به یاد زیبای ایتالیا
احسان رستمیپور
بوی خاک دماغم را پر کرده بود، نه از آن بوی خاکهای بارانخورده شاعرانه، بوی خاکی بود که طی سالها متروکهماندن خانه بر آن نشسته بود. 24 ساعت قبل خبر داده بودند خانهای که سالها از کنارش رد شده بودم، در آستانه تخریب است. وقتی نوشتم که باید با متروکه زیبای تقاطع ایتالیا و فلسطین خداحافظی کنیم، دیدم صدها نفر مثل من هر بار که از کنار این خانه خاکگرفته رد شدهاند، کمی مکث کرده و تماشایش کردند. زیاد بودند آدمهایی که رؤیای زندگی در این خانه متروک را داشتند. زندگی در خانهای که نردههای سبز، فرم ورودی، فضای باغچهمانند جلوی در و بالکن بالای در ورودیاش حسابی چشمنواز بود. حالا پا به این خانه گذاشته بودم. درحالیکه برقش را قطع کرده بودند و تنها یک لامپ 100 حبابی، نور زردی به دیوارهای یک اتاقش میپاشید. خاک و صدا از هر سو بلند بود و کارگرانی به زحمت در حال کندن درها، پنجرهها و تزئینات چوبیاش بودند. بعد از فضای ورودی و در اتاقی که نور داشت، پلهای سالن اصلی را به طبقه بالا وصل میکرد، پلهای با فریمهای فلزی و نردههای چوبی که بخشهایی از آن را پیش از ورود من تخریب کرده بودند. طبقه بالا اتاقهای متعددی داشت اما بالکن مثلثیشکلش که رو به خیابان ایتالیا بود، حسابی دلربایی میکرد. پشت بالکن سرویس بهداشتی مدرنش هم پنجرهای به خیابان داشت. در اتاقها قفسههای چوبیای به دیوار بود و خرده وسایلی مثل میز و صندلی این طرف و آن طرف رها شده بودند؛ آخرین نشانههای روزگار پیش از متروکهشدن. پشت اتاقهای طبقه اول ورودیای به بالکن و حیاط بود. نخالههای ساختمانی را در حیاط ریخته بودند و رفتن به زیرزمین امن نبود اما میان بالکن حوضی طراحی شده بود که سقفی بالای سر نداشت و در میانه بالکن دو طبقه قرار داشت. نشانهها میگفتند احتمالا زمانی آب از بین دو طبقه در حوض میریخته است؛ طراحی و فضاسازی خاصی که من پیش از آن نمونهاش را ندیده بودم. معماری این بنا را به دفتر معماری مرجان نسبت میدهند. خانهای احتمالا مربوط به دوره پهلوی دوم که اگر تخریب امانش میداد روایتگر معماری معاصر و متفاوت شهر تهران بود. بنایی که میگفتند مدتی دفتر کار یک شرکت حملونقل بوده اما سالها متروکه مانده است. خبر واکنشها به تخریب به گوش مدیران شهر رسیده بود، اما خیال اینکه کسی پیگیر جلوگیری از این تخریبها باشد، خیال خامی است. خبر را به گوش مالک هم رسانده بودند و وقت برای تماشای بیشترش کم بود، خیل مشتاقانش در چند روز اول تخریب دور و بر بنا قدم میزدند، بسیاری برای خداحافظی با زیبای ایتالیا آمده بودند. در یک ماه آینده هر بار از کنار زیبای ایتالیا رد شدم کارگران مشغول تخریب بودند. بنا خیال تخریب نداشت بس که سفت و محکم بود و کارگران با پتک و کلنگ سانت به سانت در تخریب پیش میرفتند. خانه بالاخره تسلیم شد و فروریخت اما خبری از ساختوساز هم نیست. گود خالی حالا جای زیبای ایتالیا نشسته، متروکهای که میشد دوباره به روزهای اوجش برگردد اما مالک برای تخریب هرچه زودترش عجیب عجله داشت.