|

نگاهی به فیلم «تکه‌های یک زن» ساخته کورنل موندروتسو

بازگشت به هسته‌های نوزایی

محمدعلی افتخاری: فیلم «تکه‌های یک زن» مقابله بی‌انتهای دو نوع نگرش درباره «پایان جهان» را یادآور می‌شود و در این میان گویی تفکر توتالیتر نازیسم درباره تولدی باشکوه قرار است سویه‌های کنایه‌آمیز فیلم‌نامه را صورت دهد که گویی هم‌خوانی نزدیکی با سرگذشت کاتا وبر (فیلم‌نامه‌نویس) دارد؛ زندگی دشواری که یک قدرت نظامیِ خودکامه با تفکیک رنگ و نژاد آدمیان، در قلعه‌ای آتشین و جهنمی فراهم کرد. با تفاوتی اندک، آنچه این نگرش ضدانسانی را به آشوبی جهانی تبدیل کرد، ادامه اندیشه‌های قرون وسطایی در باب تکوین عالم بود. در دستگاه فکری هیتلر و همراهانش برای وقوع پالایشی شگرف و دستیابی به جهانی نو، شیفتگانِ پیشوا باید دوره‌ای از رنج و سختی را سپری می‌کردند. اگرچه این دوران ممکن بود دهشتناک و آزاردهنده باشد و کوره‌های آتشین برای نابودی زنان و مردان و کودکان برافروخته شود و سیاهی جنگ، فرماندهانِ نظامی را به سرحد جنون برساند؛ اما جهانی پاک و زمینی بهشتی در انتظار برگزیدگان بود که دیر یا زود دوران دوزخین جنگ را در بهاری دل‌انگیز می‌پوشاند. در گذار از این تفکر خودکامه، سده بیستم نوعی تاریخ اخلاقیِ مبتنی‌‌بر نیست‌انگاری را برگزید. این واکنش جبری، چالش دیرپای دو تفکر متفاوت نسبت به پوست‌اندازی جهان و شکفتن در کالبدی تازه را دوباره زنده کرد. رویکرد نخستین، آمیخته با نگاهی ماورائی به هستی، نابودی زمین را ابتدای راه تبلوری روح‌افزا می‌پنداشت. در مقابل، نسخه‌ای به‌ظاهر تازه اما به‌مراتب سنتی‌تر ارائه شد که «بازگشت به اصل و ریشه» را در قالبی وجودشناسانه عرضه کرد. این رویکرد به تصور جدایی از هر گونه تفکر ارتجاعی، جهان غرب را در آستانه پذیرش یک هم‌اندیشی بدیع در دگرگونی سرنوشت انسان می‌پنداشت؛ به‌همین‌دلیل ریخت اجتماعی مستعمرات اروپا (مناطقی که گرایش به آیین و طبیعت در زیست اجتماعی‌شان امری عادی است)، همواره قرون وسطایی خوانده می‌شود و در مقابل، کیفیت نگرش متفکرین حوزه اسطوره‌شناسی در غرب با پیش‌کشیدن گزاره‌هایی مانند «انهدام زبان و بیان هنری» و «دست‌یابی به جوهر باروری و شکوفاییِ ماده»، به‌عنوان جایگزینی برای رهایی از دوزخ دنیا و استقلال آدمی ستایش می‌شود. آنچه در اندیشه جمعیِ ادوار سنتی این بحران وجود دارد، در مراتب مختلف نظریه‌پردازی و همین‌طور رفتار خون‌خواهانه حکومت‌های فاشیستی به‌خوبی دیده می‌شود و نقطه ابهامی ندارد؛ اما درباره ساختمان فکری نوین، سرگشتگی و تناقض بسیاری دیده می‌شود که فیلم «تکه‌های یک زن» و سوء‌تفاهم فرهنگیِ کورنل موندروتسو، این آشفتگی را به‌خوبی نشان می‌دهد. مارتا و شان در انتظار تولد فرزندشان ساعات دشواری را سپری می‌کنند. مارتا اسرار دارد که نوزاد باید در خانه متولد شود. قابله امروزی، تمام تلاش خود را برای یک زایمان سالم به کار می‌بندد؛ اما انتظار تماشاگر، مارتا، شان و قابله به ناامیدی ختم می‌شود. رابطه میانشان و مارتا در مواجهه با مرگ ناگهانی نوزاد پایان می‌پذیرد. مارتا در مواجهه با خواسته مادرش قواعد دادگاه را دگرگون می‌کند و آفریننده خطاکار را می‌بخشد. تنهایی مارتا و سلوک جعلی او با گرایش به بارورکردن هسته‌های سیب و یک تولد مبتنی به «بازگشت به اصل و ریشه» پایان می‌پذیرد. وقتی بومیان مناطق آفریقایی برای احیای دوباره زیست اسطوره‌ای خود آیین و طبیعت را در جان‌بخشی به یک حضور ماورائی تقدیس می‌کنند، رفتار ایشان در نگاه «انتلکتوئل‌های اسطوره‌یاب»، در پوششی از خرافه‌پرستی و انتظاری غیرحقیقی برای تولد دوباره زمین بازخوانی می‌شود. [...] مارتای فیلم «تکه‌های یک زن» پس از انتخاب مقتدرانه برای دوری از یک مرد (به‌عنوان نیرویی که لیبیدوی طبیعت را تکامل می‌بخشد)، تصمیم می‌گیرد که شکوفایی و زیست تازه‌ای را با پناه‌آوردن به رشد تدریجی یک گیاه در دستان بخشنده‌اش تجربه کند. در واقع او نیاز خود به شان را با پرچمی برافراشته منکر می‌شود. شاید کورنل موندروتسو با این انتخاب توجه تماشاگر را به خواسته گروهی از فمینیست‌های فعال برانگیزد، اما شکاف عمیقی که در مراتب پیشرفت نظریه «تکوین هستی» نمایان است، نوعی بازگشت ناخواسته به رفتار معلمان قدیس قرون وسطا یا نظامی‌های سینه‌چاک نژادپرست را هشدار می‌دهد. [...] تکثیر روایت‌های دردآلود در قالب پیرنگ‌های هالیوودی و به‌واسطه کنش هنرپیشه‌های جذاب، استفاده مکرر و بی‌دلیل از عناصر طبیعی و تأکید به رابطه انسان و طبیعت در یک ساخت روایی و بصری هیجانی، بیان هنری سینما در صورت‌بندی یک زیباشناسی منحصر‌به‌فرد را به‌ نوعی کلیشه‌سازی سوق می‌دهد. در اینجا احتیاط اینگمار برگمان و روبر برسون در نشان‌دادن عناصر طبیعی و همچنین در نمونه‌های تازه‌تر، تلاش آنگلا شانلک در فیلم «در خانه بودم، اما...» برای ایجاد سازمندی عناصر طبیعی با سرگذشت شخصیت اصلی فیلم و حتی کم‌و‌کاستی‌های دلپذیر فیلم «آغاز» در زاویه دید صادقانه دئا کلومبگاشویلی وقتی که با بیانی شخصی یانا را به چشم‌انداز‌های طبیعی می‌سپارد، مثال‌زدنی است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها