|

تحلیل روانکاوانه جمهوریت

محمود دهقانی.روان‌شناس بالینی، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران

اشتیاق یا خواست نخستین سنگ‌‌بنای هویت فرد و جامعه است، این اشتیاق (میل، خواست) انسان است که اراده و قصدمندی را میسر می‌کند. خواست و اراده هر دو مبنای شکل‌گیری عاملیت و منشأ اثر بودن افراد در جامعه هستند. قدرت اثرگذاری یا عاملیتِ برخاسته از اشتیاق و اراده، به افراد جامعه احساس مالکیت و مؤلفِ داستان زندگی‌ خود بودن را می‌دهد و همین مالکیت برخاسته از عاملیت جامعه است که هویتی را شکل می‌دهد که مردم نسبت به آن هویت عمیقا احساس تعلق، مسئولیت و مراقبت دارند. هویتی که به این شیوه شکل می‌گیرد، بسیار یکپارچه، اصیل، سرزنده، فعال، مستقل و امیدوار خواهد بود. چنین جامعه‌ای احساس می‌کند که مؤلف یا نویسنده‌ داستان زندگی خود است؛ داستانی که هویت اوست و نسبت به آن احساس دلبستگی و تعلق خاطر دارد و در نتیجه اشتیاق و اراده وصف‌ناپذیری برای مراقبت از آن دارد. درواقع روح حاکم بر چنین جامعه‌ای غریزه زندگی است و در جهت ساختن آینده‌‌ای بهتر و انسجامی هرچه بیشتر‌ حرکت خواهد کرد. اما اگر اشتیاق، اراده و عاملیت جامعه به هر نیتی محدود یا نادیده گرفته شود (حتی کاملا خیرخواهانه)، جامعه با احساس سردرگمی هویتی مواجه می‌شود و احساس می‌کند که داستانی به او تحمیل شده که متعلق به او نیست؛ داستانی که نه‌تنها در جهت خواست و اراده‌ او نیست، بلکه جسم و روح او را ابزارگونه در راستای خواسته و اراده‌ قرار داده‌ است. آنها ممکن است احساس کنند که هویت، به‌عنوان مهم‌‌ترین دارایی روانی‌شان در معرض سرقت روانی قرار گرفته است. نتیجه‌ این سناریو، رویارویی با هویتی است که مملو از استیصال و درماندگی است. مردم چنین جامعه‌‌ای احساس می‌کنند که خالق داستان زندگی خویش نیستند و نه‌تنها اشتیاق و اراده‌ای برای مراقبت از آن هویت ندارند، بلکه به دلیل احساس بیگانگی، خواسته یا ناخواسته در راستای تخریب هویتی حرکت خواهند کرد. در عمل روح حاکم بر چنین جامعه‌‌ای غریزه‌ پرخاشگری است و به‌شدت در خطر حرکت به سوی تخریب خود و دیگری خواهد بود. از‌این‌رو چون هیچ موهبتی بالاتر از حق انتخاب نیست، خطر تحمیل گزینه‌های درست به‌مراتب از پیامد انتخاب گزینه‌های نادرست بیشتر است. به زبان ساده اگر باورها و ارزش‌های ریشه‌دار جامعه در مقابل خواست، اراده و انتخاب مردم قرار داده شوند، در واقعیت در معرض نابودی قرار گرفته‌اند. اگر بر روی درونی‌ترین و اصیل‌‌ترین ارزش‌هایی که متعلق به جامعه است، یک کنترل بیرونی و جبری اعمال شود، آرام و خزنده آن ارزش‌ها و باورها تبدیل به بافتی بیگانه می‌‌شوند، به گونه‌ای که ممکن است جامعه چنین ارزش‌ها و باورهایی را به‌عنوان یک بافت غیرخودی پس بزند. چون ارزش‌ها و باورها، منابع گران‌بهای هزاران‌ساله و کهن فرهنگی هستند، حذف جنبه‌‌ انتخابی آنها، باعث تخریب این سازه‌‌های ارزشی و فرهنگی ریشه‌دار خواهد شد. همان‌طور که حس گیرافتادن در گرداب تقدیرزدگی می‌تواند بر زندگی یک فرد چیره شود، روح جامعه نیز از چنین تنگنایي در امان نیست، همان‌گونه که گاه، چند دهه از عمر یک انسان، تنها تکراری مذبوحانه از گذشته‌‌ او است، گاه قرن‌ها تاریخ یک جامعه نیز می‌‌تواند انعکاسی از چنین تکرار غم‌انگیزی باشد. این همان نیروی تکرار تاریخی است که می‌تواند نسل به نسل در هیبت‌هایی متفاوت با پویایی‌هایی تقریبا یکسان ظاهر شود. یک جامعه‌ تقدیرزده اساسا باور به این را که می‌ تواند کنترلی بر سرنوشت خود داشته باشد، از دست می‌ دهد و عمیقا احساس می‌ کند تنها باید در مقابل چیزی که به او تحمیل شده، تسلیم شود یا به شکلی فعالانه یا منفعلانه‌ با آن مقابله کند. وقتی که فرد یا جامعه‌ای بارها تلاش می‌کند تا از شر تقدیرزدگی رها شود و سرنوشت خود را آن‌گونه که می‌خواهد، به دست گیرد؛ اما هر بار محیط پیرامون او به گونه‌ای دستکاری می‌‌شود که مغلوب چنین شرایطی می‌‌شود، با پدیده‌ای مواجه هستیم که در علوم رفتاری «درماندگی آموخته‌شده» نامیده می‌شود. نباید فراموش کنیم که رفتارهای اجتماعی بر‌خلاف میل ما و حتی بر‌خلاف ارزش‌های ما، نه از بایدها و نبایدهای آرمان‌گرایانه، بلکه از قوانین خاص خود پیروی می‌‌کنند و نادیده‌گرفتن آنها اساسا به معنای چشم‌پوشی از قوانینی است که در نهایت مغلوب آنها می‌شویم. هر برگ از تاریخ، آشکارا هشدار می‌دهد که انکار، نفی یا بی‌اعتبار انگاشتن انتخاب یک ملت، می‌تواند احساس تعلق، مالکیت و هویت آنها را خدشه‌‌دار کند و بازگشت به انتخاب و اراده مردم می‌تواند به‌عنوان دقیق‌‌ترین سکان یک سيستم، عمل کند و در صورت نادیده گرفته‌شدن، می‌تواند جامعه را به ورطه آشفتگی بغلتاند. ما چه از دیار مردمان باشیم و چه از دیار دولتمردان، در نهایت چاره‌ای جز پذیرش و تبعیت از قوانین حاکم بر ذات علوم رفتاری نداریم؛ چون چرخ‌‌های بی‌رحم ارابه طبیعت بر محور قانون پایدار خود می‌چرخند و هر مانع هموار یا ناهمواری را از میان برمی‌‌دارند و بی‌‌رحمانه به راه خود ادامه خواهند داد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها