داستایفسکی فیلسوف
کتاب «پوست در برابر پوست» نوشته امیر نصری که اخیرا منتشر شده است، بر تلقی رمان به منزله فلسفه تکیه میکند و خوانشی از «جنایت و مکافات» داستایفسکی، به دست میدهد. نصری در این کتاب به مباحث فلسفی و الهیاتی در این رمان میپردازد؛ ضمن اینکه به زمینه و زمانه پدیدآمدن، مناسبات بینامتنی و مناسبات با متنهای پیش از خود هم توجه دارد. به مناسبت انتشار «پوست در برابر پوست»، مؤسسه شهر کتاب نشست مجازی برگزار کرد که در آن علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب و زهرا محمدی، امیر مازیار و امیر نصری، به نقد و بررسی کتاب پرداختند. محمدخانی، به ادبیات روسیه در قرن نوزدهم و بیستم اشاره میکند که چهرههای برجستهای را به ادبیات جهان تقدیم کرده و آثارشان در صد سال گذشته پیوسته در ایران و دیگر کشورها مورد علاقه مخاطبان بوده است. او همچنین بیوگرافی مختصری درباره داستایفسکی مطرح میکند: اینکه او در سال ۱۸۲۱ متولد شد و ۶۰ سال زندگی کرد. پدرش مردی تندخو و خودخواه و خسیس بود و در محیط کوچک خانواده با خشونت و استبداد و دشنامدادن و حتی سیلیزدن فرمانروایی میکرد. داستایفسکی با پدر میانه خوبی نداشت و در آرزوی مرگ پدر ستمکار بود؛ اما مادر مهربان و ملایم و غمزده او زودتر درگذشت. داستایفسکی بعد از مرگ مادر به سنپترزبورگ رفت، به مطالعه کتابهای فرانسوی و روسی پرداخت، از بالزاک تأثیر پذیرفت و ذوق نویسندگی را در خود پرورش داد. به بیماری صرع دچار شد و در ۱۸۴۶ اولین داستان خود، «مردم فقیر» را نوشت و برای چاپ در روزنامه به نکراسوف شاعر روسی سپرد. به جرم شرکت در فعالیتهای ضدتزاری بازداشت و زندانی شد و بعد به سیبری انتقال یافت. رنجها و دشواریها و بیماریها در دوران سیبری برای او تجربهای سودمند و آموزشی ضروری به شمار میآمد. در ۱۸۶۱ «خاطرات خانه اَموات» و در ۱۸۶۴ داستان «یادداشتهای زیرزمینی» و در ۱۸۶۵ اولین اثر بزرگ خود، رمان معروف «جنایت و مکافات» را منتشر کرد. محمدخانی، «جنایت و مکافات» را داستان ویرانی و نابودی زندگی خواند که در عمق خود نوری دارد: «در جایی به نظر میآید همه امیدها در حال نابودشدن است که ناگهان جرقهای از نو میجهد و بشری را که همانند حیوان گشته است، به خوی فرشتهآسای گذشته خود بازمیگرداند». او همچنین به کتاب «پوست در برابر پوست» اشاره کرد که تحلیل نوینی درباره «جنایت و مکافات» است که در آن به مسائلی مانند رمان به منزله مقوله فلسفه، عاملیت انسان و اراده آزاد، شرایط و نقش و جایگاه روسیه در جهان روزگار داستایفسکی پرداخته شده است. ادبیات به منزله فلسفه امیر نصری، مؤلف «پوست در برابر پوست» با اشاره به یکی از مقالات کلاسیک فلسفه ادبیات «فلسفه به منزله ادبیات، فلسفه و ادبیات، فلسفه ادبیات» آرتور دانتو میگوید: «ما در کشورمان سنت فلسفه ادبیات نداشتیم. پس، فلسفه به منزله ادبیات هم از مباحث رایج در ایران نبوده است. در سالهای اخیر، به مباحث نظریه ادبی توجه میشود؛ اما نظریه ادبی در دنیا دیگر آن هیجان و شور اولیه را ندارد. این جریان از نیمه دوم سده بیستم در مباحث نظریه ادبی مطرح شد؛ اما هرچه به پایان قرن نزدیک میشویم، به جای نظریه ادبی مباحث فلسفه ادبیات مطرح میشود که در آن چگونه نگریستن به اثر ادبی، چیستی اثر ادبی، تفاوتهای اثر ادبی با متن معمولی مطرح است. مباحث و گرایشهای متعدد و مختلفی در این حوزه وجود دارد». نصری میگوید در کنار فلسفه ادبیات بحث ادبیات