ادای دین به یک ستاره درخشان
محمدرضا باطنی در سال 1313 در اصفهان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در سال 1326 در حالی تمام کرد که هر سال شاگرد اول میشد. متأسفانه به علت بیماری طولانی پدر و تنگدستی خانواده امکان ادامه تحصیل و ورود به دبیرستان برای او فراهم نبود. از اینرو، در 12سالگی بهناچار برای امرارمعاش ترک تحصیل کرد و در بازار اصفهان مشغول به کار شاگردی و پادویی مغازه شد. پس از سه سال کار در بازار، در چهارباغ اصفهان در یک مغازه خرازی با همان شغل پادویی مشغول به کار شد. در تمام این چند سال عشق به ادامه تحصیل لحظهای از ذهنش بیرون نرفت. از اینکه میدید بچههای دیگر هر روز با کیف و کتاب به مدرسه میروند و او باید برای گذران زندگی سر کار برود رنج میکشید. وقتی شنید کلاسهای شبانهای هست که میتواند با شرکت در آنها به تحصیل ادامه دهد، موضوع را با صاحب مغازه در میان گذاشت. صاحب مغازه، با آنکه از غروب به بعد کاروکاسبی رونق بیشتری میگرفت و به کار شاگرد مغازه خود بیشتر نیاز داشت، با خواست محمدرضای نوجوان موافقت کرد و چنین شد که او توانست به آموزشگاه شبانه برود و در سال 1331 در امتحانات متفرقه شرکت کند و سیکل اول متوسطه را با موفقیت بگذراند. حالا 18ساله بود و با همین مدرک بهطور پیمانی به استخدام آموزشوپرورش درآمد و آموزگار روستای برخوار در اطراف اصفهان شد. در تمام دوران کودکی فقر و اجحاف را لمس کرده بود، اما در عین حال آموخته بود که در برابر ستم سر خم نکند. با هر کس که به دیگری زور میگفت یا ستم میکرد درگیر میشد. در همان اول کار در مدرسه با مدیر که از بچهها پول دفتر صدبرگی میگرفت و بهجایش دفتر چهلبرگی میداد درگیر شد. او را به مدرسه دیگری منتقل کردند که پنج کیلومتر دورتر بود. در مدرسه دیگر با مدیری که پول تمبر کارنامه بچهها را میخورد دعوایش شد و باز بهجای دورتری منتقلش کردند. تمام این مسافت را از روستا تا خانهاش در اصفهان با دوچرخه رفتوآمد میکرد. پنج سال صبحها در روستا درس میداد و شبها به اصفهان برمیگشت و در آموزشگاه شبانه درس میخواند، تا آنکه در خردادماه 1336 در امتحانات متفرقه شرکت کرد و دیپلم ادبی گرفت. با در دست داشتن دیپلم به تهران آمد و در کنکور دانشگاهها که جداگانه برگزار میشد شرکت کرد و در همه آنها قبول شد. به رشته اقتصاد علاقه داشت. بهدنبال علاقه خود در دانشکده حقوق در رشته اقتصاد ثبتنام کرد، اما بدون داشتن هیچ منبع درآمدی چطور میتوانست به تحصیل ادامه دهد. در دانشسرای عالی در رشته زبان انگلیسی قبول شده بود. دانشسرای عالی در ازای تعهد خدمت، ماهانه صدوپنجاه تومان کمکهزینه تحصیل میداد. چارهای نداشت. علاقه به اقتصاد را واگذاشت و دانشجوی زبان انگلیسی شد.
در سال 1339 موفق به اخذ درجه لیسانس انگلیسی از دانشسرای عالی شد. در مهرماه همان سال دانشسرای عالی او را بهعنوان دبیر استخدام کرد، اما چون در رشته خود در دانشگاه شاگرد اول شده بود، بهموجب قانون میتوانست بورس تحصیلی بگیرد و برای ادامه تحصیل به خارج اعزام شود. از دانشگاه لیدز انگلستان پذیرش گرفت و در مهرماه 1340 راهی انگلستان شد. در سال 1342 با درجه ممتاز در رشته زبانشناسی با گرایش ادبیات موفق به دریافت درجه فوقلیسانس شد. برای گذراندن دوره دکتری نزد مایکل هلیدی، سرشناسترین زبانشناس بریتانیا، رفت تا رسالهاش را درباره نحو زبان فارسی براساس نظریه زبانی او بنویسد. بورس تحصیلی او چهارساله بود و کار رساله دکتری او پایان نیافته بود. اما دولت وقت بورس تحصیلی او را تمدید نکرد. از قرار، برخی ارتباطها و فعالیتهای دانشجویی باطنی به مذاق حاکمان خوش نیامده بود. به این ترتیب مجبور به بازگشت به وطن شد با این تصمیم که کار رساله را در ایران تمام کند و برای دفاع به انگلستان بازگردد. در ایران ساواک به او هشدار داد که فکر گرفتن پاسپورت و برگشت را از سر بیرون کند. در همین سال، دکتر محمد مقدم گروه زبانشناسی را در دانشگاه تهران بنیاد گذاشته بود. باطنی بهعنوان دانشجوی دکتری در دانشگاه تهران ثبتنام کرد. در خرداد 1346 موفق به دریافت درجه دکتری در زبانشناسی همگانی و زبانهای باستانی از دانشگاه تهران شد و در مهرماه همان سال با عنوان استادیار زبانشناسی در گروه زبانشناسی دانشگاه تهران مشغول به کار شد. در کنار کار تدریس در دانشگاه همکاری با مطبوعات را با نگارش مقالههایی درباره مسائل علمی، اجتماعی و فرهنگی آغاز کرد. اولین مقالهاش برای رواج علم زبانشناسی با عنوان «زبانشناسی چیست» به چاپ رسید. کار با روزنامهها را با نوشتن مقالهای درباره عدم اعتماد برای روزنامه «آیندگان» آغاز کرد. اما پس از چند سال که احساس کرد این روزنامه به قدرت حاکم گرایش پیدا کرده به همکاری با آن پایان داد. همچنین، مقالاتی برای نشریههای «سخن»، «نگین»، «جهان نو»، «اندیشه و هنر» و... نوشت. باطنی به سبب دوران کودکی سختی که گذرانده بود و در واقع خیلی زودتر از موقع وارد بازار کار شده و زندگی سخت، فقر و بیعدالتی و فاصله طبقاتی را حس کرده بود، همواره به مسائل اجتماعی و فرهنگی توجه داشت و درپی تحول و اعتلای فرهنگی بود. در سال 1350 رئیس دانشگاه تهران به دکتر باطنی پیشنهاد کرد که در سمت مدیرکل آموزش دانشگاه خدمت کند. اما او قبول این پیشنهاد را مشروط به اجرای بیچونوچرای برنامه خود برای سروساماندادن به وضعیت دانشگاه و اجرای مقررات و آییننامه آموزشی کرد. تغییر و تحولاتی که او در دانشگاه ایجاد کرد به مذاق ساواک خوش نیامد. ساواک چنین استادان تحولخواهی را برنمیتافت. وزیر علوم دکتر باطنی را در جریان گذاشت و معلوم شد ساواک نامهای به وزیر نوشته که باطنی در دانشگاه نباشد. درنهایت از دانشگاه به وزارت علوم منتقل شد تا در محیط دانشگاه نباشد. دیگر جای ماندن نبود. با وساطت وزیر وقت علوم و با دریافت حکم مأموریت مطالعاتی راهی فرانسه و سپس دانشگاه برکلی در آمریکا شد. سال 1353 به ایران و به دانشگاه بازگشت. در همان سال به دستور ساواک ممنوعالقلم شد. در دوره دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران به عضویت کانون نویسندگان درآمد و تا پایان عمر به عضویت و فعالیت در کانون ادامه داد. دکتر باطنی برای یک فرصت مطالعاتی دیگر در خارج از کشور بود که در ایران انقلاب شد. سال 1358 به ایران بازگشت. زمانی که اداره دانشگاهها شورایی شده بود، بهعنوان نماینده انتخابی استادان عضو شورای سرپرستی دانشکده ادبیات شد. بهار سال 59 در گیرودار « انقلاب فرهنگی» دانشگاهها تعطیل شد. ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل و تصفیهها و اخراجها شروع شد. در جلسهای که اعضای ستاد انقلاب فرهنگی ازجمله عبدالکریم سروش با استادان داشتند، خطاب به او گفت: «فرهنگ، انقلاب برنمیدارد». همین شد که اسمش به فهرست اسامی استادان اخراجی وارد شد و در چهلوهفتسالگی به بازنشستگی اجباری تَن داد. خانهنشینی رنجش میداد. به ترجمه روی آورد. اولین کتابی که ترجمه کرد «آشنایی با فلسفه» اثر بوخینسکی بود. کار ترجمه را در کنار سایر کارهای علمی و پژوهشی خود در تمام سالهای عمر ادامه داد و ترجمههای بسیار ارزشمندی را به عرصه چاپ رساند، ازجمله «زبان و زبانشناسی» (رابرت هال)، «زبانشناسی جدید» (مانفرد بی-یرویش)، «درآمدی بر فلسفه» (بوخینسکی)، «ساخت و کار ذهن» بلیک مور، و «مغز و رفتار» (فرانک کمپ بل). از سال 1364کار فرهنگنویسی را با «انتشارات فرهنگ معاصر» آغاز کرد که تا واپسین سالهای زندگی خود با شوق و علاقهای که به زبان و زبانشناسی داشت ادامه یافت. ویراست اول فرهنگ یکجلدی انگلیسی- فارسی معاصر پس از هفت سال کار منتشر شد و برنده جایزه اول کتاب سال جمهوری اسلامی شد ولی از شرکت در مراسم و دریافت جایزه خودداری کرد. این فرهنگ بارها ویرایش شد و ویراستهای متعدد آن تجدید چاپ شد. علاوه بر فرهنگهای انگلیسی-فارسی و فارسی- انگلیسی مجموعهای از فرهنگها بهعنوان «پویا» به سرپرستی او و همت «انتشارات فرهنگ معاصر» منتشر شد. او همچنین تألیفهای بسیاری در زمینه زبان و زبانشناسی داشت که در دانشگاهها تدریس شده و همواره از دروس مهم و پایهای دورههای زبانشناسی بوده است، ازجمله «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی» که بیش از 30 بار تجدید چاپ شده، «مسائل زبانشناسی نوین»، «نگاهی تازه به دستور زبان»، «چهار گفتار درباره زبان»، «زبان و تفکر» و «پیرامون زبان و زبانشناسی». باطنی اگرچه روزنامهنگار نبود، اما پس از انقلاب نیز به نوشتن مقالات در نشریات مستقل ازجمله «آدینه» و « دنیای سخن» ادامه داد. بحثهای او با ابوالحسن نجفی درباره کتاب «غلط ننویسیم» او و در موضوع درست و غلط در زبان فارسی که با عنوان «اجازه بدهید غلط بنویسیم» در «آدینه» منتشر شد، بسیار مورد توجه نویسندگان و اهل ادب و زبانشناسان قرار گرفت. دکتر محمدرضا باطنی زبانشناس، فرهنگنویس و پژوهشگری برجسته و پایهگذار علم زبانشناسی نوین در دانشگاههای ایران بود. او دروسی جدید در رشته زبانشناسی در دانشگاه دایر کرد که با دروس دورههای زبانشناسی در بهترین دانشگاههای دنیا مطابقت داشت، ازجمله روانشناسی زبان، جامعهشناسی زبان، معناشناسی و کاربرد منطق در زبانشناسی. او نخستین زبانشناس ایرانی است که نظریههای جدید زبانشناسی را به پژوهشگران فارسیزبان بهخوبی معرفی کرده و نهتنها در حوزه تخصصی زبانشناسی بلکه هم در حوزه فرهنگنویسی دوزبانه و هم در حوزه دستورنویسی پیشتاز و بسیار تأثیرگذار بوده و آثار بسیار ارزشمندی از خود بهجا گذارده است. محمدرضا باطنی نویسندهای مستقل، متعهد و آزاداندیش بود. به هیچ حزب یا گروه سیاسی وابستگی نداشت. او دل در گرو اعتلای فرهنگی انسان داشت و از هیچ تلاشی در این راه فروگذار نکرد. در کنار عشق به دانش و اعتلای فرهنگ، تعهدی عمیق و پایدار به انسان و آزادی داشت که از کودکی پررنج و مشقتبار او ریشه میگرفت. او هرگز در برابر نارواییهای اجتماعی ناظری ساکت و بیطرف نبود. تا آخرین روزهای عمر پرثمر خود دست از تلاش برای اهداف انسانی خود نکشید. پرتوی که در طول حیات پرثمرش از او ساطع میشد، گره بسیاری از ندانستهها را بر ما گشود. متبرک باد نام او!