|

مدرنیته چگونه جهانی شد؟

توسعه درازمدت سرمایه‌داری شناخته‌شده‌ترین توسعه در میان گذارها از یک شیوه تولید به شیوه‌ای دیگر است و بحث درباره ریشه‌های تاریخی آن یکی از مجادله‌آمیزترین و بالنده‌ترین بحث‌ها در میان مورخان و نظریه‌پردازان است. یکی از آثار مهم درباره سرآغاز جهانگیری سرمایه‌داری کتاب «نظام جهانی مدرن» اثر ایمانوئل والرشتاین است که در سال ۱۹۷۴ منتشر شد و در سال ۱۹۷۵ جایزه انجمن جامعه‌شناسی آمریکا را برای بهترین اثر پژوهشی دریافت کرد و به سرعت به زبان‌های مختلف ترجمه شد؛ کتابی پرحجم و با پانوشت‌های مفصل که در زمان انتشار بسیار بحث‌برانگیز از آب درآمد. ستایش‌های شگفت‌آوری نسبت به کتاب ابراز شد اما در معرض نکوهش‌های شدیدی نیز قرار گرفت که این دو از جانب اردوگاه‌های مختلف ابراز می‌شد. کتاب درباره قرن شانزدهم بود و به موضوع کمابیش ناشناخته‌ای می‌پرداخت: یک اقتصاد جهانی که با یک خط پیوند توضیح داده می‌شد. تنها با پیدایش اقتصاد جهانی مدرن در اروپای قرن شانزدهم بود که توسعه کامل و برتری تجارت در بازار محقق شد و نظام تاریخی سرمایه‌داری شکل گرفت. سرمایه‌داری و اقتصاد جهانی دو روی یک سکه‌اند و ویژگی ذاتی یک اقتصاد جهانی سرمایه‌دارانه، تولید برای فروش در بازاری است که هدف نهایی آن حداکثرسازی سود است. اقتصاددانان کلاسیک می‌کوشیدند، نشان دهند که تولید برای بازار وضع طبیعی انسان است. استدلال کتاب این است که چنین شیوه تولیدی تنها یکی از چندین شیوه تولید ممکن است. والرشتاین نظام را به مثابه واقعیتی اجتماعی می‌داند که دربرگیرنده تعاملات میان ملت‌ها، شرکت‌ها و مؤسسات، خانواده‌ها، طبقات و گروه‌های هویتی از همه نوع است. از نظر والرشتاین غالب‌ترین شکل سازمان اجتماعی همان چیزی است که او آن را «نظام‌های جهانی» می‌نامد. از نظر او موقعیت دولت‌ها در مرکز و پیرامون نظام جهانی متفاوت است و این موقعیت متفاوت ناشی از نقش متفاوت آنها در اقتصاد جهانی است که به تمایزهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی میان آنها منجر می‌شود. از دید والرشتاین آنچه جامعه‌شناسان لیبرال در دوره تسلط‌شان در دهه ۱۹۶۰ جامعه می‌دانند، یک نظام کامل نیست و مرزهای ملی نمی‌تواند محدوده‌های دقیقی برای فهم پدیده‌های سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی درون کشورها باشد و جامعه را تنها در مقیاس جهانی می‌توان مطالعه کرد. نظام اجتماعی دست‌کم از سه قرن پیش فقط یک نظام جهانی است. خاستگاه نظام جهانی مدرن اروپاست و در یک اقتصاد اروپایی بین سال‌های ۱۴۵۰ تا ۱۶۰۰ میلادی شکل می‌گیرد و در قرن هفدهم تسری می‌یابد و به یک نظام اقتصادی جهانی به معنای فراگیر بدل می‌شود. والرشتاین تأکید می‌کند وقتی از نظام جهانی صحبت می‌کنم، به این معنا نیست که در بدو تأسیس، این نظام همه جهان را دربر گرفته است، اما روندهایی در این نظام شکل می‌گیرد که تمام جهان را فرا می‌گیرد. او می‌گوید بدون فهم نظام سیاسی و حقوقی فهم جامعه امکان‌ناپذیر است. آنچه جامعه را می‌سازد یک نظم سیاسی و حقوقی مبتنی بر اقتدار است که مرزبندی می‌کند و به افرادی که درون این مرزها قرار گرفته‌اند، هویتی را القا می‌کند. نظریه نظام‌های جهانی رویکردی کلان درباره تاریخ جهان و دگرگونی اجتماعی است. مقصود از «جهانی» در این رویکرد، کره زمین یا کل جهان نیست بلکه یک واحد تحلیلی متشکل از جمع کثیری از انسان‌ها در گستره جغرافیایی وسیع با محوریت یک نظام تقسیم کار است. بنابراین، برخلاف نظریه‌های رایج در علوم اجتماعی، والرشتاین دولت، جامعه یا یک صورت‌بندی اجتماعی را به عنوان واحد تحلیل در نظر نمی‌گیرد. نکته مهم روش‌شناختی او این است که با وجود ورود به حوزه‌های مختلف مثل تاریخ، فرهنگ، جامعه‌شناسی، اقتصاد و سیاست روش خود را بینارشته‌ای نمی‌خواند، بلکه معتقد است این رشته‌ها حاصل تجزیه علم کل‌نگر است. این رویکرد بر تقسیم نیروی کار بین‌منطقه‌ای و فراملی تأکید دارد. تولید در کشورهای مرکز با مهارت بالا و با استفاده از سرمایه انجام می‌شود اما در بقیه کشورهای دنیا بیشتر با مهارت کم و با استفاده از نیروی کار انجام می‌شود و بیشتر به استخراج مواد خام محدود می‌شود. این حالت باعث تسلط کشورهای مرکز بر کشورهای پیرامونی می‌شود. با این حال، گسترش ارتباطات و حمل‌ونقل باعث پویایی این حالت شده و در طول زمان ممکن است موقعیت کشورها عوض شود. در هر زمان کشوری فرادست جهانی می‌شود. در قرون گذشته هلند چنین موقعیتی داشت اما پس از مدتی این موقعیت خود را به بریتانیا داد و سپس در قرن بیستم ایالات متحده این موقعیت را تصاحب کرد. والرشتاین بر این نکته پای می‌فشرد که کارایی تولید و انباشت ثروت را نمی‌توان کشور به کشور بررسی کرد، بلکه آن را تنها می‌توان در مقوله بزرگ‌تری تحت عنوان یک نظام جهانی بررسی کرد، آن‌چنان که برودل تعبیر می‌کرد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها