|

مرگ رزیدنت‌ها و مسئله ملی

اسماعیل خلیلی-جامعه‌شناس

«مسئله خودکشی‌ها و مرگ‌ها» با توجه به گستره انواع‌شان در ایران امروز، به زعم من بسیار مهم‌تر و پیچیده‌تر از تفاسیر نخستین درباره خودکشی‌های پیاپی و جانکاه رزیدنت‌هاست.* در نوزدهم فروردین متنی با این عنوان نوشتم: «آیا ما به سوی یک خودکشی جمعی می‌رویم؟». در آن متن، به بی‌تفاوتی مشهود در حفظ جان خود و دیگران و بی‌تفاوتی گسترده نسبت به مرگ انسان‌ها در طول تعطیلات نوروزی پرداختم. مضمون سخنم این بود که من مسئله را در مقیاس تاریخی تمدنی بسیار فراتر از این می‌بینم که عواملی چون انواع احساس محرومیت موجب «استقبال از مرگ» شوند و نوشتم: می‌توان در تاریخ ایران لحظاتی را اندیشید که ما به نوعی انتحار مبادرت کرده‌ایم. لحظاتی که ما همه هست و نیست خود را در سبد ناشکیبایی (شکیایی از‌دست‌رفته) به نیل روزگار سپرده و از شر شرایط غیرقابل‌تحمل تن به هجوم‌های ابن‌خلدونیِ خانمان‌سوز داده‌ایم. گرچه بسیاری از این هجوم‌ها از درون و بیرون، از همان آمدن آریاییان تا اعراب، ترک‌ها، مغولان و ... اشغال اصفهان توسط محمود افغان و هجوم روستاییان هویت‌باخته به شهر و محاصره‌های طولانی مرکز فرهنگی شهر (دانشگاه تهران) در سال‌های گذشته نه ناشی از تصمیم ما، بلکه اقتضای سطوح مختلف توسعه‌یافتگی یا توسعه‌نیافتگی در جامعه و در منطقه‌ ما بوده‌اند می‌توان در سطح تحلیل تمدنی‌ فرهنگی در این میان هجوم‌هایی را یافت که احتمالا خود ما نوعا از آن استقبال کرده‌ایم یا آن را پذیرا شده‌ایم. دست‌کم یک فرضیه درباره علل شکست ایران در جنگ نهاوند این است که ایرانیان چنان از نابسامانی اواخر عهد ساسانیان به تنگ آمده و از پیش دچار فروپاشی شده بودند که این شکست را پذیرا شدند. من در شمار کسانی هستم که تشدید روزافزون آنومی فرهنگی و اجتماعی سده‌های هشتم تا سیزدهم را در فروپاشی‌های پی‌درپی سیاسی و اجتماعی سده‌‌های سیزدهم و چهاردهم خورشیدی ایران، بی‌تأثیر ندانسته و گاه برخی از آنها را با استعاره خودکشی ملی نام برده‌ام.

باری، آنچه در فروردین ۱۴۰۰ رخ داد و ترک گسترده آیین‌های دفاع در برابر همه‌گیری کرونا، برای من نشانه‌ بس ناگواری است که می‌تواند حاکی از فرورفتن جامعه در شرایط وقوع یکی‌ دیگر از آن خودکشی‌های ملی باشد... . جامعه ما در شرایط «ناامیدی» چنین عنان از کف داد و در استقبال از شادی دیدوبازدید نوروزی، به استقبال مرگ انبوهی از فرزندان خود رفت. چند روز پیش نیز در نشستی گفتم کسی که بر حسب ایدئولوژی و نوعی ایمان می‌کُشد یا کشته می‌شود، برای مرگ خود یا مرگ دیگری نوعی دلیل دارد. به‌ویژه اگر برحسب ایمان باشد، استقبال از مرگ، واجد نوعی «رستگاری» برای خود یا دیگری یا هر دو است. اگر هم برحسب ایمان نباشد، مادام که مبتنی‌ بر یک دلیل باشد، باز هم نوعی رستگاری را نمایندگی می‌کند؛ زیرا می‌خواهد از شرایط موجود نجات بیابد. این نوع همان است که در دیگر انواع پستانداران نیز دیده می‌شود. اما آنچه می‌تواند از شرایط امروز ایران قابل استنباط باشد، بی‌تفاوتی نسبت به مرگ و زندگی است. گویی ذهن، اصولا آگاهی خود را نفی می‌کند؛ می‌داند که مرگ در راه است، اما آن را بر خود مکتوم می‌دارد و نزد خود انکار می‌کند. در این میان، گذشته از میزان اطلاع‌رسانی و فیلترینگ‌های عملی، گویی نوعی فیلترینگ ذهنی (نادیده‌انگاری) و بی‌تفاوتی نسبت‌ به مرگ خود و دیگران، در جریان است. این بی‌تفاوتی نسبت به مرگ، در این شرایط شاید گاه (نزد برخی آحاد) هم تغییر می‌کند و به استقبال از مرگ تبدیل می‌شود. با این تأمل، گمان می‌کنم: نخست، مسئله خودکشی‌های دلخراش و جانکاه را باید بسیار جدی گرفت و به‌ویژه از تحمیل مدل‌های تحلیلی از پیش آماده بر آنها پرهیز کرد. مسئله دردآورتر و جانگدازتر از آن است که ما اخلاقا اجازه داشته باشیم از کوشش برای فهمیدن پرهیز کنیم. دوم، تمامیت فرهنگی، ذهنیت آحاد جامعه، کلیت هویتی و جهان‌بینی (تصور و فهم از خود و از جهان) را نادیده نگیریم و فراموش نکنیم که خودکشی‌کنندگان با خودکشی‌نکنندگان فقط تفاوت ندارند؛ بلکه احتمالا مشابهت‌های بسیار نیز در کل این جهان فرهنگی میان آحاد گوناگون وجود دارد. «در غیاب آرمان و معنی» است که فقر، محرومیت و بدبختی می‌تواند مرگ را به تنها امکان تبدیل کند. وقتی همه‌چیز، ازجمله مثلا علم و دانشگاه و قدرت و ثروت و حتی آرمان‌هایی چون برابری و آزادی، فقط به‌مثابه «فرصت» فهمیده شوند، در نبودشان، مرگ نه یک انتخاب، بلکه تنها امکانِ باقی‌مانده خواهد بود؛ زیرا اگر همه‌چیز «فرصت» تلقی شود، این بدان معنی است که برای آن جامعه، اصل بر مرگ است و زندگی اصولا چیزی بیش از یک فرصت نیست که آن هم اگر با رنج همراه شود، دیگر دلیلی برای زندگی نمی‌ماند، پس باید هرچه زودتر بدان اصل (مرگ) برگشت. باری، فهمیدن اینکه در این شرایط در جهان ایرانی چه می‌گذرد، به احتمال بسیار، شرط لازم فهمیدن علل انواع کثیر این خودکشی‌های جانگداز و نیز فهمیدن علل دیگر خودکشی‌هایی است که ظاهرا با مرگ آشکار انسان‌ها همراه نیستند، اما عملا در مرگ متداوم و خاموش هزاران هزار انسان جریان دارند. *در روزهای گذشته خبر خودکشی چند نفر از رزیدنت‌ها رسانه‌ای شد، ولی هنوز چگونگی و دلایل فردی آن شرح داده نشده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها