۱۰۰ سال بعد از کودتا
نیمهشب به تهران رسیدند
«مردی با شانههای پهن و قامتی بیش از 180 و بینی عقابی و با چشمهای درخشان که به چهره او هیجان میداد و اگرچه از تب مالاریا میلرزید؛ ولی به روی خود نمیآورد و به مرخصی استعلاجی هم نمیرفت. نامش رضا بود و من را یاد راجههای مسلمانی که در هند دیده بودم، میانداخت». این توصیف ادموند آیرونساید، فرمانده نیروهای انگلیسی مستقر در ایران، از رضاخان میرپنج است. «بامداد 20 فوریه 1921 برابر با 3 حوت (اسفند) نیروی مرکب از 1500 قزاق از قزوین به طرف تهران به حرکت درآمدند... . این قزاقها خود ابایی از اینکه بگویند از انگلیسها هریک پنج تومان گرفتند، نداشتند. آنها زیر نظر کلنل اسمایت، افسر بریتانیایی، هستند که مدتها عملا در رأس قزاقخانه بوده و... با سیدضیاء در طی رفتوآمد به تهران تماس پیدا کرده بود... پولی که به قزاقها پرداخت شد با امضای از بانک مرکزی گرفته شد». این هم توصیف وزیرمختار آمریکا، درباره شرح این عملیات است. صد سال از وقوع کودتای سوم اسفند گذشته است، رضاخان میرپنج که هدايت قزاقهای مستقر در قزوین را در دست داشت، همراه گروهانش از مقر موقتشان که دهی در محل فعلی فرودگاه مهرآباد بود به سمت تهران به راه افتادند، در آستانه غروب آفتاب به راه افتادند، آنها باید به مدت 4 ساعت پیشروی میکردند تا در نیمهشب به شهر تهران برسند (جایی حوالی میدان فردوسی فعلی). «احمد شاه ساعاتی پیش از آن تعداد واقعی قزاقان را دریافته و دست به دامان بریتانیاییها شده بود که شاید قزاقها به تهران نرسیده، بارگردند». این حمله اما طراح دیگری هم داشت، سیدضیالدین طباطبایی، روزنامهنگاری بهشدت مخالف روسیه و طرفدار بریتانیا. صد سال گذشته؛ ولی هنوز آن کودتا و زمینههای آن و نقش نیروهای خارجی میتواند جای بررسی باشد.
تحلیلی بر ریشههای داخلی و خارجی کودتای سوم اسفند بناپارتیسم سیاسی و رهايي
سیدمحمدجواد علوی کارشناس روابط بینالملل
امروز مصادف با صدمین سالگرد وقوع کودتای سوم اسفند در سال 1299 و رویکارآمدن دولتی است که زمینه گذار از عصر حکومت قاجار به دوران پهلوی را در تاریخ معاصر ما فراهم کرد. این رویداد که ایران را از دوران حکومتهای پیشامدرن و سنتی به سوی استقرار نوعی دولت مدرن و فنسالار سوق داد، اولین نمونه یک کودتای کلاسیک در تاریخ معاصر ایران بود که حضور مستقیم نظامیان در رأس هرم قدرت سیاسی را در پی داشت. در این نوشتار بر آن خواهیم بود تا ضمن واکاوی ریشههای داخلی و زمینههای خارجی وقوع این رویداد مهم و تاریخساز، به بازشناسی آثار و تبعات آن بر امر سیاستورزی در یک سده گذشته بپردازیم: 1- نگاهی گذرا به ساختار سیاست و حکومت در ایران عهد قاجار و شرایط اجتماعی و فرهنگی کشورمان در اوایل قرن بیستم، حاکی از یک عقبماندگی تراژیک و در عین حال، نوعی شکاف عمیق تاریخی با پارادایم سیاسی و فرهنگی مسلط در جهان عصر روشنگری است. اما شاید شکستهای خفتبار ایران در جنگ با روسیه تزاری و جدایی بخشهای مهمی از سرزمینهای تاریخی متعلق به ایران در قفقاز، برای نخستینبار به نوعی گفتمان انتقادی در درون حاکمیت مجال بروز و ظهور داد تا رفتهرفته این دغدغه جدی در ذهن برخی نخبگان حکومتی روشنفکر همچون عباسمیرزای ولیعهد به وجود آید که چرا ایران تا این حد از تحولات جاری شگرف در دنیا عقب مانده و در برابر نیروهای خارجی مداخلهگر منفعل است. این عقبماندگی ساختاری در ایران آنچنان ریشهدار و نهادینه بود که حتی انجام یک رشته اصلاحات و تغییرات بنیادین از سوی کارگزاران اصلاحگر و تحولخواهی همچون امیرکبیر و قائممقام نیز نتوانست به یک سازوکار پایدار در امر توسعه بینجامد و حکومت ایران همچنان دولتی شبهبوروکراتیک و پیشامدرن به شمار میرفت که حتی بخش عمدهای از مناسبات قدرت در حوزه سیاست داخلی آن نیز در چارچوب رقابت سیاسی دولتهای خارجی ذینفوذ و نیروهای دستنشانده آنها تعریف میشد. 2- شکست جنبش مشروطه و ناکارآمدی نظام سیاسی برخاسته از آن در نیل