ادای دین به مجاهد مهاجر
غلامعلي رجايي
خبر دردناکی هفته گذشته دهانبهدهان گشت. محتشمیپور تسلیمناپذیر تسلیم کرونا شد. خبر درگذشت این یار مخلص و صحابی صادق امام، کام تلخ این روزهای ما را خیلی تلختر کرد. اساسا بههمیندلیل در سال 88 به نجف به هجرتی خودخواسته رفت تا شاهد برخی رویکردهایی که نمیپسندید نباشد. هر بار به عراق میرفتم و نجف مشرف میشدم، هر وعده نماز او را در حرم امیرالمؤمنین میدیدم. مسیر همیشگی او همان مسیری بود که امام 14 سال در محله خویش از منزل تا حرم طی میکرد. پس از زیارتی مختصر آرام و با تأنی به صحن وارد میشد و در صفوف نمازگزاران جا میگرفت. چه توفیقی داشت این همه سال هر سه وعده نماز را در حرم باشد. آدمها را از این صفات و خصال میشود بهتر شناخت. همین صفت در کنار سایر صفات سیدعلیاکبر محتشمیپور او را در چشم من بسیار بزرگ میکرد. آخرین بار که او را دیدم، سه سال پیش بود. همیشه با نهایت مهربانی و لبخند با من مواجه میشد. از حرم که بیرون آمدیم، پرسید تا کی نجف هستید؟ گفتم صبح به کربلا میروم، پرسید جایی مستقر شدهاید؟ گفتم هنوز نه، گفت بیا امشب را در خانه امام استراحت کن و من از خداخواسته اجابت کردم تا یک شب در خانهای بخوابم که امام 14 سال در آن در اوج غربت بود، به دور از ملتی که به آنها عشق میورزید و آنها را ولینعمت خود و خود را خادمشان میدانست.
سید عزیز سفرکرده ما دارای ویژگیهای ممتازی بود: اول: دست تقدیر چه کارها که با آدمی نمیکند. زندگانی مرحوم محتشمیپور از بدایت نوجوانی با امام پیوند خورد. دست از امام برنداشت و بعد از امام و ارتحال یادگارش کماکان سر ارادت و خضوع به نوه امام حضرت آیتالله سیدحسن آقا داشت. به نظرم این ثبات قدم برجستهترین خصوصیت او بود. دوم: محتشمیپور تا بود پروانهوار بر مدار حق سیر کرد. تا بود دست از حقگرایی برنداشت. دفاع او از حق و حمایتش از حق بسته به داخل ایران نبود، دل او در گرو همه مستضعفان عالم بود.
براساساین تا بود، در اندیشه دفاع از فلسطین و فلسطینیان و آزادی قدس شریف نفس کشید. سوم: بسیار خوشفکر بود و مؤسس. سفیر ایران که در دمشق شد، با مشاهده ظرفیت اندوخته شیعیان لبنان و جوانان متدین شیعه در جنوب لبنان در سال 1980 میلادی یکی از پایهگذاران ظرفیت سرشار و جریان بسیار مبارکی به نام حزبالله لبنان شد؛ هرچند به دلایل سلایق سیاسی بعدها این نقش او نادیده گرفته شد؛ اما تاریخ که فراموش نمیکند و در ورای تاریخ، خدای متعال این خدمت ستوده و مهم او را ارج خواهد نهاد. چهارم: تا بود گرفتار تعینات دنیایی نشد. در دمشق که بود، اسرائیل قصد کشتن او کرد و بمبی را درون پاکتی جاسازی کرد و او تعدادی از انگشتان دستانش را در راه مبارزه با اسرائیل از دست داد؛ اما این آسیب و جراحت اندک تردیدی در تداوم راهی که حق میدانست، در او پدید نیاورد. این جانبازی هیچ نمودی در زندگی شخصی او نداشت؛ پاک بود و خدمتگزار. پنجم: 75 سال از خدا عمر گرفت. لحظهای از خدمت دست نکشید و در این سالها خستگی را خسته کرد. کسی او را ناامید و مأیوس از طلب حق ندید. 12 سال آخر عمرش را به نجف پناه برد و دفتر امام را در نجف بهخوبی اداره کرد. همواره راه امام سرمشق او در زندگی پربارش بود. چه در نجف چه در مهاجرت به پاریس و چه در دوران امام و پس از آن همواره از امام دم زد. بر همین مبناست که نمیتوان از تاریخ مبارزات امام بدون نامبردن از یاران پاکباختهای همانند او و جناب سیدمحمود دعایی و جناب رحمانی و مرحوم فردوسیپور و... یاد کرد. ششم: مسئولیتهای مهمی از نمایندگی مجلس در دورههای سوم و ششم و وزارت در دولت مهندس موسوی داشت و در مسند وزارت کشور کوشید براساس رهنمودهای امام سیاست داخله کشور را با انتصاب استانداران شایسته انقلابی و در خط امام سامان ببخشد. هفتم: از بنیانگذاران مجمع روحانیون مبارز در زمان امام بود؛ مجمعی که به قول حجتالاسلام والمسلمین مجید انصاری در حسینیه جماران که دقایقی به توصیه حاج سیدحسن آقا خمینی بر بالای پیکر آرام خفته او در تابوت در مناقب و فضایل او سخنان کوتاه و مهمی گفت که همیشه در مجمع حضور داشت و پس از مهاجرت به نجف در ایام سفر به ایران در جلسات آن شرکت فعال داشت. هشتم: محتشمیپور عشق و ارادت خاصی به جدهاش فاطمه زهرا داشت. از مسئولیتها که کنار رفت، دست به تأسیس دارالزهرا در محله ولنجک زد؛ دارالزهرایی که مأمن وفاداران به راه امام در تهران شد. در مراسم ماههای محرم و صفر و ماه رمضان. هرچند این حسینیه هم از گزند به دور نماند و در تداوم فعالیتهایش وقفهها پدید آمد. این نوشته کمترین ادای دینی به ساحت آن مجاهد مهاجری است که اکنون در جوار مادرش در حرم حضرت سیدالکریم عبدالعظیم حسنی آرمیده است. خدایش بسیار بیامرزد که به ایران و ایرانی خدت کرد و مهجور اما سرافرازانه دنیا را ترک کرد و به جوار دوست شتافت. عاش سعیدا و مات سعیدا.