آزادی از کار
كتاب كوچك «ماركس» نوشته تری ایگلتون سیزدهمین كتاب از مجموعه بیستوچهار جلدی «فیلسوفان بزرگ» انتشارات راتلج است كه با ویراستاری ری مونك و فردریك رافائل انتشار یافته است. این مجموعه به قلم اكبر معصومبیگی و به همت نشر آگه بهتدریج در حال ترجمه و انتشار است. از این مجموعه تاکنون مجلدهایی همچون دموكریتوس، ارسطو، دکارت، هگل، شوپنهاور و هایدگر منتشر شده است. هریك از كتابهای این مجموعه که نزدیك به 60 صفحه است، عنوان خاصی دارد و عمدتا به یكی از بنیادیترین جنبههای كار فیلسوفان مورد بحث میپردازد: برای نمونه كتاب هگل درباره فلسفه و دین، عنوان كتاب هایدگر، «تاریخ و حقیقت در هستی و زمان» و عنوان كتاب حاضر، «ماركس و آزادی» است. ایگلتون در کتاب «مارکس» چکیدهای از فلسفه و سیاستورزی این متفکر به دست میدهد و میگوید از نظر مارکس ما هنگامی آزاد میشویم که بدون انگیزه ضرورت جسمانی تولید کنیم و همین سرشت است که در نظر مارکس گوهر همگی ما را تشکیل میدهد. ایگلتون، با ذکر این نکته که مارکس بیشتر دغدغه تفاوت دارد تا برابری، توضیح میدهد که از دید مارکس آزادی مستلزم خلاصی از کار تجاری است: «آزادی همانا نوعی افزونی آفریننده بر آن چیزی است که به لحاظ مادی ضروری است». ایگلتون شرحی کلی در باب ارتباطهای میان تولید، کار و مالکیت عرضه میکند، مفهومهایی که در واقع هسته اصلی اندیشه مارکس را تشکیل میدهند. سپس شرحی از اوتوپیای مارکس به دست میدهد: «این اوتوپیا جایی است که در آن کار خودکار میشود، بهنحویکه لذت از یک هلو یا خشنودی از یک کوارتت زهی همان اندازه جنبههایی از خودتحققبخشی ما به شمار میآیند که ساختن سدها یا تولید سریع چوبرختی». کتاب از چند فصل کوتاه تشکیل شده: فلسفه، انسانشناسی، تاریخ و سیاستِ مارکس مباحثیاند که ایگلتون به صورت گذرا به آنها میپردازد اما به سبک و سیاق همیشگی خود این چکیده کاربردی اهم رئوس اندیشه مارکس را شرح میدهد و خواننده میتواند به فشردهترین صورت با تفکر مارکس آشنا شود. مترجم در مقدمه کوتاه خود مینویسد: «ایگلتون بر آن است که در سوسیالیسم مارکس، در سوسیالیسم فردایی، و نه سوسیالیسم کاریکاتورواری که تاکنون به بشر عرضه شده، عرصه زندگی و تولید بیشتر به عرصه زیباییشناسی میماند، عرصهای که بینیاز از ضرورتها و نیازهای بیرونی است و در آن سرانجام ارزش کاربردی (مساوی با ارزش استفادهای، ارزش مصرفی) بر ارزش مبادلهای چیرگی میگیرد؛ و کار نه زحمت و اجباری بردهوار، بلکه نیازی مبرم به خودپروری و آزادساختن نیروهای آفریننده آدمی خواهد بود» (ص 8). در فصل اول ایگلتون با خوانش تز یازدهم مارکس درباره فوئرباخ، مارکس را در زمره پادفیلسوفانی همچون کیرکگور، نیچه، هایدگر، آدورنو، بنیامین، ویتگنشتاین، ژاک دریدا و ریچارد رورتی قرار میدهد که نزد ایشان چیزی اساسا آشفته درباره تفکر فلسفی زمانهشان وجود دارد. از نظر اینان خود فلسفه، و نه فلان موضوع آن، به صورت فعالیتی سخت شبههناک درآمده و بههمیندلیل میخواهند یا از کل طرح به دلایلی که به لحاظ فلسفی همچنان جالب توجه باقی میماند فراگذرند، یا راهی بیابند تا آن را کاملا براساس طرحی نو دراندازند، هدفی که در نظر بسیاری از این اندیشهوران به معنای پدیدآوردن شیوه تازهای در نگارش نظری است. بسیاری از این متفکران در پی خالیکردن باد ادعاهای متافیزیکی فلسفهاند و میکوشند این ادعاها را با چیزی به ظاهر بنیادیتر غافلگیر کنند: هستی، قدرت، تفاوت، شکلهای عملی زندگی یا درمورد خود مارکس «شرایط تاریخی» (ص 16). از نظر مارکس هستی اجتماعی اندیشه را پدید میآورد، اما خود هستی اجتماعی در اندیشه ادراک میشود. بااینهمه مارکس میخواهد ادعا کند که هستی اجتماعی بنیادیتر است، همانگونه که میخواهد ادعا کند که «زیربنا»ی مادی جامعه موجب پدیدآمدن «روبنا»ی فرهنگی، حقوقی، سیاسی و ایدئولوژیکی آن میشود. در ادامه «نظریه اقتصادی تاریخ» مشهور مارکس شرح داده میشود و به مفهوم مارکسیستی ایدئولوژی میرسد. ایگلتون نشان میدهد که مارکس مانند تامس هابز مادهباوری «مکانیکی» نیست که در آگاهی به چشم بازتاب محض اوضاع بنگرد، بلکه مادهباوری تاریخی است، به این معنی که میخواهد خاستگاه، منش و کارکرد اندیشهها را بر حسب شرایط تاریخی که بدان تعلق دارند توضیح دهد. در فصل دوم مفهوم مهم «وجود نوعی» نزد مارکس بررسی میشود. این مفهوم به آن شکل مشترک طبیعت مادیای اشاره دارد که هستی ما را تشکیل میدهد. انسانشناسی سیاسی مارکس از مفهومی بسیار گسترده از کار، یعنی به عبارتی، از مفهوم انسان به منزله سرچشمه زندگی اجتماعی مایه میگیرد. مارکس تقسیم کار را راهی ضروری برای کمالبخشی و بهبود نیروهای تولیدی میداند؛ اما از دید او تقسیم کار همچنین متضمن نوعی بیگانگی است که در آن نیروهای انسان به شیوههای یکسویه فلجکنندهای تحقق مییابند. به زعم مارکس بیگانگی فرایندی چندگانه است: کارگر را از طبیعت، از فراورده کارش و از خود فرایند کار و از تنش جدا میسازد، اما همچنین از آن فعالیت حیاتی جمعی جدا میکند که او را بهراستی به صورت موجودی انسانی درمیآورد. ایگلتون در اینجا قطعات مشهور مارکس درباره پول را بازگو میکند: «پول روسپی همگانی، پاانداز همگانی مردان و مردمان است، پول نوعی زبان آشفته است که در آن همه کیفیتهای انسانی و طبیعی به هم میریزند و وارونه میشوند و همه چیز میتواند به طرزی جادویی به چیز دیگری مبدل گردد» (ص 48). در بحث ماتریالیسم تاریخی مفهوم کلیدی مارکس «شیوه تولید» است. غرض او از این مفهوم ترکیب به لحاظ تاریخی ویژهای از نیروهای تولیدی معین با روابط تولیدی معین است. منظور او از «نیروها» ابزارهای تولیدی گوناگون همراه با نیروی کار انسان است. دستگاه بافندگی یا کامپیوتر نیرویی تولیدی است و قادر است ارزش تولید کند؛ اما اینگونه نیروهای مادی فقط در چارچوب روابط تولیدی اجتماعی ویژهای ابداع میشوند، توسعه مییابند و به کار گرفته میشوند و مقصود مارکس از این روابط تولیدی اجتماعی ویژه عمدتا روابط میان آن کسانی است که ابزارهای تولید را در اختیار دارند و بر آنها مسلطاند و آن ندارهایی که نیروی کارشان را در اختیار آن کسان میگذارند. در یک خوانش مارکس، تاریخ را نیروها و روابط تولیدی پیش میبرند که در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند. فصل آخر این کتاب فشرده به سیاستورزی مارکس و مفهوم انقلاب سوسیالیستی نزد او میپردازد. تعریف «انقلاب» از نظر مارکس بیشتر با خلع یک طبقه دارنده و جایگزینی آن با طبقهای دیگر ملازمه دارد تا با سرعت، ناگهانیبودن یا خشونت در فرایند دگرگونی اجتماعی، هرچند به نظر ایگلتون او این نیروی شورشگرانه را در ساختن سوسیالیسم دخیل میشمارد.