به منزله فلسفه نیز مطرح است؛ یعنی میتوانیم فلسفه را به منزله ادبیات در نظر بگیریم و به ژانر نوشتار فلسفی و انواع و انحای مختلف شیوههای نوشتاری در آرا و آثار فیلسوفان توجه بکنیم. «فیلسوفان امروزه دیدگاههای فلسفی خودشان را در مقاله بیان میکنند؛ اما پیش از آن انحا و اقسام شیوههای نوشتاری ازجمله اعترافنویسی، جُستارنویسی، نوشتار مبتنی بر دیالوگ، گزینگویه و نمونههای مختلفی وجود داشته است. همچنین، اتفاقا نسبت میان شیوه نوشتاری فیلسوف و اندیشه فیلسوف را هم باید لحاظ بکنیم؛ یعنی اگر افلاطون محاورهنویسی نمیکرد، شاید اندیشه او به گونه دیگری بود و آن فرم نوشتاری بر اندیشه او تأثیر گذاشته است و اگر دکارت از فرم اعترافنویسی در معنای کلی آن استفاده نمیکرد، شاید اندیشههای او هم متفاوت بود. دانتو میگوید که تاریخ فلسفه مثل موزهای از لباسهای مختلفی است که ما فراموش میکنیم روزگاری پوشیده شدهاند. ما امروز فکر میکنیم که نوشتار فلسفی فقط در قالب کتاب و مقاله است؛ اما وقتی با تاریخ فلسفه روبهرو میشویم تنوع و تکثر را میبینیم. رویه دیگر فلسفه به منزله ادبیات، ادبیات به منزله فلسفه است. وقتی میگوییم ادبیات به منزله فلسفه نمیخواهیم بگوییم فیلسوفی رمان نوشته و ایدههای فلسفی خودش را در آن منعکس ساخته است. این تلقی از ادبیات به منزله فلسفه سطحی و ظاهری است. ادبیات بهعنوان فلسفه بر آن است که نویسندگان برجسته و بزرگ هم به شیوه خاص خودشان فلسفهورزی کردهاند و ما در خلق کاراکترها، شیوه نگارش، زاویه دید، منطق گفتوگویی موجود در آثار آنها هم با فلسفهورزی روبهروییم». امیر نصری، شخصیت داستان «جنایت و مکافات» را سقراطی میخواند و میگوید: «در پرسپکتیو فلسفی میبینیم که در مباحثی در زمینه خود زبان، گفتوگو مطرح شده است. اینجا کارآگاه شخصیتی سقراطگونه است. به بیانی، او برداشتی سده نوزدهمی از شخصیت سقراط است. داستایفسکی دیالوگ سقراطی را به شیوه خودش بازآفرینی میکند و بحث فلسفه جنایت را مطرح میکند که در نظر داستایفسکی پررنگ است». از نظر این منتقد، «جنایت و مکافات» را میتوانیم به منزله رمانی ببینیم که بستری برای اندیشه فلسفی و الهیاتی است. اَبَرانسان ناتمام زهرا محمدی «پوست در برابر پوست» را خوانشی ادبی و فلسفی از روانشناختیترین رمان داستایفسکی میداند و ابتدا به مشخصات ظاهری کتاب اشاره میکند: «در درجه اول، این کتاب از بخشبندی بسیار خوب و منطق منحصربهفردی برخوردار است. مقدمه بسیار خوب نگاشتهشده بر کتاب مفهوم ادبیات بهمثابه فلسفه و فلسفه بهمثابه ادبیات را تبیین کرده است. استفاده از شمایلنگارههای آندری روبلیوف، شمایلنگار قرن پانزدهم را در این اثر بسیار دوست داشتم و با بهیادآوردن فیلم «آندری روبلیوف» تارکوفسکی احساس کردم روبلیوف و راسکولنیکف در افکار، در پرسهزدنها، در سکوت ظاهری و گفتوگوهای درونی پیوسته با خود، بسیار به هم شبیهاند». محمدی اشاره میکند که نصری فقط به خوانش «جنایت و مکافات» بسنده نکرده؛ بلکه جهان درون داستایفسکی را نیز کاویده و اشارات و توصیفهای بسیار خوب و بجایی از دیگر آثار داستایفسکی آورده که پیشزمینه و پیشدرآمد آفرینش «جنایت و مکافات» هستند. او در ادامه به تحلیل «جنایت و مکافات» بهمثابه تجلیگاه اندیشههای داستایفسکی میپردازد: «جنایت و مکافات» را میتوان رمانی جنایی تصور کرد؛ چراکه در نظر اول موضوع اصلی آن ارتکاب به جنایت است؛ اما چون خیلی زود قاتل را میشناسیم و صحنه قتل توصیف