شكافهاي بنيانكن اجتماعي
مفهوم «شکافهای اجتماعی» از مهمترین مفاهیم علوم اجتماعی است كه در لیبرال- دموكراسیهای غربی برای تحلیل علت رأیدادن شهروندان مورد استفاده قرار میگیرد و اخیرا در آثار عمومی و تخصصی جامعهشناسی در ایران نیز کاربرد نسبتا وسیعی پیدا كرده است. در این رویكرد جامعهشناسان تلاش میكنند با استفاده از آمارها و پژوهشهای میدانی، وضعیت شکافهای اجتماعی ازجمله شکافهای طبقاتی، نسلی، جنسیتی، قومی و مذهبی را آسیبشناسی کرده و راهکارهایی برای تقلیل این شكافها و تحکیم همبستگی اجتماعی و همگرایی درون مرزهای یك دولت- ملت ارائه كنند و مقولههایی مثل «عدالت اجتماعی»، «اعتماد عمومی» و «کارآمدی نهادها و مسئولین» را ارتقا دهند كه نتیجه آن کاهش فقر و تبعیض، افزایش مشارکت سیاسی و اجتماعی و افزایش تعاملات فرهنگی است. بهتازگی كتاب «شكافهای اجتماعی در ایران» به همت پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات منتشر شده كه مشتمل بر شش مقاله تحقیقی است درباره شكافهای عمده اجتماعی در جامعه ایران. «زنان و مسئله حقوق شهروندی در ایران» (فاطمه صادقی)، «عوامل تکوین و تعمیق نابرابریهای طبقاتی در ایران» (محمد مالجو)، «آتش زیر خاکستر: شکافهای طبقاتی و پسلرزههای آن» (حسام سلامت)، «تکوین شکاف تحصیلی در ایران» (فروزان افشار)، «صورتبندی شکاف نسلی در علوم اجتماعی ایرانی» (آرش حیدری) و «فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی؛ همنواییها و ناهمنواییها» (محمد روزخوش) عناوین شش مقاله این کتاب است که زیر نظر محمد روزخوش تدوین شده است. فاطمه صادقی در مقاله نخست، «زنان و مسئله حقوق شهروندی در ایران»، نابرابری جنسیتی را بر بستر حقوق شهروندی زنان (آزادی بیان و عقیده، حق انتخابکردن و انتخابشدن، حق اشتغال، حق آموزش، حق برخورداری از دادخواهی عادلانه، حق حفظ كرامت انسانی، حق گواهیدادن در مراجع رسمی، حق داوری و...) بررسی میکند. پرسش اصلی كه مقاله تلاش میكند به آن پاسخ دهد این است كه پس از انقلاب حقوق شهروندی زنان تا چه حد همپای پیشرفت زنان رشد یافته است؟ محمد مالجو در مقاله «عوامل تکوین و تعمیق نابرابریهای طبقاتی در ایران»، میکوشد الگویی تحلیلی برای تبیین «ضرباهنگ میزان نابرابریهای طبقاتی در ایران طی سالهای پس از جنگ هشتساله» مطرح كند. نتیجهگیری این مقاله از این قرار است كه تلاش برای مهار نابرابریهای طبقاتی در ایران امروز در گرو سه مجموعه بسیار وسیع از دگرگونیهاست: یكم، انحلال سازوكارهای تصاحب به مدد سلب مالكیت از تودهها در سپهرهای گوناگون حیات شهروندی؛ دوم، كالاییزدایی از نیروی كار؛ سوم كالاییزدایی از ظرفیتهای محیط زیست. مقاله سوم، «آتش زیر خاکستر: شکافهای طبقاتی و پسلرزههای آن»، در پیوند موضوعی با مقاله مالجو، تحلیل نابرابری طبقاتی را عمدتا از مجرای نابرابری درآمدی و موقعیتهای شغلی پی میگیرد. نویسنده، معیار تعیین جایگاه طبقاتی افراد را سهگانه «مالکیت»، «مهارت، تخصص و دانش» و «اقتدار سازمانی» قرار میدهد و با استفاده از آرای اریک اولین رایت، دوازده مقوله را در «ساختار طبقاتی» ایران وارسی میكند. فروزان افشار در مقاله چهارم، «تکوین شکاف تحصیلی در ایران»، درصدد است تا نشان دهد «تحصیلات تا چه اندازه و بهواسطۀ کدام سازوکارها، فرهنگ و آگاهی ایرانیها را متأثر ساخته است» و بیش از آن، درپی شرح این موضوع است که «شکاف تحصیلی» چه دلالتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دربر دارد. مقاله «صورتبندی شکاف نسلی در علوم اجتماعی ایرانی» نوشته آرش حیدری دو جهتگیری تحلیلی عمده دارد. اول، با اصل ایده «شکاف نسلی» درگیر میشود و دوم، نقدش از ایده شکاف نسلی را ازطریق نقد «نظام دانش» و بهویژه علوم اجتماعی ایران پی میگیرد. نویسنده مقاله، رویكرد آسیبشناسانه به شكاف نسلی را برآمده از «تخیلات ایدئولوژیك» -و از آن میان «ایدئولوژیهای جامعهشناسانه»- معرفی میكند، زیرا به گمان وی «دگرگونشدن نظام ارزشی و اعتقادات نسلها در نسبت با دگرگونیهای فضا-زمان درونماندگارِ زیست اجتماعی است». درنهایت، محمد روزخوش با مقاله «فرهنگ عمومی و فرهنگ رسمی؛ همنواییها و ناهمنواییها» میکوشد فراتر از ایده تقابل میان فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی به این مسئله بنگرد. این مقاله شرح میدهد که بهلحاظ نظری فاصله میان فرهنگ عمومی و فرهنگ رسمی بهشکل بالقوه مستعد مشروعیتزدایی از گفتمان مسلط است، اما این استعداد زمانی فعلیت مییابد که افراد به میزانی به این شکاف و فاصله آگاهی یابند و این خودآگاهی خصلتی هویتی بیابد. استدلال مقاله این است که «شکاف فرهنگی» یگانه عنصر یا مهمترین مؤلفه برسازنده مناقشات اجتماعی فعلی نیست و مسئله از دل بنبستهای کنونی پروژههای اجتماعی-سیاسی بیرون زده است.