تفاوت دیکتاتورها و طراحان مد
تورج صابریوند
چند حرف تکراری، مقدمهای ضروری برای این نوشته است؛ مد چیست، جز همشکلشدن مردم با هم؟ مد شبیه یک فرمان فرمال است که دیکتاتورها دستور میدهند. یک توافق جمعی است بر سر اینکه امسال چه چیزی زیبا باشد. مردم یک سال یونیفرمی واحد دارند. هرکس از این یونیفرم تبعیت کند، مد روز است، هرکس نه، ازمدافتاده است. مد یکدستشدن مردم از طریق حذف تفاوتهاست. تلاشی است برای حذف سلیقههای دیگر و مشروعیتبخشیدن به یک سلیقه واحد.
سازوکارش چطور است؟ چند شرکت و چند «فشندیزاینر» تصمیم میگیرند همه مردم جهان به شکل خاصی لباس بپوشند. آنها تصمیم میگیرند رنگ امسال زرد بدرنگی باشد یا آبی آرام. یا تصمیم میگیرند امسال برگهای بزرگ تکرنگ مد باشد. کافی است توزیع شود. کافی است عکسهای بزرگ مردان و زنان اغواگری که به دوربین نگاه نمیکنند، در اندازههای بزرگ چاپ و زیرش به انگلیسی نوشته شود 2021، چنان گویا است که نیازی به توضیح و حتی نوشتن شعار تبلیغاتی هم نیست. همه دستور را دریافت کردهاند. یا کافی است مانکنهای بیچهره سفیدوسیاه ویترینها، همه یکرنگ باشند؛ بلافاصله فروش آن رنگ بیشتر میشود. کافی است مردم بفهمند چه چیزی مد است؛ بلافاصله در چشمشان زیبا خواهد آمد. اما آیا مگر مدهایی که اعلام میشود، بیسلیقهاند؟ نه! مدها به واسطه اینکه دیزاینرهای کاربلدی آنها را دیزاین میکنند، عمدتا بیسلیقه نیستند. ایراد مد در بیسلیقهبودن آن نیست، ایراد مد در یکسلیقهبودن است. درحالیکه انتظار میرود مردم سلیقه را یاد بگیرند و آن را نه در لباس، بلکه در تمام کار و زندگیشان جریان دهند و کیفیت فرمال زندگیشان را ارتقا دهند و بتوانند و بفهمند که موسیقی خوب چیست و خانه زیبا چیست و زبان ادب چیست و هرکسی بتواند سلیقه فردی را بر اساس روحیات خود بشناسد و بسازد. مد میآید، میگوید «نمیخواهد شما فکر کنید، از این قاعده پیروی کنید، نتیجهاش باسلیقه است». البته درست میگوید، اما مانع یادگیری و تفاوتهای فردی است. کسی نمیتواند سلیقه فردی خود را پیدا کند، جز آنکه نخست خود را بشناسد. برای اینکه به سلیقه توانا شویم، نخست باید بفهمیم ارزشهای آرمانی ما چیست؟ بعد از آن، شکل و فرم سلیقهمان را هم پیدا کنیم. وقتی مد میگوید همین شکل و همین فرم را بپوشید، در واقع دارد مانع آن فهمیدن و جستوجوی درونی میشود. مد ناخواسته مانع فکرکردن است؛ وگرنه مد که با فهم و فکر و فرق مردم کار ندارد، او فقط با فروش سروسری دارد. پیش از خلق مد جدید و پیش از تبلیغ میسنجد و میبیند که گرایشها، ترندها و مدها به چه سمتوسویی هستند و متناسب با آن تولید میکند. مییابد که مردم کدام منطقه بابمیلشان چیست، همان را تولید و به خوردشان میدهد. عین همان پنیرفروشی که پنیرهایش را با ذائقه خریداران تنظیم میکند؛ او با فکر و فرق مردم کاری ندارد و البته همین گناه اخلاقی اوست. مردم برای مد، سیاهیلشکر خرید است. اما مردم هرچه در زندگی روزمره از مد فرمان بیشتری ببرند، یعنی تنبلتر هستند؛ تنبلتر در تلاش برای فهمیدن خود، کوشش برای یافتن سلیقه خود. پیرو مد بودن اعتراف به این است که حوصله نداریم؛ همانطور که حوصله آشپزی نداریم و غذای فستفود میگیریم، مد هم یعنی حوصله فکرکردن و پیداکردن فرم و فرق خود را نداریم؛ سر راه یک چیز آمادهای را میگیریم و میپوشیم. وقتی این قاعده فکر و رفتاری ما باشد و به آن خو کنیم، چطور میتوانیم تابع مدهای فکر نباشیم؟ کسی که مد را از تلویزیون یاد میگیرد، رفتارش هم با آن سِت میشود. هرچه سریالهای آبکی نشان دهند، شبیه آن میشود. پیروی مد در لباس بهزودی به پیروی فکر در فهم هم میرسد. مد دستگرمی و آمادهشدن برای چنین چیزی است. دیکتاتورها هم همین روش را دارند، اما اقبال زیادی نمییابند؛ چون ظرافت آن را بلد نیستند؛ چون بدسلیقهاند. فرمان میدهند و انتظار اطاعت دارند. تفاوت دیکتاتور و مد در این است که مد دستوری را میدهد که خوشایند مردم است و قبلا سنجیده و تحقیقات بازار هم کرده تا مطمئن شود که دستور اطاعت میشود. این هوشمندی مد است که دیکتاتورها ندارند. گرچه حرف حساب این نوشته این است که از دیکتاتوری مد اطاعت نکنیم، اما حرف مجوز بیسلیقگی هم نیست، بلکه موضوع برعکس است؛ موضوع این است که سلیقه خود را پیدا کنیم تا تمرینی برای فهمیدن فکر و فرق خود باشیم، نه اینکه سلیقه شخصی را رها کنیم و همرنگ جماعت شویم و نه به این معنا که مد را رها کنیم و بیسلیقه شویم. بیسلیقگی، بیادبی است.