میشود، برخلاف رمانهای جنایی خیلی زود مسیر فلسفی و روانشناختی پیدا میکند. «پوست در برابر پوست» من را به تأمل بیشتری راجع به وجوه فلسفی موجود در آن واداشت و متوجه شدم که این گفتوگوهای درونی را میتوان بهمثابه گفتوگوی فلسفی هم در نظر گرفت. زهرا محمدی، معتقد است خواندن «جنایت و مکافات» رنج عظیمی را بر خواننده تحمیل میکند؛ اما این همان رنج اصیلی است که داستایفسکی آگاهانه میخواهد به خواننده تحمیل شود. وقتی گفتوگوهای درونی قهرمانان داستایفسکی و انتخابهای آنها در زندگی را میخوانیم، با تاریکخانههایی مواجه میشویم که در درونمان هست و در آنها را بسته و قفل زدهایم. تاریکترین زاویههای روح خود را پیدا میکنیم و میتوانیم به نوعی خودتربیتی یا خودسازی درونی دست بیابیم؛ چراکه موقع خواندن داستایفسکی همه سپرهایتان میافتد. موتوس و فلسفه امیر مازیار این پرسش را پیش میکشد که «آیا ادبیات جایگاه تأمل جدی یا تفکر فلسفی و علمی دقیق هم هست؟ آیا میتواند ما را به حقیقت برساند؟» پرسشی که او میگوید در فضای فلسفه معاصر و نظریه ادبی معاصر خیلی به آن توجه شده است. امیر مازیار اشاره میکند که برخی از انواع معانی، گونههای تفکر و استدلالورزی فقط در شکلها و شیوههای خاصی از نوشتن، کشیدن یا مجسمکردن بیان میشود و وقتی از آن شکلها و شیوهها گذر کنیم، دیگر نمیتوانیم به آنگونه تفکر یا فلسفهورزی کنیم. بعد به رمان «جنایت و مکافات» میرسد و میگوید: «کنشهای اساسی «جنایت و مکافات» جنایت، فقر، ترس، آبرو، عذاب وجدان، ایمان و شجاعت است. فیلسوفان بارها در رسالههای فلسفه اخلاق یا بحثهای سیاسی خود درباره این مفاهیم بسیار کلیدی زندگی انسانی تأمل کردهاند. اگر نویسنده این کنشها را در سامانهای جدی قرار ندهد، نمیتواند آنها را در پلات داستانی/موتوس قرار بدهد؛ بنابراین هر رمان و داستانی به زمینهای برای تفکر و تأمل در باب وجوه واقعی یا وجه ضروری کنشها و اعمال انسان تبدیل میشود. وقتی حوادث را در زنجیره یک روایت قرار میدهیم و به آنها اول و وسط و آخر میبخشیم و رابطه ضروری و محتمل بین آنها را بیان میکنیم، اساسا امکان فهم زندگی و واقعیت را فراهم میکنیم». مازیار همچنین درباره مفهوم بازنمایی در موتوسِ ارسطویی میگوید: «این مفهوم بسیار مورد توجه فیلسوفان معاصری مانند گادامر و ریکور بوده است. نزد گادامر بازنمایی حاضرسازی دوباره امری است. من روایت و گزارشی از یک زندگی یا واقعیت یا دیده را در اثری ادبی تکرار نمیکنم؛ بلکه دوباره آن اتفاق را به وجود میآورم. اثر ادبی اینجا و اکنون و پیشروی ما دوباره آن اتفاق، آن مسیرهای ذهنی، آن انتخابها، آن دغدغهها و ترسها و شوقها را ایجاد میکند و خواننده همدل در آن اتفاقات زندگی میکند. وقتی رمانی میخوانیم حروف و الفاظ نوشتهشده بر روی کاغذ را دنبال نمیکنیم؛ بلکه در ذهنمان آن رمان را برپا میکنیم؛ یعنی آن خانه، آن فرد، آن چهره، آن تصاویر را بازسازی میکنیم. دوباره عاشق میشویم، دوباره میترسیم، دوباره جنایت میکنیم و دچار عذاب وجدان میشویم. دوباره با آن ایدهها و آن روایت که این بار کلیتر، انتزاعیتر شده و شاکله پیدا کرده درمیآمیزیم و با خود آن ایدهها نگاه و آنها را زندگی میکنیم. به این تعبیر، ادبیات و رمان زندگی دوباره و بازاندیشیده است. این ارزش فلسفی اثر ادبی و آن کاری است که رمانهای بزرگ به نحو احسن برای ما انجام دادهاند. ما در خواندن آنها فقط لذت نمیبریم؛ بلکه فکر میکنیم و به حقیقت متصل میشویم».