|

دنیاي خلق‌نشده

محمدجواد آذري‌جهرمي

دو رویکرد «زنده‌ماندن» و «زندگی‌کردن» در حکمرانی، دو نوع از برخورد با موضوعات اساسی‌ است. امروز به تفاوت نگاه درباره موضوع «عدالت جنسیتی» خواهیم پرداخت؛ موضوعی که نیمی از جامعه را درگیر می‌کند و در زمینه حکمرانی می‌توان آن را یکی از مهم‌ترین پیامدهای «شکاف نسلی» دانست. اگر «شکاف نسلی» که در یادداشت پیشین به آن پرداختم، اشاره به این واقعیت دارد که ارزش‌ها و نگرش‌های نسل‌های مختلف با همدیگر تفاوت‌هایی دارند و همین تفاوت به دو نوع از رفتارها و تصمیم‌گیری می‌رسد، می‌توان گفت که نگاه به موضوعات جنسیتی بیش از هر دلیل تاریخی، دینی یا فرهنگی، برآمده از تفاوت ارزش‌های بین‌نسلی است. نسل سیاست‌مدار فعلی ایران، در زمان خود نگاه‌های پیشرویی به موضوع جنسیت داشته‌اند؛ اما در دهه‌های گذشته، نسل‌های جدیدتر نیازها و ارزش‌های زمان خود را یافته‌ یا ساخته‌اند. شکاف نسلی در حکمرانی باعث شده ارزش‌های آن نسل، همچنان حاکم بر نهادهای قانونی و رفتاری بماند؛ اما ارزش‌ها تغییر کرده‌اند. اگر در جامعه‌ امروز «شکاف نسلی» را دنیاهای موازی بنامیم، «عدالت جنسیتی» بی‌شک «دنیای خلق‌نشده» است. به عنوان تنها یک نمونه، ارزش‌هایی مانند کارکردن زن یا تعارض میان فعالیت‌های اجتماعی و خانواده‌ای هنوز دغدغه مدیران نسل انقلاب است.

