کرونا ، نبرد رسانهها و افکار عمومی ایران
پیام غیاثی*: شیوع کرونا به دو جهتِ فراگیری جهانی و غیرمترقبهبودن محکی جدی و نسبتا مناسب و منصفانه برای ارزیابی و مقایسه کارآمدی نظامهای سیاسی بود. در این میان، در نبرد رسانهها برای تصویرسازی از کارآمدی نظامهای سیاسی، افکار عمومی ایران در کجا خواهد ایستاد؟ آیا مواجهه با چگونگی شیوع کرونا در غرب، القای حس ناکارآمدی فرد ایرانی را دستکم برای مدتی تعلیق خواهد کرد؟ مختصرا، خیر. اما چرا؟ تا پیش از همهگیری کرونا در اروپا و آمریکای شمالی و مبتلاشدن وزرا و وکلای غربی، دستکم بخشی از افکار عمومی ایران و همچنین رسانههای فارسیزبانِ برونمرزی نوک انتقادهای خود را به سمت کارایی و کفایت دولت در ایران نشانه رفته بودند. الگوی «ایران، یک استثنای ناکارآمد» مجددا، بهسرعت و هدفمندانه در حال باز تولید بود: سیستمی که نهتنها برخلاف دیگر ممالک، با پنهانکاری و بیکفایتی از حفظ جان شهروندان خود عاجز است بلکه تصمیمگیران بهداشتی نیز خود مبتلا شدهاند؛ اما تنها طی چند هفته ورق برگشت. اروپا و آمریکا، اعم از مقامات و شهروندان، بهسرعت مبتلا شدند و آمار شیوع و همچنین مرگومیر بسیاری از این کشورها بهسرعت و بهشدت از ایران پیشی گرفت تا حدی که دستکم دو کشور ایتالیا و اسپانیا مجبور شدند بهدلیل شیوع گسترده و کمبود امکانات، دستورالعملهایی برای درمان و پذیرش گزینشی بیماران، اعمال و مبتلایان عمدتا کهنسال را از چرخه درمان خارج کنند. شرایطی که در صورت وقوع در ایران و حتی با پیشفرض پنهانکاری اساسا در عصر رسانهها و شبکههای اجتماعی کتماننشدنی میبود. از طرفی، ایرانی که تحت شدیدترین فشارهای اقتصادی و تحریمی است، نهتنها در یک اقدام کمنظیر بیش از 90 درصد جمعیت خود را غربالگری کرد بلکه موفق به تولید کیت تشخیص کرونا و حتی صادرکردن آن شد. آمارهای منتشرشده از میزان ابتلا، مرگومیر و... بهدلیل سیاستهای متفاوت کشورها، توان نامتوازن در غربالگری و آزمایش و تأخیر فاز در شیوع امواج کرونا، اساسا از منظر علمی و آماری چندان قابل مقایسه و محل اعتنا نیستند. بااینحال مقایسه آمار کل درگذشتگان (که شامل مرگهای اضافی باشد: فوتیهای تشخیصدادهنشده ولی مظنون به کرونا) تماما خالی از اعتبار نیست. در بدترین حالت و حتی با لحاظ تمام شک و تردیدهای آماری و ازراهرسیدن موج دوم و سوم کرونا، وضعیت ایران تحریمزده اگر از همتایان غربی بهتر نباشد، نهایتا به همان اندازه کشورهای شدیدا مبتلا در غرب، وخیم است و نه بیشتر. اعمال ضریب خطای صد درصدی در آمار مرگومیر ایران بابت «مرگهای اضافی» (بنا به برخی ادعاهای رسانهای) و عدم لحاظ کوچکترین شبهه در آمار کشورهای غربی و اعمال صفر درصد مرگ اضافی (که طبق آمارهای منتشرشده خود این کشورها بههیچعنوان اینگونه نیست) مؤید این ارزیابی است: به عبارت درستتر، آنچه در فقط چند ماه رخ داد، ترکبرداشتن ناگهانی دوگانههای «ناکارآمدان ایرانی- کاردانهای غربی» و «غرب پیشرفته - ایران عقب نگه داشته شده» بود. اتفاقی که رخدادن آن در اوج تحریمها اهمیت آن را دوچندان و توانایی نظام بهداشتی و ساختار مستقر در احیای یک انسجام حداقلی در شرایط بحرانی را یادآوری میکند. نحوه توسعه این ویروس در کشور طی ماهها و سالهای آینده نیز عملکرد ایران در این برهه زمانی خاص را به سایه نخواهد برد. «ایران، یک استثنای ناکارآمد» بیش از آنکه توصیفی واقعبینانه از شرایط ایران باشد، یک برساخته هدفمند سیاسی است که در بستر تحریمها ساخته و پرداخته شده و در همان راستا با بهرهبرداری حداکثری از بغضهای ساری در جامعه و با اهدافی کاملا مشخص تغذیه و تبلیغ میشود. ایران نیز مانند بسیاری از کشورها در بسیاری موارد ناکارآمد و در بسیاری موارد کارآمد است و دستکم در ذیل سرفصل کرونا «استثنا»ئی در کار نیست. اساسا تحمیل تصویری کلنگی از وضعیت حکمرانی در ایران که باید فروپاشیده و از نو ساخته شود، دستکم در مسئله کرونا مابازای واقعی ندارد و عمدتا با شانتاژ رسانهای نفس میکشد. در این میان، سؤال اساسی چگونگی مواجهه افکار عمومی ایران با این شکاف عملکردی است. به عبارتی آیا شیوع کرونا در غرب افکار عمومی ایران را از برساخته مصنوعی «ایران، یک استثنای ناکارآمد» آزاد خواهد کرد؟ پاسخ این سؤال، به دو علت مشخص، احتمالا منفی است و دستکم بخشی از جامعه ایران همچنان مسحور این نمایش سیاسی خواهد بود: علت اول: انباشت بغض جامعه ایران با شکافهای اجتماعی- فرهنگی، سیاسی و اقتصادی متعددی روبهروست. شکافهایی که بعضا از فرط تعمیقهای واقعی یا مصنوعی عملا به بغض یا کینه تغییر شکل داده و حاملان خود را راهبری میکنند؛ انواع بغضهای طبقاتی، سیاسی، جنسی و جنسیتی. پرداختن دقیق و موشکافانه به این شکافها مجال دیگری میطلبد اما آنچه کمتر جای تردید دارد، زیست هرروزه انواع این بغضها در سطوح مختلف جامعه است که بعضا در ناآرامیها و اعتراضات واقعی یا مجازی نمایان هستند. مهم اینکه تلنبارشدن یا مزمنشدن این بغضها راه را برای برقراری یک محاوره رسانهای دوطرفه و سالم عملا مسدود کرده است؛ ازهمینرو و به نحو قابل درکی، خوانش حاملان این بغضها از رویدادها تماما از این دریچه یا به عبارت دقیقتر از دریچه این التهابات و دردهای عاطفی-روانی رخ داده و فهم میشود و در ادامه نیز هر عملی که از نظام سیاسی مستقر سر میزند، مستقل از درستبودن یا نادرستبودن آن، تنها محمل جدیدی برای تخلیه این التهابات روانی است. در چنین شرایطی، بدون بهرسمیتشناختن این بغضها و التیام تدریجی آنها دستکم از طریق انعکاس رسانهای و ترمیم ضریب آینگی در حوزه رسانه اساسا نمیتوان به انصاف -در- قضاوت میان این بخش از جامعه ایران امیدی داشت. علت دوم: چالههای رسانهای از تعصب رسانهای و فقر رسانهای میتوان بهعنوان دو زیرمجموعه از انزوای رسانهای یاد کرد که در هر دو (در اولی خواسته و در دومی ناخواسته)، تکمنبعی و یکسویهنگربودن مخاطب وجه مشترک آنهاست. از طرفی اگر شرط قضاوت منصفانه، شنیدن روایت طرفین دعوا باشد، آنگاه از مخاطبانی که در چالههای رسانهای گرفتار شدهاند، در جزایر منفصل خبری و از هم دورافتاده سیر میکنند و در نتیجه اساسا در معرض روایتهای متفاوت و متمایز نیستند، نمیتوان چنین انتظاری داشت. آن بخش از جامعه ایران که بهنوعی اسیر بغضهای یادشده است، دچار نوع خاصی از انزوای رسانهای است که شاید بتوان از آن با عنوان تعصب رسانهای یاد کرد. این بخش از جامعه در بازار بزرگ رسانهها فاعلانه و متعصبانه تنها و تنها مشتری رسانههایی است که اتفاقات را از دریچه بغضهای او روایت کرده و شکافهای مد نظر او را هر روز پررنگتر از گذشته به تصویر میکشند. بههمیندلیل همیشه صرفا از یک زاویه ثابت و تکراری به اتفاقات مینگرد و از آگاهشدن از دیگر ابعاد اتفاقات و روایتهای متمایز محروم میماند. این ناآگاهی نیز هر روز بر تعصبش میافزاید. به همین نحو، در مسئله کرونا نیز صرفا یا عمدتا از دریچه شبکههای تلویزیونی و مجازی مورد وثوقش به تماشای داستان کرونا نشسته و به تبع دچار یکجانبهگرایی است. در این میان، در مختصات رسانهای فارسیزبانان، نوعی عدم توازن در تولید محتوای اثرگذار نیز وجود دارد و بازیگران رسانهای داخلی و خارجی مخاطبان خود را به یک میزان و کیفیت با خوراک رسانهای تغذیه نمیکنند. این عدم توازن بهویژه در اتفاقاتی تنشزا مانند کرونا، اعتراضات خیابانی و امثالهم نمایان میشود و الگوی تقریبا ثابتی دارد: عموما رسانههای خارجی میدانداری میکنند و رسانههای داخلی با روشهای تدافعی و واکنشی پاسخ میدهند. به عبارتی از منظر تنوع محتوا نوعی فقر رسانهای جاری است و با توجه به بمبارانهای خبری پرحجم، یکسویه و هدفمند، یک شهروند عادی که ضرورتا کنکاش زیادی نیز در اخبار نمیکند کم و بیش با یک نوع متاع رسانهای بیشتر روبهرو نیست، بههمیندلیل بخش دیگری از مخاطبان ایرانی نیز اینبار مفعولانه و برخلاف خواست خود، دچار انزوای رسانهای هستند و بهدلیل عدم تولید یا ضریب نفوذ پایین روایتهای نقیض مآلا کموبیش تکمنبعی بوده و از ملزومات یک قضاوت منصفانه محروم هستند. *دانشآموخته علوم اجتماعی