سلیقه سیاسی
تورج صابریوند
کسی که به یک نامزد انتخاباتی رأی میدهد، معیار انتخابش نه الزاما برنامهها و وعدهها و عملکردهاي اوست که بخش عمدهای از آن انتخاب حاصل سلیقه اوست. اما سلیقه آن معنایی که در پایان جدلهای روزمره و برای تمامکردن گفتوگو به کار میرود (هرکسی سلیقهای دارد، این هم سلیقه من است) نیست. سلیقه نشاندهنده بیواسطه ارزش داوریهای فرد است. سلیقه، یک داوری است. اینکه من از بین دو گزینه یکی را انتخاب میکنم، فقط یک ترجیح ساده بیعلت نیست. اینکه وقتی در برابر انتخابی قرار میگیریم، بلافاصله با دیدن چیزی یا لباسی یا کسی، گزینه مطلوبمان را انتخاب کنیم، نشان از این دارد که آن سلیقه چنان عمیق و چنان درونی است که برای انتخاب آنچه مطابق با سلیقهمان است، هیچ نیازی به تحلیل و محاسبه ندارد بلکه به نیمنگاهی میفهمیم که مطابق سلیقهمان است یا نه. هیچ دلیل منطقیای هم نمیتواند ما را به چیزی که با سلیقه ما سازگار نیست ترغیب کند یا ما را از آن منصرف کند. اینکه سلیقه چطور ساخته میشود، پاسخ سادهای دارد. سلیقه به مرور زمان در تجربههای زندگی روزمره ساخته میشود. اما ساده ساخته نمیشود. سلیقه عمر مدها را ندارد که با فصل تغییر کنند، سلیقه هرکس در طول دههها ساخته میشود. اینکه کسی میگوید سلیقه من در موسیقی، فلان موسیقی معاصر است یک ترجیح مجرد درباره صداها نیست بلکه داوری کلان است و اطلاعات زیادی درباره او به ما میدهد. ردیابی اینکه سلیقه او چطور شکل گرفته چنان پیچیده است که بهراحتی نمیتوان از آن سر درآورد. حتی خود شخص هم مطلع نیست که تحت تأثیر چه فرایندی سلیقهاش شکل گرفته اما وانمود میکند که این یک ترجیح ساده و مستقل است و هیچ معنایی ندارد. درحالیکه دارد، فقط پیچیده است و همین سلیقه، معیار عمیق بسیاری از انتخابهاست. نهتنها انتخابهای زندگی روزمره مثل غذا و لباس و مبل و نهتنها انتخابهای فرهنگی مثل فیلم و رمان و موسیقی که بخش مهمی از معیارهای انتخابهای سیاسی ما هم سلیقه است. وقتی از بین روزنامههای متعدد یک روزنامه را انتخاب میکنیم، یک تصمیم سلیقهای هم هست. یا وقتی از بین شبکههای خبری یک شبکه را برای مطلعشدن از خبرها انتخاب میکنیم هم پای سلیقه در میان است. این سلیقه، سلیقه سیاسی است. چراکه کسی که روزنامه میخواند یا تلویزیونهای خبری میبیند، فقط دنبال اطلاع از وقایع نیست. اینکه کسی از بین روزنامهها و کانال تلویزیونی یکی را انتخاب میکند، مبنای انتخابش الزاما این نیست که آن روزنامه یا شبکه خبرهای موثقی میدهد بلکه او ترجیح میدهد که آن خبرها را با لحن و ادبیاتی که متناسب با منظومه سلیقهای خودش هست، بشنود. بسیاری از مردم تحلیلهای سیاسی را به این علت دنبال نمیکنند که با دیدگاههای وسیعی آشنا بشوند، آنها تحلیلها را میخوانند تا سندی برای سلیقه خودشان پیدا کنند. از همین روست که عموما مطالب یک روزنامه یا یک مفسر را دنبال میکنند که بدون توجه به اینکه چه اتفاقی در روز میافتد، او همان حرفهای تکراری را بگوید. آدمها سلیقهشان را روزانه تمرین میکنند. وگرنه آبونمان یک روزنامه نمیشدند، بلکه آبونمان دو روزنامه با دو دیدگاه مختلف میشدند تا به یک موضوع از دو زاویه نگاه کنند. سیاستمدار محبوب هم همین کارکرد را دارد؛ کسی که به یک نامزد انتخاباتی رأی میدهد، معیار انتخابش نه الزاما برنامهها، وعدهها و عملکردهاي او که بخش عمدهای از آن انتخاب، حاصل سلیقه اوست. فرد به همان کسی رأی میدهد که روزنامه موردعلاقهاش هواداری او را میکند و به همان کسی رأی میدهد که شبکه خبری محبوب هواخواه اوست و چنان معقول به نظر میرسد که کار دیگرانی که به او رأی نمیدهند، کاملا ابلهانه به نظرش میآید. تقریبا تمام گرایشهای سیاسی درباره گرایشهای دیگر همین نظر را دارند؛ بنابراین نامزدها نمایندههای سلیقهها هستند و مردم به نظاره مینشینند تا پیروزی نماینده خود را ببینند و پیروزی آن نامزد، تبدیل به پیروزی سلیقه خودشان میشود. بهطور ناخودآگاهی خود نامزدها هم همین تبلیغ سلیقهشان را میکنند. از آهنگهای سمبلیک روشنفکرانه که در ستادها پخش میشود تا فرم خاصی از رفتار خاکیبودن. این سلیقه چنان جا افتاده است که اگر کسی از عملکرد نمایندههای سلیقه سیاسی خودش ناراضی باشد، سلیقهاش را تغییر نمیدهد بلکه کلا از انتخابکردن استعفا میکند اما سلیقهاش مطلقا عوض نمیشود و احتمالا هرگز به سلیقه دیگری رأی نمیدهد. میگویند سیگاریها همیشه یک مارک سیگار میکشند، اگر به مغازهای بروند و آن مارک سیگار را نداشته باشد، مارک دیگری نمیخرند بلکه در مغازههای دیگر سراغ همان مارک را میگیرند؛ آنها به سیگارشان وفادارند. غیرسیگاریها هم به سلیقهشان وفادارند؛ خاصه اگر سلیقه سیاسی در میان باشد. ممکن است به نزدیکترین نماینده سلیقهشان رأی ندهند اما سلیقهشان را عوض نمیکنند.