|

«گرسنه بمان تا من زنده بمانم» )تفاوت 8 از ۸(

محمدجواد آذري‌جهرمي

زندگی امروز محصول رقابت و تعامل دو نگاه «زنده‌ماندن» و «زندگی‌کردن» است؛ دو نگاه متفاوتی که یکی معیشت را تنها چالش پیش‌رو می‌بیند، دیگری اصلاح و بهبود را فراتر از اقتصاد می‌داند و وضعیت معیشت را تنها نشانه و علامتی از دردهای مزمن‌تری می‌داند که نیاز به بازسازی‌های جدی‌تر در ساختارهای اقتصادی-اجتماعی-سیاسی دارد. بر پایه دیدگاه «زندگی‌کردن»، ادعای بهبود وضعیت معیشت و اقتصاد کشور، بدون توجه به آن بازسازی‌های اجتماعی-سیاسی اساسا امکان‌ناپذیر بوده و فریبی بیش نخواهد بود. به‌همین‌دلیل قرار بود تا در هشت بعد این تفاوت میان «زنده‌ماندن» و «زندگی‌کردن» تشریح شود. امروز در یادداشت هشتم به آخرین موضوع، یعنی آزادی‌های اجتماعی و سیاسی پرداخته خواهد شد. بروز و ظهور آزادی در یک کشور حاصل نیازی دوگانه (و البته پارادوکسیکال) است که در یک سو نیاز به دولتی (اعم از همه حکمرانان) توانمند و قدرتمند است که توان مهار خشونت هر گروهی را داشته باشد و بتواند قوانین و مقررات را به اجرا بگذارد و در همان حال، نیازمندِ جامعه‌ای که بتواند آن دولت قوی و قدرتمند را به پاسخ گویی بکشد! جامعه‌ای که بتواند آن دولتی را که خودش خشونت را مهار کرده است، از اعمال خشونت به دور نگه دارد. سازوکارهایی مانند حزب، رسانه و شبکه‌های اجتماعی (در دنیای امروز و در کنار رسانه و نه نوعی از رسانه) که می‌تواند بر امیال حکمرانان قوی مهاربند بزند. شبکه‌های اجتماعی در دنیای امروز مهم‌ترین ابزار مهارزدن بر میل خشونت حکمرانان هستند؛ حکمرانانی که در هر صورت باید پاسخ‌گوی عملکرد خویش باشند، در زمانی‌که برابرِ پرسش‌های شهروندان در شبکه‌های اجتماعی قرار می‌گیرند، ناگزیر می‌شوند به پذیرش برابری (و نزول اجلال) و هم‌زمان پاسخ‌گویی به آنان. این معجزه شبکه‌های اجتماعی، برای ایران نیز صادق بوده است. معجزه‌ای که جامعه بعضا بدون ابزار ایرانی در برابر قدرت را به جامعه‌ای قدرتمند تبدیل کرده است. ابزار شهروند امروز پرسشگری در شبکه‌های اجتماعی است و به‌همین‌دلیل هم سیاست‌مداران مختلف عیار خود را در پذیرش آزادی مردم در همین محک نشان می‌دهند. از یک سو سیاست‌مداری می‌تواند باشد که نه‌تنها شجاعت پاسخ‌گویی ندارد، بلکه به دشمنی شبکه‌های اجتماعی برمی‌خیزد و در سوی دیگر سیاست‌مداری که نه‌تنها تضمین‌کننده این ابزار جامعه ایرانی است؛ بلکه خود را در برابر پرسش‌های شهروند، مسئول می‌داند. سیاست‌مداری که از روبه‌رویی و پاسخ‌گویی به مردم پرهیز دارد، نه‌تنها خودش درگیر «زنده‌ماندن» در عرصه سیاست است؛ بلکه مردمی را دوست دارد که اسیر «زنده‌ماندن» خویش باشند. مردمی که آن‌چنان ناتوان که خواسته‌هایشان به سطح «زنده‌ماندن» رسیده باشد و کسی نای پرسش نداشته باشد تا او بتواند در عرصه سیاست زنده بماند. راه باریک آزادی که زندگی را برای جامعه ایرانی می‌سازد؛ نه از طریق قهر با صندوق‌های رأی و نه از طریق حضور خیابانی، بلکه تنها از طریق پرسشگری و نهایتا رأی‌دادن به پاسخ‌هایی است که می‌شنود؛ ارزیابی می‌کند و سپس دست به انتخاب می‌زند. شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی، یکی از ابزارها برای رسیدن به آگاهی‌ است و آگاهی، آغاز رسیدن به آزادی‌های اجتماعی-سیاسی. شاید امروز آن‌چنان دردهای «زنده‌ماندن» عمیق شده است که مطالباتی مانند آزادی اجتماعی در معرض دید قرار ندارد؛ اما نسل جدید حتی با فرض گرفتن شغل یا تأمین حداقل‌های زنده‌ماندن هم راضی نخواهد شد. این نیمه پنهان واقعیت امروز است و هشداری برای فردا؛ هشداری که اگر جدی گرفته نشود، ما را با خود خواهد برد. شاید بشود با وعده «زنده‌ماندن»‌ رأی خرید، شاید از طریق تقلیل خواسته‌های مردم به موضوعات اقتصادی، بتوان سرپوشی بر پرسش‌های دیگر گذاشت؛ اما اولا بهبود وضعیت معیشت بدون تأمین زیرساخت‌های حقوقی، سیاسی و اجتماعی و تأمین آزادی‌های اجتماعی و سیاسی امکان‌پذیر نیست و ثانیا به فرض محال با روش‌های کوتاه‌مدت، بتوان اندکی در زندگی شهروندان گشایشی ایجاد کرد (حتی کاری به فردای ویران‌شده برای این التیام هم ندارم)؛ تازه با حقیقت جامعه‌ای روبه‌رو خواهید شد که خواسته‌های اصلی‌اش در کسب آزادی‌های اجتماعی و اقتصادی و مطالبه‌اش برای «زندگی‌کردن»، فرصت بروز می‌یابد. مردم می‌خواهند زندگی کنند و زندگی‌کردن برای آنان فراتر از «زنده‌ماندن» به مدد بسته‌های معیشتی صدقه‌ای است. بهتر است به پرسش اصلی بپردازیم یعنی «زندگی‌کردن» و نه پرسش موقت «زنده‌ماندن» جامعه‌ای که ناتوان نگه داشته شده است. گرسنه‌ماندن و ناآگاهی، نتیجه‌اش می‌شود سال‌ها فاصله با خواستن آزادی‌های سیاسی-اجتماعی. و این تنها ابزار برخی‌ است برای زنده‌ماندن در دنیای سیاست!

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها