سرقت شیرآلات
زهرا مشتاق
فاطمه خانم ۷۳ساله است و در جوانی کارمند شرکت نفت بوده. اما بچه اولش را که حامله میشود، شوهرش دیگر اجازه نمیدهد سر کار برود و به این ترتیب او زنی خانهدار میشود با دو دختر و یک پسر و مردی که در تمام این سالها آزارش داده و پدرش را درآورده. موقع ناهار است. به اندازه یک اسب گرسنهام. اسم فاطمه خانم هنوز در فهرست غذا نیست. میزش را جلو میکشم. سوپ داغ را جلویش میگذارم و میگویم میل کنید. میپرسد پس خودتان چه؟ میگویم میل ندارم. با اشتها شروع به خوردن میکند. روی سوپش آبلیموی یک بار مصرف را که خیلی سخت باز میشود، میریزم. ظرف ماست کوچک را برایش باز میکنم. یک بشقاب کوچک کاغذی بر میدارم. غذا زرشکپلو با مرغ است. عطر خوشی دارد. چند قاشق برنج و تکهای مرغ برمیدارم و بقیه را میگذارم جلوی فاطمه خانم. میگوید پس خودتان چه؟ جواب میدهم خیلی گرسنه نیستم و شروع به خوردن میکنیم. داخل زرشکپلو پر از رشتههای باریک هویج خوشمزه است. به اندازه یک قورباغه تشنهام و قورت قورت آب مینوشم. فاطمه خانم باید ماسک اکسیژن بزند. میگویم صبر کن. بعد با اسپری الکل، ماسک را ضدعفونی میکنم. مدام سراغ پرستارها را میگیرد که چرا نمیآیند آنژیوکت بزنند و سرمهایش را آغاز کنند. میگویم صبور باشید. حالا چندروزی قرار است اینجا باشید. اضطراب دارد.
مثل دختر کوچولویی است که همه چیز برایش تازگی دارد یا میتواند موجب نگرانیاش شود. میگوید خواهر خودم هفته قبل همین جا بستری بود. بعد به یکباره گریه میکند و میگوید خواهر بزرگترم هفته قبل به دلیل کرونا مرد و صورتش از گریه مچاله میشود. یواش شانههایش را نوازش میکنم تا آرام شود. پسرش با ماسک و کاور از راه میرسد. کارهای بستریشدن مادرش را انجام داده و برایش آبسیب و آبهویج طبیعی آورده. اما یادش رفته کیف و تلفن دستی و داروهای مادرش را بیاورد. تازه باید برود سراغ کارهای پدرش و او را ببرد سیتیاسکن. پسر جوان مهربان است و فاطمه خانم مدام سؤال دارد. کی برمیگردی؟ داروهایم را چه کار کنم؟ تلفنم را میآوری؟ یکدفعه غذا میآورند. میگویم این غذا سهم شماست، میل کنید. مرد جوان از سر و رویش خستگی میبارد، تشکر میکند. ولی در آخرین لحظه نمیخورد. میگوید بههرحال بخش کروناست. من دیگر اصرار نمیکنم. فاطمه خانم زن منظمی است. ظرفهای غذا را جمع میکند و میریزد در سطل آشغال مخصوص. قدیمها در بیمارستان ظرفهای استیل بود. از یکی از آقایان بهیار میپرسم چون بخش کروناست ظرفها یکبارمصرف است یا تمام بیمارستان چنین است. نمیداند. فکر میکنم تولید این همه ظرف پلاستیکی چه فاجعهای است. صبح زود است. داروها و سرمهایم را آوردهاند و پرستار قبلی در حال تحویل شیفت به پرستار بعدی است. پرستار مرد جوانی است که با خط خوش سطح اکسیژن بیماران را با دو رنگ قرمز و آبی ثبت کرده است. زن پرستار میگوید این چیست؟ اینها که همه قرمز است. یعنی سطح اکسیژن بیماران چقدر پایین است و.... دلم نمیخواهد ادامهاش را بنویسم. ولی دوست دارم بپرسم چرا تعداد کادر درمان و حقوق و کارانه آنها این اندازه پایین است که ممکن است در انجام مسئولیتهایشان دچار خلل و در نتیجه آسیب مستقیم به بیمار شوند؟ در همین مدت بیماری، اورژانس مرا به چندین بیمارستان دولتی برده و تقریبا شیرآلات تمام سرویسهای بهداشتی عمومی مورد سرقت قرار گرفته بودند. یکی، دو شیر باقیمانده هم پلاستیکی و با طناب و زنجیر بسته شده بودند. حتی ظرفهای مخصوص مایع دستشویی نیز دزدیده شده یا خالی بود. آن هم در چنین شرایطی که بیمارستانها فوقالعاده آلوده و مراجعان نیازمند شستن مداوم دستها هستند. معنای غیرمستقیم همه اینها، نبودِ نظارت درست و کافی به دلیل نبود بودجه و پرسنل کاری و مسئولیتپذیر است.