ابزارهای عملی اجرای تئاتر
شرق: در سالهای اخیر کتابهای مختلفی درباره نظریه اجرا و هنرهای نمایشی تألیف و ترجمه شدهاند و تا حد قابلتوجهی کمبودهایی را که پیشتر در این زمینه وجود داشت، برطرف کردهاند. در این بین بخشی از این کتابها به کارگرانی مربوط بودهاند. بهتازگی نیز کتابی با عنوان «مهارت کارگردان»، نوشته کیتی میچل، با ترجمه سکینه عربنژاد و ویراستاری رضا کوچکزاده در نشر نوآزمان منتشر شده است.
شاید مهمترین ویژگی این کتاب سادگی و قابل فهمبودن آن باشد. کوچکزاده نیز در بخشی از پیشگفتار کتاب به همین نکته اشاره کرده و و هنر نویسنده را در نگارش ساده و همهفهم گامهای مهم حرفهایشدن برای تخصص فنی و هنری کارگردانی دانسته است: «او بهدرستی و هوشمندانه مسائل پیچیده این حرفه را به بخشهایی ساده و فهمیدنی تجزیه میکند تا بتواند به آسانی راه درک آن را بیاموزد. کارگردانی که در جایگاه راستینش حرفهای بس دشوار و پیچیده و هراسآور است، در آموزههای این کتاب به شکل مهارتی آموختنی و به دور از ناآرامیهای ناشی از ندانستن روش پدیدار میشود».
کیتی میچل هم در فضای دانشگاهی حضور دارد و هم در صحنه اجرا و با اینحال آنطور که کوچکزاده توضیح داده، او بیش از آنکه در فضای دانشگاهی و آموزشی زیسته باشد روزگارش را در حرفه کارگردانی سپری کرده است و «ازاینرو با کارگردانی نمایشهای گوناگون به تجربههایی فردی و یگانه از دشوارهای این حرفه و نیز راهکارهای عبور از آنها دست یافته و کوشیده است بخشی مهم از آن را به زبانی ساده در کتابش بیاورد». او توضیح داده که «مهارت کارگردان» بیشتر از آنکه مانند کتابهای کلاسیک گذشته به رابطه کارگردان و متن بپردازد، به رابطه کارگردان با دیگر بخشهای گروه اجرائی و شیوه راهبری آنها توجه کرده است. این ویژگی کمتر در تئاتر ما دیده میشود و کوچکزاده هم با اشاره به آن نوشته است: «به نظر میرسد مهارت کارگردانی جدا از تجربههای اجرائیاش، تنها با ثبت و انتشار تجربههای هر کارگردان حرفهای میتواند رشد کند و گسترش یابد و به نوجویی برسد. کاری که شوربختانه بسیاری از کارگردانان نمایش به آن نکوشیدهاند. برای نمونه، ما بخشی بسیار اندک از مهارت کارگردانی عبدالحسین نوشین، عباس جوانمرد، حمید سمندریان، آشور بانیپال بابلا، رکنالدین خسروی،
آربی اوانسیان، بهرام بیضایی، و... میدانیم. زیرا هیچیک از آنان به ثبت تجربههای موفق و ناموفقشان نپرداختند تا آموزههای ایشان روشنیبخش راه آیندگان شود. به همین دلیل است که بسیاری از یافتههای پیشتاز کارگاه نمایش (دهه 1350) در نمایشهای نوین ما به روشنی کهنهگرا و نافهمیده میرسد و به همین دلیل است که گاه تئاتر ما ناچار میشود بار دیگر و از آغاز به درک اجزای صحنه و کشف کارآمدی هریک بپردازد؛ به جای آنکه بر افقهای نوآوری و گسترش مرزهای آن متمرکز شود و رشد کند».
در متنی کوتاه به قلم نیکلاس هایتنر که در ابتدای کتاب آمده، توضیحاتی درباره این اثر آمده است. هایتنر در ابتدا نوشته است: «هنوز هم اتفاق میافتد که در تئاتر انگلیس، بیشتر کارگردانان با گفتن جمله من کارگردان هستم و با امید به اینکه کسی آنها را باور کند، کارگردان میشوند. برخی از آنها بازیگر بودهاند، شماری هم مدیر صحنه؛ اما امروزه بیشتر آنها سرشار از ایدهاند ولی کمابیش ناتوان از دانشگاه میآیند. اگر خوششانس باشند، به آنها فرصت داده میشود تا متوجه شوند که چقدر ناتواناند. اگر عاقل باشند، با یکدیگر کار روی نمایشنامهای را آغاز میکنند؛ درواقع نسخهای روش تئاتر کارکردن. اگر بااستعداد باشند، این نعمتی مضاعف است. زیرا مدتها پیش از اینکه روی چگونگی به کارگیری استعدادشان به نحو احسن کار کنند، در کانون توجه قرار داشتند. آنها جرئت یافتهاند خودشان را بهعنوان هنرمند تصور کنند ولی هنوز باید مهارتهای کارگردانی را بیاموزند». هایتنر میگوید که کتاب «مهارت کارگردان» همه این موارد را در خود جای داده و به همه آنها پرداخته است. درواقع او میگوید که این کتاب از لحظه آغازین که کارگردان شروع به فکرکردن درباره
نمایشنامهای میکند تا شب پایانی اجرا را در خود جای داده است. او میگوید که کتابهای بسیاری درباره بازیگری نوشتهاند و یا کتابهایی الهامبخش درباره هدف تئاتر؛ همچنین کتابهایی درباره تئاتر شاعرانه یا کتابچههای راهنمای نور و صدا و تاریخچه لباس و... منتشر شدهاند. بااینحال او میگوید تا پیش از کتاب «مهارت کارگردان» کتابی ندیده است که اینقدر با صراحت و دقیق بر نیازمندیهای عملی شغلی تأکید کرده باشد که دارنده آن شغل باید تیمی را رهبری کند که همه اعضای آن در زمینه حرفه ویژهشان از رهبرشان متخصصترند. او درباره آثار کیتی میچل نوشته است: «آثار او بهواسطه پیوند میان جدیت در هدف، شدت عاطفی و دانش بیمانند تئاتری، همیشه مرا تحت تأثیر قرار دادهاند. من همیشه با نظرات او درباره نمایشنامه موافق نبودهام ولی همیشه مجذوب روشی بودهام که او نمایشنامه را زنده میکند. در طول سالها، ادامه سفر او را با تحسین بیحدوحصر تماشا کردهام و اینکه تحسین من بهویژه با کارگردانان جوانی مشترک باشد که زندگی تئاتری خود را آغاز میکنند، اصلا من را شگفتزده نکرده است. آنها او را بیش از هر کس دیگری بهعنوان چراغ راهنمای خود
گرامی میدارند (تا حدودی مثل نسل من که به پیتر بروک استناد میکرد) و این کار، تنها به این دلیل نیست که او در مقایسه با کارگردانان دیگر، بیشتر وقتش را به تدریس اختصاص میدهد. آثار او هرگز شما را در این تردید قرار نمیدهد که آنچه میبینید، نتیجه تفکر عمیق و توجه شدید به جزئیات است. زندگی خلاقه او حاکی از دلبستگی پرشورش به امکانات بیانی بیحدوحصر تئاتر است». میتوان گفت که میچل در این کتاب تلاش کرده به همه مواردی بپردازد که به فرایند به اجرا رساندن نمایشنامه مربوطاند. کتاب حتی به کوچکترین جزئیات هم توجه کرده است؛ از تهیه چاپ و قهوه در سالن تمرین گرفته تا انجام تمرین فنی. همچنین بر ضرورت تجزیه و تحلیل در پایان هر اجرا تأکید دارد. نکته مهم دیگر اینکه این کتاب نشان میدهد مهارتهایی اساسی وجود دارد که هر کارگردان باید آنها را بیاموزد. تأکید میچل بر فرایندی است که بهواسطه آن ایدهها روی صحنه زنده شوند. او از نمایشنامه «مرغ دریایی» چخوف به عنوان نمونه مطالعاتیاش در این کتاب بهره برده است. میچل در ابتدای کتاب میگوید که تلاشهای آغازین برای کارگردانی میتوانند با مشکل مواجه شوند چراکه کارگردانان ابزارهای
ساده خاص را در اختیار ندارند. به اعتقاد او کارگردانی بدون این ابزارها به فرایندی مبتنیبر شانس و نه مهارت تبدیل میشود. بر این اساس او در اثرش تلاش کرده تا این ابزارها را با جزئیات تمام در اختیار کارگردان قرار دهد و درواقع مهارتهای عملی ضروری را آموزش دهد. اگرچه تأکید اصلی روی کار با بازیگران است، اما بااینحال کتاب دربرگیرنده مراحل اصلی ساختن اثری با اعضای گروه خلاق است و شامل کار روی طراحی صحنه، لباس، نورپردازی، صدا، حرکت، بیان و موسیقی نیز میشود.