به اهداف اساسی خود، از یک سو منجر به تضعیف پایههای اقتدار حکومت مرکزی و شکلگیری یک ساختار غیرمتمرکز و ملوکالطوایفی شد و از سوی دیگر بروز هرجومرج و ناامنی شدید در اکثر مناطق ایران را به دنبال داشت. این روند، ضمن تقویت شدید گرایشات منجیگرایانه در میان توده مردم، رهیافت واگذاری قدرت به یک «دیکتاتور صالح» را به مرکز ثقل اندیشه سیاسی روشنفکران ایرانی بدل کرد. این گفتمان در پی واگذاری قدرت به یک حکومت مقتدر مرکزی بود تا ضمن تجدید حیات سیاسی و فرهنگی ایران، آمال و آرزوهای خود برای نوسازی و تجدد ایران را دنبال کند. هرچند مظاهر نوسازی و تمدن غرب در چارچوب این نظریه در ایران پیریزی شد، اما بنمایههای اصلی مدرنیسم و فرهنگ غرب (حاکمیت قانون و دموکراسی) در این میان مغفول ماند. 3- هرچند بسیاری بر این باورند که منافع منطقهای و سیاست دولت بریتانیا نقشی اساسی و حتی انحصاری در فرایند طراحی کودتا و کشف یک عنصر نظامی قویالاراده همچون رضاخان داشته است، اما به نظر میرسد اجرای موفقیتآمیز این پروژه را میتوان محصول نوعی ذهنیت مشترک میان روشنفکران داخلی و بازیگران اثرگذار بینالمللی برای استقرار نظم و امنیت در ایران و تأسیس یک حکومت مقتدر مرکزی قلمداد کرد. 4- ایران در اواخر عصر قاجار عرصهای مهم و تأثیرگذار در رقابت سیاسی میان دولتهای روس و انگلیس بوده است که نقطه اوج آن را نیز میتوان در ماجرای انعقاد قرارداد سال 1907 تقسیم حوزه نفوذ در ایران میان این دو قدرت استعماری مشاهده کرد. با وقوع انقلاب روسیه و خروج موقت این کشور از عرصه رقابتهای استعماری در ایران و جهان، دولت بریتانیا تلاش کرد به سرعت خلأ قدرت بهوجودآمده در مناطق تحت نفوذ روسیه تزاری را که عمدتا مناطق شمالی ایران بودند، پر کند. این تحولات موجب شد بریتانیا برای دورهای موقت، به دولتی یکهتاز و بیرقیب در صحنه سیاسی ایران مبدل شود و شاید همین امر، این انگیزه را در لندن به وجود آورد تا به وسیله قرارداد 1919، ایران را عملا به دولتی تحتالحمایه تبدیل کند. 5- روسیه پس از یک دوره کوتاه فترت، مجدد به عرصه رقابت سیاسی با بریتانیا در ایران بازگشت و این بار ایدئولوژی رسمی و حاکمیتیاش (کمونیسم) را دستاویز مناسبی برای احیای مناسبات استعماری خود یافت تا در چارچوب آن، اقدام به تشکیل دولتهای محلی دستنشانده در مناطق مختلف ایران کند. 6- همزمان با روند فزاینده نفوذ سیاسی روسیه در ایران و تلاش مسکو برای ترویج کمونیسم که خطری جدی برای منافع راهبردی بریتانیا در منطقه و جهان محسوب میشد، دور جدید رقابت سیاسی میان این دو قدرت استعمارگر سنتی در ایران آغاز شد. لندن خیلی زود متوجه شد باید هرچه زودتر به وضعیت بغرنج و متشتت امنیتی و سیاسی در ایران پایان داده و برای حفاظت از منافع راهبردی خود در منطقه، دولتی مقتدر را روی کار بیاورد. اهمیت چاههای نفت مناطق جنوبی ایران برای قدرت اقتصادی و نظامی بریتانیا و موقعیت راهبردی ایران در منطقه بهعنوان یک سپر دفاعی و جغرافیایی حائل در مجاورت هندوستان که قلب تپنده اقتصاد بریتانیا به شمار میرفت، جای هیچگونه مماشاتی برای تصمیمگیران در لندن باقی نمیگذاشت. در چنین شرایطی بود که ملاقات ژنرال انگلیسی، «آیرون ساید»، با یک عنصر نظامی جسور به نام رضاخان میرپنج که فرماندهی بریگاد قزاق را در قزوین بر عهده داشت، هرگونه تردید برای انجام یک اقدام سیاسی- نظامی مؤثر با هدف استقرار یک حکومت مقتدر مرکزی در تهران را از بین برد. 7- غلبه «رهیافت اقتدارگرایانه» بر گفتمان مدنی و تمدنی در حوزه سیاست داخلی ایران و بهرهگیری از قوه قهریه در راستای تسلط بر نهاد حاکمیت، بدعتی تازه در مناسبات داخلی قدرت در ایران به وجود آورده و به تدریج آن را به یک عادت مألوف و سنت سیاسی رایج بدل کرد. ضمن اینکه مردم ایران از منظر سنتهای ملی خود نیز همواره به یک پهلوان ملی و رویینتن شکستناپذیر علاقهمند بوده و بنابراین از ظهور یک بناپارت در سیاست داخلی ایران استقبال کردند.