در ابتدا کلمه بود، بعد گلوله آمد
مجتبی ابراهیمی
ایران ما زشت است یا زیبا؟ آیا با وجدان آسوده میتوان گفت «ایران زیبای ما»، یا حتما باید چند عیب و ایراد کشور را برشمرد تا اجازه تعریف از زیباییاش را یافت؟ باور کنید یا نه، برای نوشتن در شبکههای اجتماعی ممکن است مجبور شوید تکلیفتان را با این پرسش ساده روشن کنید.
از دید برخی از فعالان شبکههای اجتماعی کسی که از زیبایی ایران میگوید، ناملایمات زندگی در ایران را نادیده گرفته و میخواهد بر کاستیها سرپوش بگذارد. بهراستی آیا دیگر نمیتوان از ابر و کوه عکسی گذاشت و از زیبایی آن گفت، بدون متهمشدن به «سفیدشویی» یا عاملیت دستگاه پروپاگاندا؟ برای کاربران شبکههای اجتماعی، این بحث شاید آشنا باشد. گاهی گروهی از کاربران، از زیبایی کشورمان چیزی مینویسند، گروهی دیگر هم نظرات خشمگین و طعنهآمیز نثار میکنند که تو قصد داری رنج ما مردم را از جلوی چشم پاک کنی که میخواهی تصویری از ایران بسازی که در آن مشکلات و ناملایمات زندگی ما منعکس نیست. نگرشی بین بعضی از مردم هست، خشمگین از زیبانمایی ایران؛ که چرا این عکسهای رنگی و شاد، واقعیت ایران را و برخی تحمیلها و تحقیرها را نشان نمیدهد و واقعیت را فروکاسته بر زمینه بنایی کهن، تا تصویری اساطیری بسازد در چشم مخاطب خارجی که بیخبر است از آنچه بر ما میرود. به گمان نگارنده، به این نوع اعتراض بسیار باید اندیشید. اول ازاینرو که به نظر میرسد چنین نگرشی مبتنیبر مفروضاتی شناختی است، نگران ارائه تصویر ایران به مخاطب خارجی؛ از آن دسته که جامعه بینالملل را آزادیبخش و نجاتدهنده میداند و دست استمدادش به سوی دولتهای سردمدار آزادی دراز است. دوم، باید به وجود بافتار رسانهای و فضای خبری اندیشید که به نظر میرسد براثر سیل اخبار منفی گزینشی، تجربهای میان ایرانیان پدید آورده، موسوم به ابَرواقعیت (Hyper Reality). شاید بتوان گفت که تصویر بازنماییشده از واقعیتهای ناخوشایند جاری در کشورمان، از خود واقعیت غلیظتر و مکررتر، جای واقعیت زندگی روزمره را در ذهن برخی از ایرانیان گرفته. اگر ارائه تصویری شاد و زیبا از ایران، در خلأ و بدون وجود بافتار منتشر میشد، احتمالا حق با آن دسته بود که آن را تلاشی برای پوشاندن کاستیها میدیدند؛ اما این تلاش برای بازنمایی، خود در بافتار موجود است که معنا مییابد. تأکید بر زیبایی ایران، پاسخی است به دههها برجستهسازی رسانهای زشتیها در ایران. در این معنا، تلاشی که عکسهای با مضمون زیبایی ایران برای شکستن این ابَرواقعیتِ تحمیلی میکند، نه با هدف پنهانکردن واقعیت ایران، بلکه برای عیانکردن آن است؛ یادآوری آن سوی واقعیت که در قاب دوربین رسانههای منتقد، هرگز نگنجیده. نکته درخورتوجه دیگر مربوط به سوگیری ذهنی دو گروه است. یک گروه اگر چیزی جز زشتی ایران از رسانه ببیند، آن را پروپاگاندای نظام حاکم تلقی میکند، یکی هم آزرده از القای دائمی ناتوانی و ناامیدی، میکوشد خوبیها را ببیند تا امید را زنده نگه دارد. این هر دو سوگیری است؛ اما با نتایج عملی متفاوت. از دید گروه دوم، میتوان گفت که نتیجه عملی نگرش و رویکرد این گروه، زنده نگهداشتن امید به تغییر درونزا و متکی به خود است، در برابر رویکرد گروه اول برای یادآوری بدبختی و ناامیدسازی و منفعلسازی جمعی. از یک زاویه، ارائه تصویر سیاه از مردم ایران را که دست استمداد بهسوی غرب متمدن دراز کردهاند -اگرچه متاع باب روز رسانههای برونمرزی است- شاید بتوان آمادهکردن افکار عمومی دانست برای ورود قدمهای چکمهپوش نواستعمارگری به ایران. این تصویر، میکوشد مخاطبی بسازد ناتوان و چشم امید دوخته به ارتشها و تحریمهای خشکوتر سوز بیگانه. نویسنده این سطور میپندارد که مشکلات مردم ایران، شکاف دولت و ملت و بیاعتمادی متقابل و آزارها و آسیبهای برخاسته از آن که تجربه زیسته بسیاری از ماست، در ذهن و بر زبان گروههای جنگطلب از میان سفیدپوستان و گروههای آمادهخواه و راحتطلب از اهالی خاورمیانه، یک هنجارسازی احتمالی است برای توجیه تحریم و سایر اَشکال تجاوز. مشاهدات شخصی نگارنده میگوید که این نگرش عوامانه که «جهان سومیها، آزادی ندارند و از جهان آزاد کمک میخواهند»، اینکه «تحریمها مثل شیمیدرمانی است؛ عوارض دارد؛ اما لازم است» و این شوخی مهوع که «بمبافکن ب۵۲، برای خاورمیانه ویتأمین ب است»، صرفا کلیشههای رایج شبکههای اجتماعی نیست؛ گفتمان غالب عوامالناس برتریجو در میان سفیدپوستان است و آن دسته از مردم جنوب جهانی که به وجود این برتری ماهوی باور دارند. این باورها، همچنین رتوریک مؤثری است برای جلوگیری از ریزش آرای جنگطلبها در انتخابات کشورهایی با سابقه و روحیه استعماری. ازاینرو است که صاحب این قلم، هر بار عیب وضع موجود در ایران را میبیند و میگوید، حُسنش را هم به یاد دارد. یادش هست که از اصل حاکمیت ملی و استقلال ایران بگوید و از تمامیت ارضی و مرزهای ایران دفاع کند. یادش هست که «گر ز دست برآید»، خود دست به کاری زند؛ چون «که هرکه بیهنر افتد نظر به عیب کند».