دو رویکرد «زنده‌ماندن» و «زندگی‌کردن» در حکمرانی، دو نوع از برخورد با موضوعات اساسی‌ است. امروز به تفاوت نگاه درباره موضوع «عدالت جنسیتی» خواهیم پرداخت؛ موضوعی که نیمی از جامعه را درگیر می‌کند و در زمینه حکمرانی می‌توان آن را یکی از مهم‌ترین پیامدهای «شکاف نسلی» دانست. اگر «شکاف نسلی» که در یادداشت پیشین به آن پرداختم، اشاره به این واقعیت دارد که ارزش‌ها و نگرش‌های نسل‌های مختلف با همدیگر تفاوت‌هایی دارند و همین تفاوت به دو نوع از رفتارها و تصمیم‌گیری می‌رسد، می‌توان گفت که نگاه به موضوعات جنسیتی بیش از هر دلیل تاریخی، دینی یا فرهنگی، برآمده از تفاوت ارزش‌های بین‌نسلی است. نسل سیاست‌مدار فعلی ایران، در زمان خود نگاه‌های پیشرویی به موضوع جنسیت داشته‌اند؛ اما در دهه‌های گذشته، نسل‌های جدیدتر نیازها و ارزش‌های زمان خود را یافته‌ یا ساخته‌اند. شکاف نسلی در حکمرانی باعث شده ارزش‌های آن نسل، همچنان حاکم بر نهادهای قانونی و رفتاری بماند؛ اما ارزش‌ها تغییر کرده‌اند. اگر در جامعه‌ امروز «شکاف نسلی» را دنیاهای موازی بنامیم، «عدالت جنسیتی» بی‌شک «دنیای خلق‌نشده» است. به عنوان تنها یک نمونه، ارزش‌هایی مانند کارکردن زن یا تعارض میان فعالیت‌های اجتماعی و خانواده‌ای هنوز دغدغه مدیران نسل انقلاب است. اما زنان امروز ارزش‌هایشان حذف یکی در برابر دیگری نیست! زن امروزی که در بهترین دانشگاه‌ها درس خوانده است، نمی‌تواند بپذیرد که از کنشگری و مشارکت اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی حذف شود. او خواستار تغییر، ‌انعطاف‌پذیری و سهم‌خواهی از ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشور است تا بتواند در فضایی همگون‌تر «زندگی» کند. زنان تحصیل‌کرده دانشگاهی دارای بیشترین میزان بی‌کاری در مقایسه با هر گروه دیگری هستند و همین نقطه سرآغازی است برای او تا معترض و ناراضی از ساختارهای نهادی شود. مادری شود ناشاد و سرخورده. زنی که همواره مردد است به مسیری که رفته و مدام از خود سؤال می‌کند که آن همه تلاش و مهارت‌آموزی تخصصی او برای چه بود؟ یا دختری پر از خشم شود و فلسفه وجودی‌اش را زیر سؤال ببرد! زن امروز می‌خواهد زندگی کند و برای هر انسانی شغل و فعالیت اجتماعی بخشی از «زندگی‌کردن» است. زن امروز ممکن است هیچ نیاز مادی به کسب درآمد نداشته باشد، اما در منظومه ارزش‌های او کنشگری اجتماعی، فعالیت اقتصادی و مشارکت سیاسی بخش عمده‌ای از «زندگی‌کردن» است. او شغل را تنها برای کسب درآمد و زنده‌ماندن نمی‌خواهد؛ او می‌خواهد زندگی کند! این نارضایتی زمانی آشکارتر می‌شود که کشورهای دیگر منطقه، خصوصا کشورهای عربی خلیج فارس، کابینه‌های خود را میزبان زنان وزیر کردند و وقتی مقایسه پیش می‌آید (هرچند بپذیریم که این امر تنها یک حرکت نمایشی است)، نارضایتی‌ها را عمیق‌تر خواهد کرد. نارضایتی‌هایی که گاه در مهاجرت از کشور نمود می‌یابد و گاه در افسردگی‌ها. زنان هم مانند مردان به رؤیا نیاز دارند. به رؤیا نیاز دارند برای تصویر‌کردن آینده و بعد دویدن به سمت آنچه دوستش می‌دارند و با آن شادند. دنیایی که در آن نمادهای زنانه و الگوهای موفقیت زنانه در عرصه‌های مختلف شکل نگرفته باشد، می‌شود یک دنیای بدون خیال‌بافی برای نیمی از جامعه (همان‌ها که مولد همه جامعه فردایند). و ترسیم این صحنه افسرده، بزرگ‌ترین خطر است برای فرداها. همان فردایی که مدام در رویکرد «زندگی‌کردن» بر آن تأکید می‌شود. در نگاه «زندگی‌کردن»، دخترکان شادمان می‌توانند در رؤیاهایشان، مادر تمام‌وقت باشند با سه پسربچه‌ یا معلم یا مدیر ارشد یک کارخانه یا یک رئیس‌جمهور و... . در رویکرد «زندگی‌کردن» برعکس «زنده‌ماندن» حکمرانی با سؤالات سختش روبه‌رو شده و تصمیمش را گرفته؛ تصمیمی برای فرداها.

و اما مسیر؟ بهبود وضعیت زنان و ارتقای عدالت جنسیتی راهبردهای مختلفی در جوامع داشته است؛ اما شاید نیاز به استفاده از نمادها و ایجاد «سرمایه نمادین» نقطه مشترکی بوده است و همچنان نیز خواهد بود. نمادهای مختلفی که مدام هم به ما یادآوری کند که عادلانه‌تر به دنیا بنگریم و هم به دختران ایران یادآوری کند که این احساس بی‌عدالتی و نارضایتی قابل کاهش است. نمادهایی که می‌تواند در دو محور باشد: ۱-انتصاب زنان و ۲-نمادهای ملی. زمانی که به وزارت ارتباطات آمدم بزرگ‌ترین مشکل، دردِ مزمنِ کمبود نیروی زنان قابل انتصاب در پست‌های مدیریتی بود. بر این باور بودم که انتصاب مدیران زنی که پله‌های مدیریتی را نپیموده باشند، می‌تواند تبدیل به ضد خود شود، کژکارکردی بیابد. (باید یادآور شوم که سلسله‌مراتب مدیریتی در ساختار اداری قواعدی دارد؛ به عنوان مثال اگر کسی بخواهد معاون مدیرکل شود، باید چندسالی سابقه «رئیس اداره» داشته باشد و به همین ترتیب برای مدیرکل‌بودن نیاز به سابقه معاونت مدیرکلی و... است). مشکل از همین‌جا آغاز می‌شود؛ اگر بخواهید مدیر رده‌بالای زن منصوب کنید و در مدیران رده‌پایین‌تر به دنبال گزینه شایسته بگردید، معمولا فضا به صورت تبعیض‌آمیزی به نفع مردان است. این امر به دلیل تاریخی شکل گرفته و نمی‌شد در کوتاه‌مدت تغییر بزرگی در این مورد داشت؛ مگر به صورت نمایشی که آن هم در بلندمدت تبدیل به تقویت رویکرد جنسیتی به نفع مردان می‌شد (زیرا خروجی انتخاب مدیر زنی که شایسته تصدی یک مسئولیت نیست، می‌شود عملکرد ضعیف و همان می‌شود تقویت‌کننده تئوری زنان نمی‌توانند!). به این ترتیب شاخص کلیدی برایم به جای انتصاب‌های نمایشی (همان که رویکرد «زنده‌ماندن» ترجیحش می‌دهد؛ چراکه قهرمان دارد و زحمت درگیرشدن با ساخت آینده را ندارد)، شاخص «افزایش سهم زنان در کل» بود. نباید فراموش کرد که وزارتخانه‌هایی مانند ارتباطات به شدت مردانه بوده و سهم زنان مدیر در آنان بسیار پایین‌تر از متوسط دولت بوده است. با این سیاست ارتقای مستمر و از پایین به بالا عدالت جنسیتی بهبود یافت. حالا در زمان تحویل تمام سازمان‌های کلیدی وزارت ارتباطات دارای یک معاون زن هستند و برخی از آنان دارای بیش از ۳۵ درصد سهم زنان در مدیریت که بالاتر از استانداردهای فعلی ساختار اداری است. رئیس‌جمهور بعدی باید هم تضمین داشتن وزیر زن را بدهد، هم سیاست کلی ارتقای عدالت جنسیتی را. سیاستی که نه در یک سال، بلکه در چهار سال معنادار است و می‌توان زمان ابتدا و انتها را با هم مقایسه کرد. نمادهای ملی زنانه نیز در این سال‌ها کمتر مورد توجه قرار گرفته است. نام نمادهای ملی به ندرت زنانه است و همین می‌تواند نشانه نادرستی برای دختران فردای ایران باشد. به عنوان نمونه دیروز و پس از رونمایی از ابررایانه سیمرغ، ساخت ابررایانه‌ای با قدرت صد برابر بیشتر در دستور کار قرار گرفت. تصمیم گرفتم نام این ابررایانه، نامی زنانه باشد تا غیر از آنکه نشانه قدردانی از زنان باشد، نشانه‌ای برای دختران ایران باشد که سقف‌های شیشه‌ای در برابرشان هیچ مقاومتی نخواهند داشت. نام ابررایانه بعدی را «مریم» گذاشتم، هم به قدردانی و یادبود مریم میرزاخانی عزیز و هم پیامی باشد برای زنان. سیاست‌های عدالت جنسیتی سیاست‌های بلندمدت هستند که اگر با عینک کوتاه‌مدت‌نگری همراه شوند، به شدت می‌توانند آسیب‌پذیر باشند و به ضد خود تبدیل شوند. سیاست‌های بلندمدتی که باید مورد مطالبه قرار گیرد؛ چراکه ما می‌خواهیم زندگی کنیم!

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها