در گستره شناخت و نقد معماری-بخش نخست
نشانههای خانهات را به من بگو
علی کیافر. معمار، شهرساز، استاد دانشگاه کالیفرنیا، آمریکا
«من اینگونه
به اعتماد نام خود را با تو میگویم کلید خانهام را در دستت میگذارم». احمد شاملو، الف - بامداد یکی از اصولیترین مبانی معماری در ارتباط تخیل معمار در طرح فضا و سپس ساخت آن با بهرهبرداری مردمان و مخاطبان آن، از صاحبان تا بهرهوران، شکل میگیرد. هیچ فضای ساختهشدهای را شاید نتوان یافت که نخواهد به جنبههای گوناگون نیازهای انسانها پاسخ دهد. در مقابل، مردمان با بنای معماری، چه فضای داخلی و چه فضای خارجی آن، رابطه برقرار میکنند؛ رابطهای که هم بصری است، هم حسی و هم کاربردی. یک سازه، برای هر مقصودی که به وجود آمده باشد، کم یا زیاد دیده میشود، حس میشود و مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. ازاینرو آنچه باید مطرح باشد و پایه حساسیت حرفهای و شخصی معماران، برخوردارشدن مخاطبان و رضایتیافتن آنان از محصول فکر و عمل آنان است؛ سوای جنبههای اشتغالیابی و درآمدزایی که درست یا نادرست، وزنه سنگینی در حرفه معماری پیدا کردهاند، در سرزمینی کمتر و در فرهنگی بیشتر. از میان ابزار مختلفی که برای سنجش میزان پذیرفتهشدن و بهرهبری مردمان از یک بنا و پاسخگویی آن به نیازهای آنان -و حتی کشف احساس آنان- میتوان به کار برد، دریافتن برخورد شفاف، بدون تعارف و بیحسابگری دیگران از یک بنا و اثر معماری است. به باور من، چنین تعامل و گفتوگویی بین معماران و حرفهمندان در حوزه معماری، بین مخاطبان و بهرهبران و ارتباطدارندگان (همچون صاحبان کار و مدیران) با معماران باید وجود داشته باشد. نیز میتوان اندیشید که طراح و سازنده یک بنا -بهویژه سازههای فرهنگی، هنری و اداری عمومی- تأثیر کار خود بر مردمان عادی را که در ارتباط با آن اثر قرار میگیرند، جستوجو کند. آیا برای یک معمار نمیتواند جذابیت، اگر نه لزوم داشته باشد که بداند گسترده وسیعتری از جامعه چگونه با آنچه او خلق کرده، برخورد و رفتار میکند؟ از زاویه دید من، عمدتا از چنین محملهایی است که معماران میتوانند به جنبههای مختلف کار خود -خوب و نهچندان خوب و اشکالات و کمبودها- پی برند و آموزشی ملموس و واقعگرایانه بیابند از آنچه در اثرشان مثبت تلقی شده و آنچه نه؛ اگرچه با نظر دیگران توافق نداشته باشند. چنین تعاملی اما، در دنیای حرفه معماری و در گستره وسیعتر طراحی شهری و شهرسازی، در ایران بسیار کمرنگ است؛ بین مخاطبان بالفعل و بالقوه و معمار بسیار کمتر؛ و میان مردمان عادی و خالقان بناها که تقریبا وجود ندارد. نگاهی به ادبیات و حافظه مکتوب در مورد معماری و شهرسازی به خوبی نشاندهنده این واقعیت است. و این نقصان در متن جامعهای اتفاق افتاده است که فرهنگ و سابقه نقد و برخورد با آثار در زمینههای دیگر حیات دهههایی است که وجود دارد؛ از شعر و ادبیات تا سینما و نمایش و نقاشی و تا حدودی مجسمهسازی و موسیقی. نباید بیتوجه بود که در سالهای نزدیک تلاشهایی برای شناخت و نقد آثار معماری (بیشتر شناخت و کمتر نقد) شده است که باید آنها را قدر نهاد، اما راه درازی در پیشرو است تا این تلاشها جایگاه شایسته خود را در متن و نه حاشیه بیابند. بخشی از عدم پرداخت به نقد معماری را من در کمبود آموزش شناخت و نقد معماری و طرحهای شهری در دانشکدههای معماری میبینم، بخش دیگر را به عدم کشش چنین مقولههایی برای آنان که قدرت تشخیص و درعینحال توانایی و قلم نوشتن دارند. همچنین جنبههای مختلف دیگر، بهخصوص عادت به تعارفکردن و سعی بر اینکه همکاران و دیگران را از خود نرنجاندن، در خصوصیات فرهنگی بخش بزرگی از ما ایرانیان و جامعه ایرانی نهادینه شده است. واهمه ازدستدادن دوستان و دورکردن صاحبکاران برای پروژههای احتمالی نیز در این چهلتکه جای خود را دارند. من در طول چند دهه که مداوم در جستوجوی یافتن ریشهها، علتها و نتایج دگرگونیهای شهر و شهرسازی و معماری و هویت آنها در قالب دوران صد سال گذشته ایران و چارچوب ویژگیهای مدرنیت آن بودهام، این حقیقت را از نزدیک تجربه کردهام. تعداد بسیار کمی از نزدیک به 90 نفر از صاحبان اندیشه، زبانشناسان و فرهنگشناسان، پژوهشگران تاریخ شهر، معماران و شهرسازانی که در بیش از یک دهه اخیر با آنان نشست و برخاست داشتهام و برای پژوهشم با آنان گفتوگوهای بلند و چندین روز و هفته، تمایل داشتند و دارند که حتی از همکاران خود که بر آنان و کارهایشان ارزش میگذارند، یاد کنند و آثاری از آنان را که میپسندند، معرفی کنند. نقد و بررسی کار دیگران که اصلا مقوله دور از دسترسی است. درعینحال نداشتن آگاهی و شناخت کامل از آنچه در صحنه معماری اکنون و گذشته نهچندان دور حضور دارد، در تعدادی از انتخابشدگان ارزشمندی که من بخت گفتوگو با آنان را داشتهام، عامل دیگری برای عدم تمایل به گفتوگو درباره کارها و سبک و تفکر دیگر معماران و شهرسازان و همکاران است. به دفعات دلایلی برای این عدم علاقه آورده شده است که در فرهنگ ما بیگانه نیستند. اما در برابر تأکید و چالش من بسیار اتفاق افتاده است که سر صحبت خصوصی -به نوعی درددل- باز شده و انتقادهایی از آثار دیگران بیان شده است که خود بازتأکید بر محاسبهگری برای جلوگیری از نتایج منفی احتمالی و به قولی دلگیری از سوی دیگران است. در مقابل اما در بازخورد به مقوله نقد و گفتوگو از معماران و معماری، نسل جوانتر، بهویژه دانشجویان، شجاعت بیشتری دارند و اگر در ابتدا ترس و دلهرهای از بیان دیدگاههای خود درباره بناهایی که دیدهاند و به نوعی تجربه کردهاند و حتی درباره معماران داشته باشند، پس از بیان من در اهمیت این گفتمان و لزوم شکستن تابوها، پردهها را کنار میزنند و حدیث دل را بیان میکنند. این واقعیت دستکم برای من که دغدغه فرهنگ و هویت مردمان وطن همیشه اصلیام را با وجود بیش از 40 سال دوری جغرافیایی ولی نزدیکی حسی به آن، داشتهام، بسیار دلگرمکننده است. بر پایه این تجربه بر آن شدهام که نگاه برخی از اندیشمندان و معماران به بناهای گوناگون را با دیگران در سطح گستردهای به اشتراک بگذارم. ازاینرو با تشکر از فرصتی که روزنامه «شرق» به من ارزانی داشته است، من برای مدتی هر هفته در همین روز و همین صفحه به گفتمان شناخت و نقد معماری و بازتاب دیدگاه گروهی از اندیشمندان و حرفهورزان که دعوت من را برای بیان خود از نشانههای معماری در خانه ما ایران پذیرفتهاند، خواهم پرداخت؛ آن بناها را که شاخص دیدهاند، تجربه و حس ویژهای نسبت به آنان دارند و رابطهای که با آنان برقرار کردهاند، با خوانندگان در میان میگذارم. از داریوش آشوری، داریوش شایگان، سیدحسین نصر و هوشنگ سیحون آغاز میکنم و به گروهی از معماران و شهرسازان در سطوح و تجربهها و سنهای گوناگون، با یا بدون ذکر نام که احترام من به خواسته آنان است، میرسم. به امید دیدار در دو هفته دیگر.