونان از کار درآمد و با جنبشهای فمینیستی اواخر قرن بیستم نیز جانی دوباره گرفت. «مدئای منهتن»، در منهتن امروزی و همراه با مدئا و یاسون مهاجر آغاز میشود. دئا لوهر در سال 1999 این نمایشنامه را که اقتباسی شهری و مدرن از «مدئا» است نوشت. اینبار مدئا و یاسون مهاجرانی غیرقانونیاند که از اروپا به آمریکا گریختهاند. نویسنده در این نمایشنامه اقتباس خود از اسطوره مدئا را از یک سو از منظر فمینیستی روایت میکند و از سوی دیگر به نقد جهان سرمایهداری میپردازد. دئا لوهر از مهمترین نمایشنامهنویسان معاصر آلمان به شمار میرود. او ابتدا در رشته زبان و ادبیات آلمانی و فلسفه تحصیل میکند و بعد به برلین میرود و در رادیو مشغول به کار میشود. در همین زمان او دوره نمایشنامهنویسی را در دانشگاه هنر زوریخ میگذراند. اولین نمایشنامههای لوهر در اوایل دهه 1990 در آلمان اجرا میشوند و پس از آن به زبانهای مختلف ترجمه میشوند. لوهر بیش از 15 نمایشنامه نوشته که برخی از مهمترین آثارش عبارتاند از: «اتاق الگا»، «ریش آبی»، «امید زنان»، «بیگناهی»، «روابط کلارا» و «سرزمین بیکلام». در بخشی از نمایشنامه «مدئای منهتن» و در دیالوگی از مدئا میخوانیم: «یه وقتهایی فکر میکنم چشمهای برادرمو تو چشمهای تو میبینم. وقتی داشت میمرد، درست لحظه مرگش حلول کرد به نطفه بچهای که هنوز به دنیا نیومده بود، مثل یه خونه جدید، فقط برای اینکه انتقام بگیره. حالا اینطوری همیشه بین ما دو تا باقی میمونه. من و یاسون و برادرم تو شکم کشتی قایم شده بودیم. وسط موتورها، وسط پیستونهایی که تپتپ صدا میدادن، سیلندرهایی که چکچک میکردن و سوپاپهایی که ازشون بخار بلند میشد. هیچکس جز من زبون این کشور بیگانه رو خوب بلد نبود. هیچکس جز من اونقدری پول نداشت بده کاپیتان کشتی سوارمون کنه. هفته دوم یه شب گفتم گرسنمه. برادرم گفت تا فردا صبح از جیره غذا خبری نیست. یاسون گفت بخور. رفت سمت کیسه نون. برادرم گفت نخور. یاسون گفت بخور. نونو با آبی که از لولهها چکه میکرد خیس کردم. برادرم گفت مگه این چه فرقی با ما داره؟ امشب چهارمین شبه داره اضافی میخوره. اینجوری دیگه برای فردا شب هیچی تو کیسه نمیمونه. یاسون گفت ما به خاطرش میتونیم گرسنه بمونیم. برادرم گفت از وقتی از ساحل کشورمون دور شدیم قسم خوردم دیگه به خاطر هیچکس گرسنگی نکشم. بعد نونو از دستم قاپید. یاسون بهش گفت حرومزاده. برادرم گفت برای چی باید بیشتر بخوره؟ یاسون گفت اون دو نفره...».