توهمات
عبدالرحمن نجلرحیم- مغزپژوه
اگر دقت کنیم، میبینیم که زندگی روزمره و سالم ما انسانها نمیتواند خالی از حالات توهمی باشد. ما در شبانهروز به طور طبیعی هفت تا هشت ساعت میخوابیم و در آن حالت خواب میبینیم، رؤیاها و کابوسهای ما در خواب ماهیتی توهمی دارند و آنها را مغز و بدن ما در غیبت محسوسات ما میسازد. گاه وقتی که از خواب بلند میشویم، در حالت خواب و بیداری نیز ممکن است لحظهای توهم سراغ ما بیاید؛ ولی اغلب سریعا خود را در عالم واقع بازمییابیم و لغزشهای توهمی را به خود میبخشیم یا فراموش میکنیم. گاه حالات توهمی زودگذر، قبل از خوابیدن هم ممکن است سراغ ما بیاید؛ ولی اغلب به آنها توجه نمیکنیم یا زود فراموش میکنیم که مبادا در زمره دیوانگان قرار گیریم. البته اغلب حساب رؤیاها و کابوسهای خود را کاملا از واقعیتهای زندگیمان جدا میکنیم و برای آن پرونده جداگانهای باز میکنیم و گاه نیز به اشتباه آنها را متعلق به دنیای ماورایی تصور میکنیم. افرادی که در حادثهای ناگوار تا دم مرگ میروند و به زندگی بازمیگردند، حالاتی توهمی را در شرایط قبل از مرگ تجربه میکنند یا عدهای در حالات خلسه عرفانی نیز دچار توهماتی خاص میشوند. با وجودی که گاه این نوع توهمات هیئت ماورایی پیدا میکنند، اما دلایل علمی کافی در مغزپژوهی امروز وجود دارد که توهمات را ناشی از تظاهرات ذهنی فعل و انفعالات مغزی و بدنی در رابطه با شرایط زیست میداند. وقتی خبر مرگ یکی از عزیزان و نزدیکان را میشنویم، ممکن است مغز ما چنان تحت استرس و فشار قرار گیرد که آن عزیز ازدسترفته در توهم ما لحظاتی ظاهر شود و تصور کنیم که در کنار ما ایستاده و با ما حرف میزند. این نیز نوعی توهم ناشی از فشار ضربه عاطفی است. وقتی شخصی یکی از اندامهای خود را از دست میدهد، ممکن است به طور توهمی احساس کند که عضو ازدسترفته سر جای خود باقی است و بهشدت درد میکند. این درد خیالی نیز ریشه توهمی دارد. سردرد میگرنی نیز گاه ممکن است با حالات توهمی دیداری گذرا آغاز شود. توهمات گذرا یا پایدار متنوع به علت اختلال در مسیر اعصاب بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، لامسه و عمقی-عضلانی که ما را در تماس با عالم محسوسات قرار میدهند، امکان بروز دارند. توهمات ناشی از مواد افیونی، الکل، گیاهان تخدیری و روانگردانها، مدرک محکمی از دخالت مستقیم مغز و بدن در ساختن انواع توهمات ذهنی است. در افسردگی، افسردگی-شیدایی دورهای، اسکیزوفرنی، صرع، پارکینسون، آلزایمر و بیماریهای مغزی دیگر انواع توهمات امکان بروز پیدا میکنند. با توجه به آنچه امروز از نظر نورولوژیک درباره توهم میدانیم، با نگاهی جدید باید به توهم نگریست و از این زاویه نیز به کاربرد توهم در هنر و ادبیات نگاه کرد. ادبیات و هنر در سرتاسر جهان پر از توصیف پدیداری توهمات در شرایط دشوار زیست در دورههای مختلف تاریخ است که خود مقاله جداگانه و مفصلی میطلبد. در توهم، نوعی نفی هست؛ نفی اینجا و اکنون. توهم نوعی ادراک کاذب در غیاب ابژهای برای درک است. از قدیم توهم را نوعی تجسم خیال میدانستند که در آن خیالات و تصورات به جای ادراکات حسی مینشینند. توهم، چیزی فراتر از تخیل در بیداری است؛ چون در تخیل هنوز چیزی به وقوع نپیوسته است. به عبارتی، تخیل طرح به اجرا درنیامده است؛ ولی توهم اجرایش را به طور خودکار با خود دارد. توهم هم مانند هر نوع ادراکی در انسان برای اینکه معنایی پیدا کند، با عواطف و احساسات ما پیوند میخورد و رنگ تند عاطفی پیدا میکند. میتواند ما را به وجد و نشاط برساند یا باعث رنج و عذاب ما شود. به همین علت است که در طول تاریخ در افسانهها، اساطیر، اعتقادات و باورهای باستانی یا ماورایی، به صور خیر و شر، دیو و فرشته، ارواح پلید و پاک، جن و پری تظاهر پیدا کرده است. مهم اینجاست که شناخت توهم از واقعیت با وجود دیگری میسر است و در مقایسه با محسوسات دیگران ماهیت توهمی خود را برملا میکند؛ بنابراین توهم نیز مثل هر پدیده ذهنی دیگر امری بینابدنی و بیناسوژهای است و در رابطه خود با دیگری آشکار میشود و به این صورت جنبه اجتماعی پیدا میکند و از امر خصوصی به امری جمعی تبدیل میشود. نورولوژی که در قرن نوزدهم در کنار روانپزشکی در اروپا رشد کرد، اسباب شناخت توهم بهعنوان پدیدهای بدنی و مغزی را فراهم آورد. «الیور ساکس»، نورولوژیست معروف، در کتاب توهمات (هالوسیناسیونها) که در سال ۲۰۱۲ منتشر شده، تأکید میکند که شاید علت ماندگاری توهم در تمامی اعصار زندگی انسان، فایدهمندی آن در تحولات زیستی انسانها باشد. توهمات در انسان را نمیتوان نفی یا مخفی کرد؛ بلکه باید به علل پیدایی ذهنی آن در کارکرد مغز و بدنمان پرداخت و آن را پیامی از دنیای ناشناخته بیرون از زندگی زمینی ندانست. به نظر میرسد در پس هر نوع فشار محیطی ازجمله جنگ، قحطی، شیوع بیماریهای مهلک، سرکوب و ارعاب، آوارگی و بیخانمانی، زندان و شکنجه، توهمات امکان بروز دارد. در این شرایط توهم شاید نوعی وسیله دفاعی و نشانهای از ابراز مقاومت در برابر فشارهای ناسازگار روزگار باشد. درنهایت اینکه وجود توهمات گذرا و غیرمسلط بر انسان و تجلی آن در هنر و ادبیات، نفیکننده واقعیات بر پایه حواس نیست، بلکه در رابطهای دیالکتیکی، اثباتکننده آن است. توهمات خوشخیم میتوانند مانند رؤیا نوعی فضای مجازی تمرینی درونمغزی برای آمادهشدن و رویارویی با واقعیات روزمره باشند. بهاینترتیب ماورازدایی و رازگشایی از هر نوع توهم امری عاجل و ضروری است. توهم در شرایط دشوار و پیچیده مقابله با واقعیت و تسلط دنیای مجازی امروزین، با ما هست و خواهد بود. نه میتوان آن را نفی کرد و نه تسلط و غلبهاش را پذیرفت. در طول تاریخ، شهامت روبهروشدن، قدرت کنترل و بهرهگیری از توهمات در مواجهه با واقعیات را ابتدا هنر و ادبیات به ما آموخت و حال نورولوژی و علم مغزپژوهی پدیداری-اجتماعی، سازوکارهای پنهان و اسرارآمیز آن را برای ما نمایان میکند.