|

آزمودم، مرگ من در زندگی است

حسن فتاحي

بهانه نوشتن این یادداشت، کوچ نابهنگام رفیق عزیزی است که چند هفته پیش، دور از خانه پدری و سرزمین مادری، در پی ابتلا به ویروس کرونا، چشم از جهان فروبست و با کوچ خود روزهای متوالی چشمان همسر، خانواده و دوستانش را اشک‌ریزان کرد. دوستی من و «طاهامهدی کامکار» به سال‌های دور بازمی‌گردد؛ بیش از دو دهه، سال‌های دبیرستان. دوستی من و طاها از هفته اول مهرماهِ نخستین سال دبیرستان آغاز شد. دبیرستانی که ما درس می‌خواندیم در نوع خود کم‌نظیر بود. آن زمان برای ورود به آنجا باید امتحان ورودی می‌دادیم و پس از قبولی امکان درس‌خواندن در آنجا فراهم می‌شد. امروز را نمی‌دانم، اما آن سال‌ها هنوز رگه‌هایی از اصالت و استواری پیشین را داشت و قدیمی‌ها به آن کالج ملی می‌گفتند. کلاس‌های درس دل‌باز بود و هنوز وایت‌برد یا تخته سفید همه‌گیر نشده بود. حیاط بزرگی داشتیم و از هر چیز مهم‌تر کتابخانه مدرسه بود. در زمانه‌ای که اینترنت رواج چندانی نداشت و فایل کتاب‌ها هم به‌وفور در دسترس نبود، مثل امروز، کتابخانه مدرسه ما نعمت بود. کتابخانه در طبقه سوم یا چهارم ساختمان شماره دو بود. خود ساختمان هم بسیار خوب ساخته شده بود. اگر درست در خاطرم مانده باشد، نام شریف بابای مدرسه که مسئولیت پاکیزگی مدرسه را بر‌عهده داشت، آقای «نیک‌اندیش» بود. مردی به‌راستی نیک‌اندیش که حضور وقت و بی‌وقت ما را از صبح ساعت شش تا هشت شب صبورانه و با خوش‌رویی تاب می‌آورد. تکیه‌کلام ایشان این بود که مدرسه آمریکایی‌ساز است، یعنی خوب و محکم ساخته ‌شده است. کتابخانه برای من و طاها مثل بهشت بود. خوب به یاد دارم که بیش از 50 کتاب نجومی خوب وجود داشت و من در تمام دوره تحصیل عاشقانه کتاب‌ها را می‌خواندم. طاها از همان دوره دبیرستان به علوم رایانه، ادبیات و تاریخ ارادت داشت. مدرسه ما سالن رایانه داشت و هر دو نفر یا سه نفر پشت یک سامانه رایانشی می‌نشستیم. آن زمان به ما کار با ویندوز و پردازشگری با «سیستم عامل داس» را یاد دادند. در همان زمان زنده‌یاد پدرم هم در حال آموختن کار با رایانه بود. استاد پدرم، زنده‌یاد آقای «رضایی» بود؛ از نخستین افرادی که تحول رایانشی را دریافته بود و به پدرم پیشنهاد فراگیری‌اش را داد. آن روزها هر چقدر که طاهامهدی به رایانه و کار با آن علاقه داشت، من سربه‌هوا بودم و دنبال اخترشناسی. من و طاها تمام سال‌های دبیرستان را یا کنار هم می‌نشستیم یا در یک ردیف. بی‌اغراق با بی‌میلی که من نسبت به کار با رایانه داشتم، اگر اشتیاق طاها نبود و اگر روحیه به دیگری آموختن طاها نبود، در فراگیری علوم رایانشی به مشکل برمی‌خوردم. طاها یک گام یا بیشتر از کلاس درس جلو بود و به من هم سخاوتمندانه می‌آموخت. من هم هرچه می‌دانستم گاهی اوقات پیش استاد پدرم درس پس می‌دادم. آقای رضایی به شوخی می‌گفت: «طاها دیگه چی یادت داده». آن زمان رسم بر این بود که ما در مدرسه روپوش سفید بپوشیم و انگار همین دیروز بود که طاهامهدی و من روی پله‌های مابین دو ساختمان بنشینیم و از آنچه یاد گرفته‌ایم برای هم تعریف کنیم. طاهامهدی نخستین کسی بود که به آنچه از اخترشناسی آموخته بودم گوش فرامی‌داد و اگر امروز دانشجویان عزیز من سر