|

آیا تمایل دارید هرچه زودتر بمیرید؟‌

کامران فریدونی

در تمام طول تاریخ بارها بوده که بشر این‌چنین زیر سایه سنگین و ترسناکش گیر بیفتد، تا این اندازه قربانی بدهد، جوامع و کسب‌وکارها کساد و بلکه رو به نابودی بروند و کار چندانی هم از دست کسی برنیاید. قانون کنش‌- واکنش می‌گوید با محیط‌ زیست کاری کرده‌ایم که واکنشش تا‌کنون سوزاندن بیش ‌از نیم‌میلیون نفر بوده ‌است؛ در‌حالی‌که همه ویروس‌های عامل این کشتار سرجمع به‌ اندازه یک قاشق غذاخوری هم نمی‌شوند. با ویروس جدید کرونا، عامل ابتلا به بیماری کووید‌19، جان‌های عزیزی از دست رفته‌اند؛ در‌حالی‌که نزدیکانشان توان بدرقه آنها را نداشتند، در تنهایی خود اشک ریختند و کسی هم نمی‌توانست التیامی به آنها دهد. می‌دانیم نور خورشید هر‌چه درخشان‌تر باشد، سایه‌اش تاریک‌تر می‌شود. به‌ همین ترتیب، بلا هر‌چه سهمگین‌تر باشد، درس‌هایش نیز بزرگ‌تر هستند. می‌خواهم تا جایی که عقلم قد می‌دهد، برخی از درس‌هایی را که از آغاز این همه‌گیری تا‌کنون آموخته‌ام با شما در میان بگذارم، شاید به ‌دردتان بخورد. آموختم که در‌ارتباط‌بودن با دیگر انسان‌ها و زندگی‌کردن در اجتماع چه اندازه برای ‌ما مهم و لازم است؛ به ‌همین دلیل قطع ارتباط برای یک انسان کار دشواری است و اشدش هم که انفرادی باشد، مجازاتی سخت و طاقت‌فرساست! آموختم که بعضی وقت‌ها باید جایگزینی برای کسب درآمد داشته ‌باشیم و همین‌طور اندوخته‌ای در حد مقدورات؛ چراکه در چنین روزهایی، یا کسی به شما کمک نمی‌کند یا نمی‌تواند کمک کند و شما می‌مانید و مسئولیت زندگی خودتان و شاید هم خانواده که در این حالت می‌شود قوزبالاقوز. آموختم مصیبت‌هایی مانند این‌ همه‌گیری، محک مناسبی برای تعیین میزان دوستی، جوانمردی، آگاهی، دانایی، انسانیت و... خیلی‌هاست. مدعیان، اهل تزویر و نیرنگ و کسانی که وانمود می‌کردند استاد و همه‌چیزدان هستند، در برابر واقعیت دستشان رو ‌شد و خود محتاج کمک ‌شدند. آموختم که بسیاری از ما خیلی ساده، مثل آبِ خوردن، گول می‌خوریم. آموختم به‌جای اینکه چشم به دهان کس دیگری بدوزم تا او خیر و صلاحم را دیکته کند، بهتر است افسار زندگی‌ام را سفت‌وسخت بچسبم و خود مسیرم را پیدا کنم. آموختم نباید اجازه دهم کسی برایم معنی‌بافی و تعیین‌تکلیف کند و نباید با طناب فریب‌کاری هیچ‌کس به هیچ چاهی بروم؛ چراکه شاید چاه ویل باشد و البته در پایان کار خودم باید پاسخ‌گوی بد و خوب پیامدهایش باشم. شیرفهم شدم که هیچ تضمینی برای بقای لحظه بعدی نیست؛ از این‌رو اگر می‌خواهید عزیزی را ببوسید و به دوستی بگویید که چقدر دوستش دارید، اگر می‌خواهید از کسی طلب بخشش کنید یا برای کسی کاری انجام دهید و... شما را به خدا قسم می‌دهم که این‌قدر دست‌دست نکنید؛ هیچ معلوم نیست که فردایی باشد‌ها!؟ به‌ تجربه می‌دانم که به‌هر‌حال این‌ نیز بگذرد و در آن ‌زمان خیلی‌ها از اینکه دودستی به خورجین خر شیطان چسبیده بودند و حاضر نشدند پیاده شوند، تأسف خواهند خورد. آیا نشنیده‌اید که آن بزرگ‌مرد گفته‌ است: «گهی پشت به زین و گهی زین به پشت»؟ آی‌ آدم‌ها، فقط یک لحظه از گوشه چشمتان‌ یواشکی نگاهی بیندازید تا ببینید عزرائیل را که کنار دستتان چنباتمه زده است. پیش‌ از اینها نیز آموخته‌ بودم که اگر برای آموختن درس‌ها به‌موقع دست‌ به ‌کار نشویم، چون انسان‌ها موجودات سازگاری هستند و به هر شرایطی عادت می‌کنند، دیری نمی‌گذرد که اهمیت آموختن این‌ درس‌ها را هم از یاد خواهیم برد! چه خوب می‌شود توجه کنیم که خیلی از این درس‌ها را پیش ‌از نازل‌شدن بلا می‌توان آموخت و آموزش داد. تاکنون من هیچ‌کس را ندیده‌ام که از ندانستن بسیاری از درس‌هایی که در مدارس آموزش می‌دهند، مرده باشد؛ اما در همین دوره کوتاه بسیاری را دیدم که از سهل‌انگاری، بی‌احتیاطی، کم‌طاقتی و کم‌حوصلگی، از ناشکیبایی، خوش‌خیالی و خوش‌باوری، ‌مسئولیت‌نشناسی، از فرط خودخواهی، خودشیفتگی و... مرده‌اند یا عامل مرگ دیگران بوده‌اند. تجدیدنظر در چندوچون کتاب‌های درسی مدارس و دگرگونی‌ آنها به‌ اندازه لازم ‌و کافی ضروری است، ولی جای درس‌هایی از جنس آنهایی که من در این دوره آموختم، یعنی درس‌های زندگی، در مدارس خالی است؛ همان‌هایی که می‌توان پیش‌ از مصیبت آموخت و آموزش داد. چه جایی بهتر از مدرسه برای آموختن این درس‌های زندگی‌بخش و زندگی‌ساز. یاد‌آوری می‌کنم که زندگی آموختنی است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها