درسهایی از «ویکتور فرانکل» برای دانشورزان
شیرین بقایی
چند هفته قبل در ایران کتاب بسیار مهمی به چاپ رسید. «آری به زندگی- در کشاکش ناملایمات» اثر درخشان روانپزشک نامور اتریشی، «ویکتور فرانکل». در ایران نام «ویکتور فرانکل» پربسامد و شناختهشده است، بهویژه آنکه کتاب دیگر او با نام «انسان در جستوجوی معنا» در ایران و جهان بسیار خوش درخشید. اندیشه، جهانبینی و نگرش «فرانکل» به زندگی آنچنان استوار است و دلنشین، گویی برای تمام زمانها و مکانها کارکرد دارد. در این مقاله قصد دارم پیام و جان کلام «فرانکل» را به طور خاص به اجتماع دانشی و پژوهشی ایران منتقل کنم و نشان دهم آنچه «فرانکل» میگوید آب گوارایی برای گلوی خشکشده پژوهشگران راستین کشورمان است.
روزگار سخت «فرانکل» گویی همهچیز آرامش قبل از توفان بود. «ویکتور فرانکل» جوان درحالیکه روانپزشکی موفق بود، تصور نمیکرد چه روزگار سختی پیشرو دارد. هنوز توپهای جنگ جهانی دوم به صدا درنیامده بود و از دل اروپا اژدهای بلعنده جان میلیونها نفر سر برنیاورده بود که «فرانکل» جوان نگرههایی (تئوریهایی) را در جهان روانپزشکی در سر میپروراند. ناگهان جنگ شروع شد. جنگ جهانی دوم که برای همیشه روند تاریخ بشر را دگرگون کرد. مرزهای اخلاق جابهجا شدند و جانهای بیگناه بسیاری در آتش جنگ سوختند. نهتنها یهودیان، بلکه اروپاییان، آسیاییها و البته مردمان کشور کهن ایران هم گرفتار اژدهای جنگ شدند. کم نبودند مادرانی که فرزندان رشید خود را از دست دادند، زنانی که بیوه شدند و بدون همسر ناچار بودند با هزاران مشکل دستبهگریبان شوند. کودکانی که طعم یتیمی را چشیدند و دلباختگانی که هرگز به هم نرسیدند. جنگ بلای خانمانسوزی بود که گریبان بشر را گرفت. این نخستینبار نبود که جنگی درمیگرفت، اما نخستینبار بود که برخی فجایع در ابعادی وسیع رخ میداد. استفاده از سلاحهای کشتارجمعی، استفاده از سلاحهای شیمیایی، استفاده از بمب هستهای در دو شهر ژاپن، تجاوز به زنان در مقیاس کلان، کورههای آدمسوزی و دهها مورد دیگر. در این میان از قطع عضو هزاران و هزاران نفر و نیز اختلال روانی میلیونها انسان بیگناه چشمپوشی میکنیم که خود فاجعهای تمامعیار بود. در چنین جوی «فرانکل» جوان که با بانویی زیبارو با نام «تیلی» زندگی مشترک را آغاز کرده بود، گرفتار جنگ شد. «فرانکل» یهودی بود و خیلی زود به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شد. در اردوگاه بنا به روایت کتاب خوشاقبال بود که سرنوشتش به کورههای آدمسوزی گره نخورد و مبدل به اسیری در اردوگاهها شد. نخست اردوگاه آشوویتس و سپس داخائو. او بیش از هزار روز را در سختترین شرایط زندگی در اردوگاه کار اجباری گذراند و بدتر از آن، همسر عزیزش را به همراه فرزندش که هنوز در شکم «تیلی» بود، از دست داد. «تیلی» نه با مرگی آرام بلکه در شرایطی بهراستی سخت درگذشت. علاوه بر همسر باردارش، برادر، پدر و مادرش هم جان خود را از دست دادند. جنگ که تمام شد، «فرانکل» با تمام رنجشهایی که داشت، با تمام آسیبهای جسمی و روانی که بر شانههایش حس میکرد، زیستنِ معنادار را از سر گرفت. او با دیگر بانویی به خوبی همسر نخستش پیوند بست، صاحب فرزند شد و از همه مهمتر در شناساندن و هرچه عمیقترکردن رویکرد و نگرهاش به زندگی خود و دیگران کوشید. روزگار سخت پژوهشگران راستینِ ایرانی اجازه دهید دوربین را به سمت دیگری بچرخانیم. به زمان و مکان خودمان؛ به ایران سال 1400 هجری خورشیدی. هدف اصلی من در این مقاله نشاندادن میراث و پیام «فرانکل» برای اجتماع علمی ایران است، اما پیش از هر چیز لازم است کمی شرایط و محیط اجتماعی و روانی جامعه دانشورزی ایران را با مشکلاتی که به پایش پیچیده، زیر ذرهبین ببریم. لازم است توضیح دهم از عبارت «پژوهشگران راستین» استفاده کردهام؛ چون شوربختانه یکی از آفتهای دانش در ایران پژوهشگران ناراستین است که با نامهای گوناگونی همچون نورچشمیها، استادنماها، استادان سفارشی و جز آن خوانده و شناخته میشوند؛ اما روی سخن من با پژوهشگران راستین است. مردان و زنانِ جوان و پیری که بار سنگینی بر دوش دارند. تکلیف پژوهشگران ناراستین هم معلوم است؛ مانند کسانی هستند که از در توجیه وارد میشوند یا اساسا چنین موضوعهایی برایشان محلی از اعراب ندارد. از مهمترین مشکلات جامعه دانشی ایران ساختار ناکارآمد است. برای اینکه این موضوع را با مثال شفافی نشان دهم، اجازه دهید به خاطره یکی از دوستان داروسازم که در زمینه علوم سیاسی هم پژوهش میکند، بپردازم. دوستی داروساز تعریف میکرد که چند سال پیش در یک مرکز تحقیقاتی کار میکرد. رئیس مرکز یکی از بهاصطلاح رجال سیاسی کشور است و مدیر بخشی که دوست داروساز ما کار میکرد، دانشمندی کاربلد و فارغالتحصیل دانشگاه هاروارد. یکی از کسانی که در آن مرکز پژوهشی کار میکرد خانم جوان دانشآموختهای بود که برادرزاده رئیس بود؛ برادرزاده رجل سیاسی. این خانم بعد از مدتی جملهای را گفت و ایران را ترک کرد. او گفت: اینجا نمیشود کار کرد. مستقل از اینکه گوینده کیست و در حال حاضر کجاست، مستقل از اینکه عموی ایشان رئیس بودند، این جمله پرتکرار نشان از یک مشکل اساسی دارد؛ اینکه ساختار جامعه علمی و دانشگاهی ایران ناکارآمدی دارد. مشکل دیگری که مدتهاست گریبان کشور و در صدر آن جامعه علمی را میفشارد، تحریمها هستند: سازوکار تحریم، عامل و بانی آن. دانش پدیدهای نیست که بتوان در انزوا آن را بهراحتی پیش برد، فناوری و نیز فنآوری هم چیزی نیست که بتوان از صفر تا صد آن را در کشور ساخت و بینیاز از اندرکنش با جهان بود. از منظری که به تحریمها نگاه کنیم، سایه سنگین آن روی دوش جامعه علمی است. ممکن است این خطا پیش آید که رشتههای دانشهای زاستاری و مهندسی در تیررس هستند و سایر شاخهها همچون دانشهای انسانی و هنر آسیب نمیبینند، اما چنین نیست. تحریم دانش و فناوری را فلج میکند، به فساد اقتصادی دامن میزند و توان اقتصادی کشور تحلیل میرود. در چنین شرایطی است که جامعه درگیر نیازهای نخستینِ خود