واقعیت در لباس دروغ
شایان مرشدی
دروغ، در اغلب جوامع، امری نکوهیده است. دستکم در گفتوگوهای روزمره، دروغ و فریب تقبیح میشود. بااینحال تصور میکنم که میزان دروغ و فریب سیال در جامعه، نسبتی با میزان تقبیح آن ندارد؛ اما این دروغ چگونه شکل میگیرد و چه اثری دارد؟ وقتی درباره دروغ در این مقاله میگویم، منظورم آن زمانی است که فرد قصدمندانه، امری را خلاف آنچه حقیقت میپندارد، نمایان میکند. دروغ، شکلی از تخیل است. تخیلی که روایتی را میسازد که درواقع رخ نداده است یا در سطحی دیگر، چیزی را که رخ داده است، «تدوین» میکند. دروغ خیالاتی است که بهعنوان خیالات مطرح نمیشود. دروغ از هیچ ساخته نمیشود؛ یا بهتر بگویم تاروپود دروغ از حقیقتِ پنداشتهشده تشکیل شده است. دروغ حداقل به سه توانایی ذهنی وابسته است: اولا انسان باید قادر به تخیل باشد؛ دوم آنکه بتواند برای دیگری، ذهنیتی قائل باشد و نهایتا این توانایی که ما از منظر دیگری بتوانیم مسئله را ببینیم. دروغگویی، امری اجتماعی است که مخاطب دارد. این مخاطب میتواند «خود» باشد؛ اما در این شرایط هم، خود در نقش دیگری ظاهر میشود و در دروغ یا فریبِ خود، یک امر اجتماعی رخ میدهد؛ بنابراین باید توجه داشت که حتی دروغگویی نیز، به یک حداقلهایی از توانایی اجتماعی مغز نیاز دارد و برای مثال اگر کسی قادر به مشاهده یک مسئله از منظر دیگری نباشد، در دروغگویی نیز به مشکل میخورد. شاید بتوان گفت که دروغگفتن، یک توانایی خارقالعاده انسانی است که هرز رفته؛ بنابراین اگر کسی را میشناسید که هنرمندانه دروغ میگوید، شاید بهتر باشد او را به داستاننویسی دعوت کنید. اما در لحظه دروغ، چه اتفاقاتی رخ میدهد؟ فرد (به هر دلیلی) «تصمیم» به دروغگویی میگیرد. برای این تصمیم، یک «ارزیابی» منفی از راستگویی وجود دارد؛ یعنی راستگویی تخیل شده و واکنش مخاطب نامطلوب ارزیابی شده است. در این مرحله، بخش خودمهاری مغز فعال و راستگویی منتفی میشود. فرد، بنا بر تصور ذهنیای که از مخاطب دارد، دروغی را مبتنی بر ذهن تصورشده از مخاطب و خواسته خود، تخیل میکند. دروغ بهینه، تخیل شده و واکنش مخاطب نسبت به آن نیز تصور میشود. پس از این مرحله ممکن است دروغ گفته شود یا فرد باز هم خود را مهار کند. هدف از نوشته من، نگاه به این مرحله از دروغ است. زمانی که قصدِ دروغ میکنیم، دروغ در ذهن ما شکل میگیرد. یک روایتی شامل معنا، هیجان و تصویر، در مغز ما بازنمایی میشود و حال باید گفت که این روایت دروغ، در جهان وجود دارد. یکجایی در جهان (ذهن ما) هست که این روایت رخ داده و دیگر دروغ نیست. نکته دیگر آنکه این دروغ حتی اگر بیان نشود، در مغز ما وجود دارد و اثرش را میگذارد. ممکن است در آینده، ذهن ما دروغینبودن این تصور ذهنی را فراموش کند یا در کوتاهمدت، بنا بر تخیل ما از دروغ و واکنش دریافتی، رفتارمان نسبت به مخاطب دگرگون شود. درواقع خیالات ذهنی، وقتی تشکیل میشوند، دیگر جزئی از زندگی، ذهنیت و رفتار ما هستند یا اگر بخواهم خلاصه بگویم، آن چیزی که تصور یا بازنمایی میشود، دیگر وجود دارد و اثر میگذارد.