|

آيا واقعا دوركيم محافظه‌كار بود؟

امیل دورکیم به همراه كارل مارکس و ماكس وبر یکی از مهم‌ترین بنیان‌گذاران جامعه‌شناسی و از نظر روش و دقت علمی و تأثیر در جریان اصلی جامعه‌شناسی و به‌وجود‌آوردن سنت خاص خود، شاید مهم‌ترین آنها باشد. دوركیم با وجود نزدیكی‌های فكری و عملی‌ای كه با جنبش ‌سوسیالیستی و رادیكال فرانسه داشت؛ اما هیچ‌گاه خود را علنا سوسیالیست معرفی نكرد. البته او به‌عنوان یک جامعه‌شناس علاقه‌ای به مارکسیسم انقلابی نداشت و معتقد بود انقلاب‌ها تغییرات بسیار اندکی به وجود می‌آورند. او می‌گفت دگرگونی عمیق همواره نتیجه تکامل اجتماعی درازمدت است. از سوی دیگر او آشكارا به سوسیالیسم اصلاح‌گرا متمایل بود و آن را با آرمان‌های بازسازی ترقی‌خواهانه اجتماعی خود سازگار می‌پنداشت. با گذشت زمان خصوصیات رادیكال و سوسیالیستی دوركیم از طریق آثارش بیش‌از‌پیش به چشم می‌خورد و برخی از محققان به بازخوانی اندیشه‌های او در این راستا اقدام كرده‌اند. به‌تازگی كتاب «كمونیسم، سوسیالیسم و ماركسیسم» كه مجموعه نوشته‌هایی پراكنده از دوركیم درباره این مكاتب فكری و جنبش‌های سیاسی است، به همراه مقدمه‌ای از كنت اسمیت، به قلم علیرضا اسكندری‌نژاد و به همت انتشارات خرد سرخ ترجمه و منتشر شده است. این كتاب در پی پاسخ به این پرسش است كه: «آیا واقعا دورکیم محافظه‌کار - و به تعبیر غیرمستقیمی- لیبرال است؟». مترجم و گردآورنده مقالات در پیشگفتار توضیح می‌دهد كه از اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 میلادی مجموعه‌ای از نظریه‌پردازان بازخوانی دورکیم را از نقطه‌نظرات متفاوتی، مانند رادیکالیسم و سوسیالیسم، پی گرفتند. با توجه به ترجمه و انتشار کتاب‌ها و درسگفتارهای دورکیم به زبان انگلیسی، بسیاری از جامعه‌شناسان مقالات و کتب متعددی درباره رابطه دورکیم با سنت سوسیالیسم فرانسوی نوشته و ادعا کرده‌اند که دورکیم، برخلاف تفسیرها و نوشته‌های پیشین، نه‌تنها محافظه‌کار و لیبرال نیست؛ بلکه گرایشی رادیکال و سوسیالیستی دارد. او هدف کتاب حاضر را بر‌هم‌زدن انگاره «دورکیم محافظه‌کار» می‌داند. قسمت نخست این مجموعه، با عنوان دوركیم و سوسیالیسم، از یكی از فصل‌های كتاب كنت اسمیت با عنوان «امیل دوركیم و وجدان جمعی جامعه» برگزیده شده است. اسمیت در این متن كوتاه، ‌دوگانه دوركیم محافظه‌كار و دوركیم رادیكال را به همراه نظرات مدافعان و مخالفان هریك شرح می‌دهد. از بین متونی كه درباره دوركیم و سوسیالیسم نوشته شده‌ است، متن اسمیت یكی از روشنگرانه‌ترین متون است و مقدمه مناسبی است برای ورود به متن خود دوركیم. اسمیت در این متن به موضوع «وجدان جمعی جامعه» می‌پردازد كه بینش و نگاه دوركیم را نسبت به سوسیالیسم مشخص می‌كند. برای بسیاری از افرادی كه در فرانسه انتهای قرن نوزدهم می‌زیستند، از‌ جمله برای شمار بسیار زیادی از دانشجویان خود دوركیم، این‌گونه به نظر می‌رسید كه سوسیالیسم، ایدئولوژی فوق‌العاده‌ای برای تحقق اخلاقیات جدید -وجدان جمعی جامعه جدید - است كه دوركیم برای جامعه در حال صنعتی‌شدن مانند فرانسه ابتدای قرن بیستم به دنبال آن می‌گشت. دوركیم در كتابش درباره سوسیالیسم - یكی دیگر از مجموعه درسگفتارهای او كه توسط شاگردانش جمع‌آوری و پس از مرگش در سال 1928 منتشر شد- خاطرنشان می‌كند كه ایدئولوژی خاص سوسیالیسم، جدا و فارغ از ایدئولوی كمونیسم، دقیقا در زمان توسعه صنعتی سرمایه‌دارانه ظهور كرده است و سپس از این بحث می‌كند كه مطالعه سوسیالیسم در این زمینه امری ضروری است. دوركیم با سوسیالیسم از طریق منابع گوناگونی كاملا آشنا بود؛ از سن‌سیمون تا شفله و كارل ماركس. او در تمام طول حیاتش نسبت به پیوستن به سوسیالیسم (به معنای واقعی كلمه) به خاطر برخی از مشخصه‌های مسلم این جنبش بی‌علاقه بود، مشخصه‌هایی نظیر ماهیت خشونت‌آمیز آن، خصلت طبقاتی آن- اینكه كمابیش مختص كارگران مرد است- و نهایتا آهنگ سیاسی آن. دوركیم عمیقا مخالف نبرد طبقاتی یا ملی بود. او تغییر را صرفا برای كلیت جامعه می‌خواست و نه برای یكی از اجزای آن- حتی اگر دومی شامل شمار و نیروی زیادی باشد. او انقلاب‌های سیاسی و تحول پارلمانی را به‌مثابه اموری سطحی، پرهزینه و دراماتیك در نظر می‌گرفت و نه اموری جدی. از‌این‌رو همواره در برابر ایده تسلیم‌كردن خویش به یك حزب سیاسی به‌خصوص یك حزب بین‌المللی مقاومت می‌كرد. اسمیت برای بازخوانی و بررسی دیدگاه دوركیم نسبت به سوسیالیسم ناگزیر از ارجاع به شاگردان او به‌ویژه خواهرزاده‌اش مارسل موس است. مطابق با نظر موس دوركیم نسبت به آرمان‌های سوسیالیستی همدلی داشت؛ اما به خاطر خصلت طبقاتی‌اش با آن مخالف بود. موس می‌گوید دوركیم این مخالفت را با لیبرالیسم و فردگرایی بورژوایی نیز داشت. دوركیم نقش فعالی در ماجرای دریفوس داشت؛ چرا‌كه این مسئله آزادی فردی را تهدید می‌كرد؛ اما او در دفاع از آزادی فراتر از این نرفت. اگر سوسیالیسم تغییر را به نفع جامعه به‌مثابه یك كل- برای تمام طبقات جامعه حتی طبقه متوسط در كنار هم- می‌خواست، دوركیم از آن حمایت می‌كرد؛ اما از این نظر كه سوسیالیسم چنین چیزی نمی‌خواست- به خاطر تعصب طبقاتی‌اش- وی علیه آن بود (ص 15). دو قسمت بعدی كتاب پیش‌رو، دو فصل ابتدایی كتاب «سوسیالیسم و سن‌سیمون» دوركیم است با عناوین «در تعریف سوسیالیسم» و «سوسیالیسم و كمونیسم». دوركیم در این متون سوسیالیسم را فراتر از هر چیزی، نقشه‌ای می‌داند برای بازسازی جوامع، برنامه‌ای برای حیات جمعی كه تاكنون وجود نداشته یا آن‌گونه كه انتظار می‌رفته، وجود نداشته، برنامه‌ای كه به انسان‌ها آن‌گونه كه شایسته ایشان بود، پیشنهاد می‌شود. به نظر دوركیم سوسیالیسم یك ایدئال است و بیشتر از سروكار‌داشتن با آنچه هست و آنچه بوده، با آنچه باید باشد، سروكار دارد؛ اما بدون شك، سوسیالیسم ذیل اتوپیایی‌ترین اشكالش باز هم حمایت واقعیت‌ها را خوار نمی‌شمرد و ‌به صورت فزاینده‌ای تحت تأثیر قضایای علمی مشخص بوده است. او درباره رابطه سوسیالیسم و علوم اجتماعی می‌گوید: «این قضیه كه سوسیالیسم بیشتر از آنكه از علوم اجتماعی یاری گرفته باشد، به آن خدمت كرده، بحث‌ناپذیر است؛ چراكه سوسالیسم اندیشه را بیدار كرد، فعالیت علمی را برانگیخت، موجب انجام پژوهش شد و مسائلی را مطرح كرد؛ از‌این‌رو تاریخ سوسیالیسم به انحای بسیاری به تاریخ جامعه‌شناسی پیوند خورده است» (ص 39). قسمت چهارم مجموعه نیز ترجمه‌ای است از مقاله «ماركسیسم و جامعه‌شناسی: ادراك ماتریالیستی از تاریخ» كه در اصل مرور و نقد كتاب آنتوان لابریولا تحت عنوان «مقالاتی درباره ادراك ماتریالیستی تاریخ» است. نقد دوركیم بر اثر لابریوتا یكی از معدود آثار موجود به زبان انگلیسی است كه می‌تواند نحوه و كیفیت مواجهه دوركیم با ماركسیسم را مشخص كند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها