رابطه اعتیاد با شرایط زندگی در کودکی
سرهنگ عبدالوهاب حسنوند، رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر تهران بزرگ: همانطور که میدانیم، بهترین روش برای جلوگیری از اعتیاد معالجه آن نیست؛ بلکه پیشگیری از بهوجودآمدن آن است. در سالهای گذشته متخصصان به این نتیجه رسیدهاند که یک برنامه صحیح پیشگیری از اعتیاد خیلی زودتر از آن چیزی که قبلا تصور میکردند، باید آغاز شود. بنابراین آنقدر که پیشگیری از ایجاد اعتیاد اهمیت دارد، معالجه آن از این اهمیت برخوردار نیست. البته یک نسخه صددرصد برای مبارزه با اعتیاد وجود ندارد؛ ولی سعی ما در آن است که تا جای ممکن راهی منطقی و عملی برای پیشگیری از اعتیاد کودکان و نوجوانان بیابیم. احتمال گرایش به اعتیاد یا عدم گرایش انسانها به مواد مخدر بستگی نسبی با چگونگی شرایط زندگی آنها در دوران کودکی دارد. شرایط این دوران نشاندهنده خطمشی کودک در بزرگسالی است. خصوصا در مراحل تصمیمگیری، همانند زمان ورود به مهدکودک، مدرسه و چگونگی گذران دوران بلوغ. تحقیقات درازمدتی که تاکنون در دنیا انجام شده، نتایجی مشابه داشته و آن این است که افرادی که در دوران کودکی از سلامت روحی و جسمی برخوردارند و زندگی رضایتبخشی دارند، کمتر در خطر اعتیاد هستند و برعکس کودکانی که این شرایط را ندارند، علائم واضحی نشان میدهند که احتمال گرایش آنها به اعتیاد را در آینده بهخوبی نمایان میکند. امروزه محققان میتوانند با اطمینان بگویند کودکی که در زندگیاش تعادل وجود دارد و از نظر جسمی و روانی زندگی رضایتبخشی دارد، شخصیت مستحکمی مییابد و مشکلات را بهتر تحمل میکند و دارای اعتمادبهنفس قوی میشود. این کودکان نیازی برای رویآوردن به مواد مخدر در خود نمییابند. به یاد داشته باشیم قبل از اینکه نوجوانی معتاد شود، علائم اخطاری نشان میدهد. این علائم اکثرا نشانه مشکلات روحی اوست. مسلما فهمیدن و شناخت این علائم راحت نیست؛ بنابراین بهتر است که با مشاهده اولین نشانه دچار ترس و وحشت نشوید؛ زیرا در صورتی باید این علائم را جدی بگیرید که مرتبا و بهمدت طولانی مشاهده شوند. این علائم عبارتاند از: هنگامی که کودک به نحو واضحی گوشهگیر باشد. وقتی بهطور افراطی بترسد. وقتی بهطور مشخصی تعادل جسمی نداشته باشد و نتواند حواسش را جمع کند. وقتی کلا در دنیای تخیلی زندگی کند و از آن بیرون نیاید. وقتی با کودکان دیگر بدون دلیل خشونت کند و عمدا وسایل را خراب کند. دائم از خودش صدا درآورد و مزاحم دیگران شود و حاضر به پذیرش حرفهای دیگران نباشد. وقتی که در مدرسه دائم حوصلهاش سر برود و شکایت کند که مدرسه برای او خستهکننده است و نتواند علاقه دیگران را به نظراتش جلب کند. وقتی سعی نکند شرایط را تغییر دهد یا موفق به تغییر این شرایط نشود. وقتی هیچ دوستی نداشته باشد، به خودش اطمینان نداشته باشد و از استقلالداشتن بترسد و قادر به تصمیمگیری نباشد.