میشود و دیگر حوصله هنر و ادبیات را ندارد. از سوی دیگر ایران کشوری نوبهپاخاسته نیست. پیشینهای از فرهنگ و تمدن دارد و فراتر از این مرزهای جغرافیایی مرزهای فرهنگی و تمدنی دارد. در شرایط تحریم پژوهشگران دانشهای انسانی و هنر و ادبیات امکان سفر به کشورهای دیگر را بسیار اندک دارند و امکان معرفی و شناساندن توانمندیهای ایران در این زمینهها کم و کمرنگتر میشود و حتی بدسگالان در دیگر کشورها را به این خیال خام میکشاند که میراث ایران را به نام خود ثبت کنند. موضوع دیگری که بد نیست به آن هم اشاره کنیم و درواقع زیرمجموعه ساختار ناکارآمد است، قوانین دستوپاگیر است. بعد از درگذشت بزرگبانوی ریاضیات ایران و جهان، زندهیاد «مریم میرزاخانی»، یکی از ریاضیدانان کشورمان جمله تأملبرانگیزی گفته بود. او با اشاره به تعداد کم مقالات «مریم میرزاخانی» اظهار کرده بود که اگر زندهیاد «میرزاخانی» میخواست در ایران هیئت علمی شود، به خاطر تعداد کم مقالات در دوره حرفهای خود چنین اقبالی را پیدا نمیکرد. همین داستان تلخ کوتاه مقصود مرا از قوانین دستوپاگیر میرساند و نیاز به شرح بیشتر نیست. ازجمله مشکلات دیگر جامعه علمی ایرانِ امروز مشکلات مالی و گاهی محدودیتهای اجتماعی است. کیست که نداند حقوق دانشجویی یک دانشجوی دکتری در کشورهای پیشرفته از حقوق استادی یک هیئت علمی بیشتر است. محدودیتهای اجتماعی را هم به این سختیهای ناروا بیفزایید. از نپاهش نامحسوس تا موارد دیگر حتی در حد پوشش فردی. در کنار همه این مشکلات این را هم همچون سنگی بر دوش پژوهشگران بیفزایید که هرچند روی کاغذ همه میگویند علم رقابت نیست و همکاری است، اما در دنیای واقعی علم رقابتی تنگاتنگ است. پژوهشگر راستین ایرانی با کوهی از مشکلات حس میکند در رقابت با همتایان خارجی خود که در بسیاری موارد از او کمهوشتر و کمتلاشتر هستند، عقب مانده است. از تجهیزات آزمایشگاهی بگیرید تا دسترسی آزاد به منابع و سفرهای علمی و سهلبودن چاپ مقاله. «فرانکل» به ما چه میآموزد؟ حال با این شرایط دشواری که در بالا گفتم، «ویکتور فرانکل» به ما چه میآموزد؟ قبل از اینکه بگویم «فرانکل» به ما چه میآموزد میخواهم یادآوری کنم آنچه «فرانکل» میگوید برگرفته از سالهای سختی است و تجربههای جانکاهی که از سر گذراند. بنابراین آنچه میگوید نهفقط پشتوانه دانشی بالایی دارد؛ چیزی است که با گوشت و پوست و استخوان چشیده است. نخستین درس «فرانکل» را از زبان او بخوانیم. او خطاب به شاگرد یک خیاط چنین گفت که اگر کارش را تمیز و مرتب و با دقت انجام دهد، مهمترین کاری را که باید، انجام میدهد. در شرایط فعلی پژوهشگر راستین نباید خود را با همتایانش در بهترین مراکز پژوهشی جهان مقایسه کند و نیز نباید مسئولان ارزشگذاری ناعادلانهای کنند. حقیقت این است که با دست خالی و فشارهای متنوع نام بردهشده، نمیتوان کاری همتراز با پژوهشگرِ غرق در امکانات انجام داد. نه پژوهشگر ایرانی و نه مسئولان نباید چنین انتظاری داشته باشند. با دوربین «فرانکل» به این داستان بنگریم، فسخ این ارزشگذاری میتواند حتی آسایش روانی به دنبال بیاورد و چهبسا به بهبود کار پژوهشی منجر شود. همین دوره کرونا را در نظر بگیرید. پزشکان و پژوهشگرانی بودند که بیش از یک سال را به دور از شرایط پژوهشیِ استاندارد به مداوای بیماران و مهار آن در کشور پرداختند. کاری که این عزیزان انجام دادند، شاید بیاغراق برجستهتر از چاپ مقالات در ژورنالهای طراز اول باشد. به زبان ساده «فرانکل» به ما میگوید بکوشیم عظمت در نگاه ما باشد نه در آن چیزی که به آن مینگریم. توصیه دیگر «فرانکل» حلقه دوستان است. در شرایط سخت هرچه بیشتر حلقه دوستانِ پژوهشگران شکل گیرد و با هم در تعامل سازنده باشند، بهتر کار خواهند کرد. انسان موجودی اجتماعی است و روابط سازنده اجتماعی میتواند توان ذهنی و روانی را بهشدت افزایش دهد. «فرانکل» در کتاب «آری به زندگی» نکته مهم دیگری را هم یادآور میشود؛ اینکه برخی واژگان نیاز به بازتعریف دارند. رنج، شادی، موفقیت، پیشرفت و بسیاری واژگان دیگر نیاز دارند در ساختار فضا-زمان خود تعریف شوند. اجازه دهید با داستانی از جنگ ایران و عراق موضوع را باز کنیم. در سال 1361 وقتی نیروهای ایرانی در آستانه بازپسگیری خرمشهر بودند و ایرانیها به لطف حماسههای فرزندان رشیدشان ارتش قدرتمند عراق را زمینگیر کرده بودند و محاصره، ستاد مشترک ارتش عراق بیانیهای صادر کرد و خطاب به نیروهای عراقی گفت: قهرمان کسی است که بتواند جان خود را نجات دهد. عراقیهای بسیاری فرار کردند و بسیاری هم اسیر شدند. این مثال را زدم تا نشان دهم تا چه حد تعریف واژگان بسته به زمان-مکان است. شاید در شرایط فعلی تعریف پژوهشگر خوب متفاوت از تعریفش در زمانی دیگر یا کشوری دیگر باشد. «فرانکل» به ما میآموزد مهم معناداربودن کاری است که پژوهشگر انجام میدهد. چه آن پژوهشگر در دانشگاه هاروارد باشد، چه در ایران و بخش عفونی بیمارستانی در جنوب کشور و چه پزشکی از آسیا در قلب آفریقا، در حال خدمترسانی به روستاهای فقیر در پزشکان بدون مرز. میراث «فرانکل» برای پژوهشگران امروز ایران «ویکتور فرانکل» سالهای طولانی پس از جنگ به دنیای دانش بازگشت. او برای چندین و چند سال رئیس پلیکلینیک عصبشناسی وین- پایتخت اتریش- بود. در تمام مدت پس از جنگ تا واپسین دم حیات پربارش دست از مداوا برنداشت و از نوشتن و پژوهش پا پس نکشید. شاید لازم باشد کمی پَرسونتر به میراث «فرانکل» برای جامعه علمی ایران نگاهی بیندازیم و درسهای مهم را فراگیریم. نخستین چیزی که میتوان از «فرانکل» آموخت تابآوری شرافتمندانه در دوره سختیهاست. به نظر میرسد این جمله به حد کافی روشن است و به توضیح بیشتر نیاز ندارد. موضوع دیگری که «فرانکل» روی آن به طور عام تأکید دارد، معناداربودن رنج در زندگی است. میتوان از گفته «فرانکل» چنین نتیجه گرفت که دشواریهای کار پژوهشی در ایران، مستقل از اینکه خاستگاه آن داخلی باشد یا خارجی، مستقل از اینکه ساختار ناکارآمد و کارشکنی باشد یا تحریم، برای پژوهشگر راستین معنادار است. معناداربودن رنجهای دانشمندان ایرانی در این زمانه ناشکیبا گنج بزرگی است که دستاورد آن حس مسئولیت در قبال رشد، پیشرفت و توسعه ایران است. «فرانکل» در کتاب «آری به زندگی» جمله درخشانی دارد. او میگوید: این ما نیستیم که از زندگی بپرسیم زندگی چه معنایی دارد؛ بلکه زندگی از ما میپرسد که چه معنایی به آن میدهیم. ترجمان دیگر این جمله چنین است: پژوهش وظیفه پژوهشگر راستین است و یادمان باشد وقتی تلاشمان بر این باشد که به زندگی معنا دهیم و وظیفه پژوهشگری خود را به جا آوریم؛ هر آنچه انجام دهیم ارزشمند و معنادار و درخور تحسین است. زندگی «فرانکل» درس مهم دیگری هم دارد. شاید «فرانکل» گمان نمیکرد در لحظاتی که در صف اسیران اردوگاه کار اجباری بود و در شدت ضعف پوست بر استخوانش چسبیده بود، همسرش اندوهبار درگذشته بود و هر آن ممکن بود کشته شود یا سوزانده شود، زمانی به دور از جنگ بار دیگر در کلینیک خودش به مداوای بیماران خواهد پرداخت، با فرزندش بازی خواهد کرد و در دنیای روانپزشکی سبکی را بنا خواهد کرد. میتوان اینگونه نگاه کرد که سختیها خواهند گذشت و روزگار بهتری از راه خواهد رسید؛ برای ما یا برای نسل فردا. آری به زندگی و توسعه علمی کشور کتاب «آری به زندگی» که دربردارنده چند سخنرانی مهم «فرانکل» است، فراتر از عموم جامعه، فراتر از پژوهشگران که مخاطب این مقاله بودند، درس مهمی برای کشور دارد. در جهانبینی «ویکتور فرانکل» انسان موجود بسیار ارزشمندی است؛ حتی اگر به لحاظ جسمی کاملا ناتوان باشد. برای روشنترشدن این موضوع اجازه دهید جملهای را از زبان «فرانکل» بگوییم: دولتی که به لحاظ اقتصادی به چنان وضع وخیم و استیصال رسیده که به منظور حفظ بودجه و کاهش هزینهها کالاها و تسهیلاتی را که درصد ناچیزی از شهروندان بیمار و درمانناپذیر به آن متکی هستند، حذف میکند، مدتهاست که به لحاظ اقتصادی به آخر خط رسیده است. باری، در نگاه «فرانکل» تکتک انسانها ارزشمند هستند. یادمان باشد که توسعه امری بسته به انسان است و بدون انسان توسعهیافته که رنجها و دستاوردها و بودنش معنادار است، کشور توسعه نخواهد یافت. «فرانکل» در این کتاب چراغ دیگری را هم روشن میکند؛ اینکه افراد جامعه و آحاد مردم نگرشی «رو به آینده» داشته باشند. رو به آینده بودن یعنی اینکه ماندن در سختیها و دشواریها را سرنوشت محکوم و تقدیر فردی و جمعی ندانیم. درواقع باور داشته باشیم که زندگی به معنای عام و زندگی پژوهشی به معنای خاص و مقصود این مقاله ارزشمند است و باید برای حفظ و ارتقای آن تلاش کرد. توسعه علمی ایران جز با دستان توانمند پژوهشگران راستین محقق نخواهد شد و «فرانکل» بهخوبی نشان میدهد انسانی که رنجها و دشواریهایش معنادار باشد، تابآوری شرافتمندانه داشته باشد، نگاهی رو به آینده داشته باشد، حلقه دوستان خوبی را شکل دهد و حس مسئولیتی در قبال خود، نسل کنونی و نسل آینده داشته باشد، گنجی بزرگ و ارزشمند به شمار میرود.