کلاس سر ذوق می‌آیند، بخش زیادی را مرهون طاها هستم که با حوصله گوش می‌داد و با حوصله آموخته‌های خودش را یاد می‌داد. طاها به‌مراتب بیش از من کتاب‌خوان بود. از داستان‌های علمی-تخیلی به من آموخت تا دوره آثار درخشان ادبیات کلاسیک جهان. زمستان سال دوم دبیرستان را که صبح‌ها برای من آناکارنینا و بربادرفته تعریف می‌کرد، هرگز فراموش نخواهم کرد. سال‌های دبیرستان تمام شد و هرکس به سویی رفت؛ اما دوستی‌ من و طاها پابرجا ماند. من راه دانش‌های زاستاری را در پیش گرفتم و طاها راه مهندسی کشتی را برگزید. در دوره دبیرستان با کتاب‌ها سفر می‌کرد و مرا با کتاب‌هایی که می‌خواند به سفر در تاریخ ایران و جهان می‌برد و در جهان ادبیات سیر می‌کردیم. حالا خودش با کشتی به سفر می‌رفت. هر بار که از سفر بازمی‌گشت قراری می‌گذاشتیم، هدیه‌ای می‌داد و از جاهایی که رفته بود، صحبت می‌کرد. از فرهنگ‌های ملل و از صنعت و پیشرفت. مدتی را هر دو در تهران بودیم و من به‌تازگی وارد کار تدریس و ترجمه کتاب شده بودم. هر هفته با هم به باشگاه کشتی‌رانی می‌رفتیم و طاها سخاوتمندانه دست‌نوشته‌های مرا می‌خواند. آنچه طاها را متمایز کرده بود، زندگیِ ورای شغل بود. کتاب‌خوان و کتاب‌دوست بود و در‌عین‌حال مشعل دانایی را در دست داشت تا به دیگران بیاموزد. برای چندین سال متوالی سایتی را راه‌اندازی کرده بود و به رایگان مقالات علمی و فنی و تاریخی می‌نوشت. سایت تولید محتوای طاها از سایت‌های پیشرو در زمینه خودش بود. طاها در تمام سال‌ها عشق و اشتیاقش را به علوم رایانشی و برنامه‌نویسی با چندین زبان حفظ کرد و گام‌های ماندگاری برداشت. در دنیای دریانوردی کتابی را ترجمه کرد که به حقوق بیمه کشتیرانی ربط داشت. دوستی من و طاها و یکی، دو نفر از دوستان دبیرستان ادامه داشت و دارد و در تمام این سال‌ها روی دانش و رفاقتش حسابی ویژه باز کرده بودیم و راستش را بگویم هنوز هم حضور معنوی و مانای او را حس می‌کنم. طاهامهدی مثال عینی و مصداق بارز مردی بود که برای ایران عزیزمان چراغ دانایی را بی‌چشمداشت برافروخته بود. هم‌اکنون که مشغول نوشتن این یادداشت هستم، چشمانم اشک‌بار است، اما ندایی در درونم می‌گوید، نام طاها با آثاری که تولید کرده مانا و ماندگار است. امروز جسم او در میان ما نیست، اما ردپای او درحالی‌که مشعل دانایی در دست گرفته است، بر مسیر توسعه ایران حک شده است. طاها مرد دریاهای دوردست شد و به دوردست‌ها سفر کرد. حالا ما هستیم و کارهای نیمه‌تمام مردی که بسیار می‌دانست و بسیار آموخت و بسیار آموزاند. طاها اگرچه با بیماری همه‌گیر کرونا چشم از جهان فروبست، اما نام او و میراث او برای ما چراغ روشنی است که دانایی و دانش را در سیاره زمین بگسترانیم و امید داشته باشیم زمین باز هم فرزندان برومندی همچون طاها را خواهد دید. در بیماری همه‌گیر کرونا، خانواده‌های بسیاری عزیزان خود را از دست دادند، ازجمله دوست پژوهشگر کیهان‌شناسِ من، «طاهره رستمی» عزیز. ما هر دو تصمیم گرفته‌ایم به یاد مادر طاهره و به یاد طاها، کتابی را در کیهان‌شناسی ترجمه کنیم و به این دو عزیز سفرکرده تقدیم کنیم تا نام آنها چراغ دانایی نسل آینده شود.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها