|

نگاهی به فیلم سینمایی «تا ابد»

شطرنج خونین

شطرنج خونین

مازیار معاونی

تصمیم «امید امین‌نگارشی» برای رفتن به سمت ژانر سینمایی نوآر، آن‌هم در اولین تجربه سینمایی بلند، بی‌تردید تصمیم جسورانه‌ای است؛ تصمیمی که وقتی جسارت دیگر فیلم‌ساز یعنی استفاده‌اش از ساختار روایی شبه‌اپیزودیک برای روایت قصه فیلم را هم به آن بیفزاییم، درخواهیم یافت که فیلم‌ساز جوان با صرف‌نظر از مسیرهای عافیت‌طلبانه‌تر پیش‌روی کارگردانان فیلم‌اولی، از همان ابتدا برای برداشتن گام‌های بلندتر وارد میدان شده است؛ اما آیا این میزان از جسارت فرمی و روایی به موفقیت در شکل‌دهی یک کلیت منسجم و ساخت یک نوآر استاندارد و قابل دفاع انجامیده یا خیر؟

برای پاسخ به این پرسش به فیلم باز‌می‌گردیم، فیلم به تأسی از مؤلفه سبکی برجسته آثار نوآر (سیاه) از شب شروع شده، در شب ادامه یافته و در شب به اتمام می‌رسد، قهرمانانی سرگشته، پریشان، عصبی و صبر از‌کف‌داده که در این شب بی‌انتها از سویی به سوی دیگر غوطه می‌خورند. از جوان خواب‌آلود (مهرداد صدیقیان) که با بی‌خوابی‌کشیدن شکنجه‌گونه خود به‌دنبال جایزه ثبت در کتاب رکوردهای گینس است تا مرد جوان پرخاشگر (با بازی محسن کیایی که از معدود نقش‌آفرینی‌های او در یک قالب متفاوت و دور از کاراکتر سرخوش همیشگی‌اش محسوب می‌شود) و سرانجام مرد جوان مقروضِ در آستانه بازداشت و انتقال به زندان (بهرنگ علوی). نقطه مشترک مضمونی هر سه نفر قرار‌گرفتن‌شان در جایگاه نزول‌بگیرانی مغبون و درمانده و وجه مشترک فرمی‌شان هم نزدیک‌شدن لحظه گرفتاری کامل و واژگونی در باتلاق ریختن آبرو در یک زمان محدود چند‌ساعته و در یک مکان مشترک (پارک) است؛ شبی که با تصمیم کارگردان، ساعت آغاز و اتمامش روشن نیست و کشدارتر و کُندتر از همیشه در حال سپری‌شدن است؛ پارک (یا پارک‌های شبیه به یکدیگری) که ورای کارکرد مفرّح ظاهری‌شان، به جایگاه عذاب و خرد‌شدن تدریجی آدم‌ها بدل شده و انگار که با سرسبزی‌شان به قهرمانان درمانده پوزخند می‌زنند؛ حتی شاید تقارن این شب جهنمی با چهارشنبه‌سوری و نزدیک‌شدن عید نوروز (موتیف رقص و آواز حاجی فیروز یکی از موتیف‌های اصلی و شاخص فیلم است) هم تلخند مضاعف دیگری باشد بر فلاکت مقروضان، تا آن اتمسفر سیاه نوآری بیشتر و محسوس‌تر شکل بگیرد. البته برای وارد‌کردن یک عنصر دراماتیک به بطن و تار‌و‌پود داستان، باید پس‌زمینه‌هایی قوی‌تر از یک تقارن زمانی ساده که صرفا حس متضادی با موقعیت قهرمان شکست‌خورده دارد، لحاظ می‌شد! یکی از مصادیق کامل‌تر استفاده از این موقعیت نمایشی فیلم درخشان «چهارشنبه‌سوری» ساخته اصغر فرهادی بود که مایه‌های استدلالی قوی‌تری برای رخ‌دادن یک مشاجره خانمان‌برانداز در روزهای همیشه دوست‌داشتنی انتهای اسفند (چهارشنبه‌سوری)، در پس گنجانیدن آن در متن قصه وجود داشت.

اما صرف‌نظر از مضمون و فرم شبه‌اپیزودیک مد‌نظر کارگردان، پرداخت مینی‌مالیستی فیلم‌ساز در اتصال‌دادن نزول‌خوار (میلاد کی‌مرام) و سه نزول‌بگیر فلاکت‌زده به یکدیگر، پراخت بدی نیست. حتی در حد عبور‌کردن از کنار هم (در مقابل دکه سیگارفروشی، پشت چراغ قرمز یا سرویس بهداشتی پارک که البته این آخری فراتر از یک تلاقی ساده است). کارگردان با همین تلاقی‌های به‌ظاهر تصادفی و حتی شاید بی‌کارکرد از منظر پیشبرد داستان، در ترسیم اتمسفر کلی حاکم بر شب جهنمی وقوع حادثه موفق عمل می‌کند و بیننده حتی در حد کاربرد چند پلان کوتاه فراموش نمی‌کند که در حال تماشای حرکت مهره‌های پیاده درمانده بر روی صفحه شطرنجی است که به زجر و عذاب و خون آغشته شده است؛ پیاده‌هایی که با جلادشان (نزول‌بگیر) در نهایت «هم‌سرانجام» خواهند شد. در کنار اینها یکی، دو چشمه‌ای که فیلم‌ساز در کات صحنه‌های مشابه به هم نشان می‌دهد و به‌نوعی تماشاگر را غافلگیر می‌کند، هم به‌ویژه با در‌نظر‌گرفتن تجربه اول فیلم‌سازی‌اش، قابل اعتناست مثل کات‌شدن پلان دنبال بقیه پول گشتن فروشنده دکه به اتومبیل در حال حرکت مرد رباخوار و زن سرگردانی که ساعتی بعد حکم میرغضبش را پیدا می‌کند.

امین نگارشی حتی در رویکردی جاه‌طلبانه به ریزه‌کاری‌های دیگری هم فکر کرده است، ریزه‌کاری‌هایی نظیر پخش بخش‌هایی از فیلم «تیغ و ابریشم» ساخته مسعود کیمیایی در اولین صحنه‌ای که مرد مقروض در آستانه انتقال به زندان (بهرنگ علوی) را در خانه نفرین‌شده‌اش می‌بینیم، شنیده‌شدن صدای دیالوگ‌هایی مشتمل بر فقدان خوشبختی در زندگی انسان‌ها و تعلق آن به سگ‌ها و نیز صحنه‌های برخوردهای تند با زندانی (محمد صالح‌علاء) به جهت کمک به فضا‌سازی تمهید شده‌اند؛ هرچند استفاده توأمان از آنها به‌ویژه پخش صحنه‌های زندان ِ «تیغ و ابریشم» درست در لحظاتی که پرسوناژ برای گریز از بازداشت و زندان تلاش می‌کند، گل‌درشت و در تضاد با پرداخت مینی‌مالیستی است که ابتدای بحث به آن اشاره شد.

یادداشت را با اشاره گذرا به چند نکته دیگر به پایان می‌برم. از عبارت قرآنی ابتدای تیتراژ فیلم که به جهت ماهیت لو‌دهنده‌اش دقیقا ‌باید در انتهای فیلم استفاده می‌شد، تا کتک‌خوردن و خونین و مالین‌‌شدن مرد بدهکار مقابل سینما بولوار که ارجاع دیگری است به فیلم «رضا موتوری» ساخته مسعود کیمیایی.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها