سیاست دیگرگزینی
تامس نیگل، فیلسوف سرشناس تحلیلی آمریکایی است که درحالحاضر كرسی استادی فلسفه و حقوق دانشگاه نیویورک را در اختیار دارد. او در زمینه فلسفه ذهن، فلسفه سیاسی، فلسفه اخلاق و معرفتشناسی پژوهش میکند. شهرت او بیشتر بهخاطر نقد تبیینهای تقلیلگرایانه از ذهن و دستاوردهایش در زمینه اخلاق وظیفهگراست. او در فلسفه اخلاق از امکان دیگرگزینی دفاع میکند. كتاب «برابری و جانبداری» اثر مشهور نیگل كه در سال 1394 با ترجمه جواد حیدری از سوی انتشارات نگاه معاصر منتشر شده بود، اخیرا توسط انتشارات فرهنگ نو روانه بازار نشر شده است. نیگل در این كتاب میکوشد بین خیرات شخصی و غیرشخصی چشماندازی از یک تعامل منطقی ایجاد کند و گره اخلاقی جانبداری بین این دو مفهوم را در اندیشه و عمل بگشاید. این كتاب برگرفته از درسگفتارهای جان لاك است. در حوزه عمل تأکید نیگل بیشتر بر جنبههای اقتصادی برابری شهروندی است تا جنبههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن. نیگل در مقدمه این کتاب به مطالب مهمی در نظریه سیاسی میپردازد و توضیح میدهد که چرا دستیابی به یک راهحل در نظریه سیاسی اینچنین دشوار است. در مقدمه توضیح داده میشود كه تلاش نویسنده اجتناب از دو نوع موضعگیری است: یكی ناکجاآبادگرایی و دیگری سلب مسئولیت اخلاقی. نیگل میخواهد به یک موضع مهم دست یابد: مشروعیت. کشف شرایط مشروعیت یافتن راهی است بهمنظور توجیه نظام سیاسی برای هر آن کسی که ملزم است در زیر چتر آن نظام زندگی کند. اگر توجیه موفق باشد، آدمی دلیلی برای شکوه و شکایت از آن نظام نخواهد داشت، حتی اگر نظامی را تصور کند که در آن منافعش بهتر برآورده میشود. اگر توجیه ناموفق باشد، آدمی دلیلی برای شکوه و شکایت از آن نظام خواهد داشت، حتی اگر دستیافتن به نظامی که در آن منافعش را بهتر برآورده کند بسیار دشوار باشد. دشواری توجیه مشروعیت در این است که ما در نظامی به دنیا میآییم که داوطلبانه انتخابش نکردیم و لذا ارائه دلیل برای پذیرش چنین نظامی بسیار اهمیت دارد. نیگل معیار مشروعیت را اصل اسکنلن میداند: اصول درست حاکم بر یک نهاد یا رویه آن اصولی هستند که هیچ شخصی نتواند بهصورت معقول آنها را رد کند. اسکنلن میگوید قاعده درست قاعدهای است که هیچکسی نتواند بهصورتی معقول ردش کند، در مقابل قاعده درست قاعدهای است که دستکم یک شخص بتواند بهصورتی معقول ردش کند. این قاعده با امر مطلق کانت ارتباط وثیقی دارد. امر مطلق کانت میگوید فقط براساس آن قاعدهای عمل کن که در آن واحد میتوانی اراده کنی که باید قاعده همگانی شود. منظور کانت از قاعده آن است که برای عمل شما دلیل ارائه کند. در واقع میگوید باید فقط براساس قاعدهای عمل کنیم که میتوانیم بدون مخالفت تعمیمش دهیم. لذا این سخن کانت که «بدون مخالفت تعمیمش داد» با این قول اسکنلن که «نتوان بهصورتی معقول ردش کرد» ارتباط تنگاتنگی دارد. نیگل در اینجا این نظر اسکنلن را که «نتوان بهصورتی معقول ردش کرد» با توجه به دو چشمانداز شخصی و غیرشخصی خودش تبیین میکند. هریک از ما به منافع، طرحها، برنامهها و تعهدات شخصی خود تعلق خاطر اجتنابناپذیری داریم. به عبارت دیگر، هرکسی چشمانداز شخصی خودش را دارد. این چشمانداز شخصی و تعلق خاطر با اتخاذ چشمانداز غیرشخصی به دو گونه مقید و محدود میشود: الف) اگر تصدیق کنیم که همگان اهمیت برابر و عینی دارند. ب) اگر تصدیق کنیم هر شخصی از دیدگاه خودش اهمیت خاصی دارد و لذا معقول است هرکسی نوعی جانبداری طبیعی و معقول داشته باشد. پس اولا ما نسبت به خودمان جانبدار هستیم و درعینحال نسبت به خودمان بیطرف. ثانیا، نسبت به جانبداری هرکس دیگری نوعی رفتار حاکی از احترام داریم. حال اگر این سه (چشمانداز شخصی خودم، چشمانداز غیرشخصی، چشمانداز شخصی دیگران) با یکدیگر تعارض پیدا کرد، چه باید کرد: ۱) برای هر شخصی نوعی سازش با جانبداریاش وجود دارد که با درنظرگرفتن منافع و جانبداری دیگران معقول است و او اگر از حدی بیشتر بخواهد، برایش نامعقول خواهد بود. ۲) اگر یک آرایه سیاسی با توجه به مورد (۱) به شخصی دلیلی اقامه کند که خواستنش برای او معقول است، در این صورت نامعقول خواهد بود که او آن را رد کند و بهدنبال بدیل دیگری باشد. پس نظامی مشروع خواهد بود که این دو اصل عام بیطرفی و جانبداری معقول را بهگونهای باهم جمع کند که ۱- هیچکس نتواند ایراد بگیرد که نیازش برآورده نشده است؛ یعنی اصل بیطرفی یا ادله فارغ از فاعل نادیده گرفته شده است؛ ۲- هیچکس نتواند ایراد بگیرد که مطالباتی که از او توقع میرود زیاده از حد و طاقتفرساست، یعنی جانبداری معقول او یا ادله وابسته با فاعل نادیده گرفته شده است. بهعبارت دیگر، اگر یک نظام سیاسی آدمی را در مقایسه با دیگران در فقر و تنگدستی رها کند یا از او مطالبه بیش از حدی داشته باشد، نظامی نامشروع است. اگر آدمی را در فقر و تنگدستی رها کند، با بیطرفی نمیخواند و اگر مطالبه بیش از حدی داشته باشد، با جانبداری معقول او همخوانی ندارد. رد یا پذیرش یک نظام سیاسی تماما یک مسئله اخلاقی است و نه مسئلهای که از طریق «قدرت چانهزنی» حلوفصل میشود. در اخلاق ما با درست و نادرست سروکار داریم، اما در چانهزنی ما با میزان قدرت و توانایی طرف مقابلمان سروکار داریم. تامس نیگل مسئله اصلی سیاست را اینگونه بیان میکند: درحالیکه منافع و ارزشها ما را به تعارض با یکدیگر میکشانند، چگونه میتوانیم در جهانی مشترک زندگی کنیم؟ او در این کتاب، دو نوع سیاستورزی را مطرح میکند: اولی، سیاست برابریطلبانه و دیگرگزینانه است که معطوف به کاهش درد و رنج انسانهاست. مدافعان چنین سیاستی میان ارزشهای گوناگون (تصورات مختلف از زندگی خوب) بیطرف هستند. دومی، سیاست جانبدارانه و خودخواهانه است که معطوف به افزایش قدرت برای تأمین منافع شخصی یا گروهی است. مدافعان چنین سیاستی از ارزشهای شخصی و گروهی خود بدون ملاحظه دیگران دفاع میکنند. نیگل میگوید راهحل اول ـ یعنی برابری ـ راهحلی واقعانگارانه است که همیشه در عالم سیاست حاکم است، اما همیشه هم غیراخلاقی بوده است. با این وصف، دغدغه اصلی نیگل این است که آیا میتوان جانبداری معقول را که غیراخلاقی نباشد با برابریطلبی معقول که ناکجاآبادگرایانه نباشد جمع کرد؟